اخلاق جنسی عشق و عفت (۲)

عجیب است که آقای راسل در اینجا دم از اخلاقیات می‏زند ، مقصود او از اخلاقیات چیست ؟ او که عفت و تقوی را محکوم می‏کند ، حتی ازدواج را مانع‏ عشق بلکه مانع هیچ گونه تمتع از غیر همسر قانونی نمی داند و معتقد است که زن فقط باید کاری بکند که از غیر همسر قانونی باردار نشود ، او که زنا را جز در صورت عنف و یا در صورتی که صدمه جسمی برطرف وارد شود مجاز می‏شمارد ! او که اخلاق را جز تطبیق کردن و هماهنگ ساختن منافع خود با اجتماع نمی داند ، او که چنین فکر می‏کند چه تصور صحیحی از اخلاقی که‏ مانع و رادع تمایلات جنسی و پرورش دهنده احساسات لطیف عشقی باشد دارد ؟به هر حال آنچه مسلم است این است که محیطهای اشتراکی جنسی یا شبه‏ اشتراکی که آقای راسل و امثال او پیشنهاد و آرزومی کنند کشنده " عشق " به مفهومی است که فیلسوفان از آن دم می‏زنند و آنرا اوج حیات و حد اعلای شور زندگی می‏خوانند ، از او به عنوان معلم و مربی ، الهام بخش و کیمیا یاد می‏کنند ، و کسی را که همه عمر از آن بی‏ نصیب مانده است ، لایق انسانیت نمی شمارد . یادآوری دو نکته لازم است یکی اینکه تفکیک عشق از شهوت و اینکه عشق ، هم از لحاظ کیفیت ، هم از لحاظ هدف با شهوت حیوانی و جنسی مغایر است‏ از آن جمله مسائل روحی است که با اصول ماتریالیستی سازگار نیست ، ولی‏ به هر حال مورد قبول کسانی است که در مسائل روحی مادی فکر می‏کنند ، راسل‏ یک جا اعتراف می‏کند که : می‏گوید : " عشق چیزی بالاتر از میل به روابط جنسی است " . در جای دیگر می‏گوید : " عشق برای خود غایت و اصول‏ و اخلاق خاصی دارد که بدبختانه تعالیم مسیحیت از یک طرف و عناد علیه‏ اصول اخلاق جنسی که قسمتی از نسل جوان امروز طالب آنند ( و خود راسل آتش‏ افروز این عناد است ! ) از طرف دیگر ، آنها را تحریف و واژگون می‏سازدنکته دیگر اینکه به نظر می‏رسد این حالت روحی که مغایر با شهوت جنسی لا اقل از لحاظ کیفیت و هدف شناخته شده است دو نوع است و به دو صورت‏ مختلف ظهور می‏کند ، یکی به صورت حالت پر شور و پر سوز و گدازی که در نتیجه دور از دسترس بودن محبوب و هیجان فوق العاده روح و تمرکز قوای‏ فکری در نقطه واحد از یک طرف ، و حکومت عفاف و تقوی به روح عاشق از طرف دیگر ، تحولات شگرفی در روح ایجاد می‏کند ، احیانا نبوغ میافریند . و البته هجران و فراق شرط اصلی پیدایش چنین حالتی است و وصال مدفن آن‏ است و لااقل مانع است که به اوج شدت خود برسد و آن تحولات شگرفی که‏ مورد نظر فیلسوفان است به وجود آورد .این گونه عشقها بیشتر جنبه درونی دارد ، یعنی موضوع خارجی بهانه‏ای است‏ برای اینکه روح از باطن خود بجوشد و برای خود معشوقی آنچنانکه دوست دارد بسازد ، و از دیدگاه خود آنطور که ساخته نه آنطور که هست ببیند ، کم کم‏ کار به جائی می‏رسد که به خود آن ساخته ذهنی خو می‏گیرد و آن خیال را بر وجود واقعی و خارجی محبوب ترجیح می‏دهد.نوع دیگر آن مهر و رقت و صفا و صمیمیتی است که این میان را آتشین‏تر می‏کند بر خلاف این نوع از عشق که ما آنرا صفا و صمیمیت می‏نامیم‏ و اختصاص به زوجین دارد در اثر وصال و نزدیکی کمال می‏یابد...

اخلاق جنسی عشق و عفت (۱)

ویل دورانت می‏گوید : در سر تا سر زندگی انسان ، به اتفاق همه " عشق‏ " از هر چیز جالب‏تر است ، و تعجب اینجا است که فقط عده کمی درباره‏ ریشه و گسترش آن بحث کرده‏اند در هر زبانی دریائی از کتب و مقالات ، تقریبا از قلم هر نویسنده‏ای درباره عشق پیدا شده است و چه حماسه‏ها و رامها و چه اشعار شورانگیزی که درباره آن به وجود آمده است ، با این همه‏ چه ناچیز است تحقیقات علمی محض درباره این امر عجیب ، و اصل طبیعی آن‏ ، و علل تکامل و گسترش شگفت انگیز آن ، از آمیزش ساده " پروتوزوئا " تافداکاری " دانته " و خلسات " پترارک " و وفاداری " هلوئیز ، به‏ ابلارد ". ما در بخشهای قبل گفتیم آنچه مجموعا از گفته‏های علمای قدیم و جدید درباره ریشه و هدف عشق و یگانگی یا دو گانگی آن با میل جنسی استنباط می‏شود سه نظریه است ، و گفتیم عشق هم در غرب و هم در شرق از شهوت‏ تفکیک شده و امر قابل ستایش و تقدیسی شناخته شده است ، ولی این ستایش‏ و تقدیس آنطور که ما استنباط کرده‏ایم از دو جنبه مختلف بوده است که‏ قبلا توضیح داده شد . مطلب عمده در اینجا رابطه عشق و عفت است ، باید ببینیم این استعداد عالی و طبیعی در چه زمینه و شرائطی بهتر شکوفا می‏گردد ؟ آیا آنجا که یک‏ سلسله مقررات اخلاقی به نام عفت و تقوی بر روح مرد و زن حکومت می‏کند و زن به عنوان چیزی گرانبها دور از دسترس مرد است این استعداد بهتر به‏ فعلیت می‏رسد یا آنجا که احساس منعی به نام عفت و تقوی در روح آنها حکومت نمی کند و اساسا چنین مقرراتی وجود ندارد و زن در نهایت ابتذال‏ در اختیارمرد است ؟ اتفاقا مسئله‏ای که غیر قابل انکار است این است که محیط های‏ باصطلاح آزاد مانع پیدایش عشقهای سوزان و عمیق است ، در این گونه محیط ها که زن به حال ابتذال درآمده است ، فقط زمینه برای پیدایش هوسهای آنی‏ و موقتی و هر جائی و هرزه شدن قلبها فراهم است .

ادامه مطلب ...

انضباط جنسی و غریزه عشق ...۲

... ادبیات جهان پر است از این تعبیرات .عشق را ، هم غربی ستایش کرده ، هم شرقی ، اما با این تفاوت که ستایش‏ غربی ، از آن نظر است که وصال شیرین در بر دارد ، و حداکثر از آن نظر که‏ به از میان رفتن خودی فردی که همواره زندگی را مکدر می‏کند و به یگانگی در روح منجر می‏شود ، و دو شخصیت بسط یافته و یکی شده توأم با یکدیگر زیست‏ می‏کنند و از حداکثر لطف زندگی بهره‏مند می‏گردند . اما ستایش شرقی از این نظر است که عشق فی حد ذاتهمطلوب و مقدس است : به روح ، شخصیت و شکوه می‏دهد ، الهام بخش است ، کیمیا اثر است ، مکمل است ، تصفیه کننده است ، نه بدان جهت که وصالی‏ شیرین در پی دارد و یا مقدمه همزیستی پر از لطف در روح انسانی است ، از نظر شرقی اگر عشق انسان به انسان مقدمه است ، مقدمه معشوقی عالیتر از انسان است و اگر مقدمه یگانگی و اتحاد است ، مقدمه یگانگی و وصول به‏ حقیقتی عالی‏تر از افق انسانی است. خلاصه اینکه در مسئله عشق نیز مانند بسیاری از مسائل دیگر طرز تفکر شرقی‏ و غربی متفاوت است ، غربی در عین اینکه در آخرین مرحله ، عشق را از یک‏ شهوت ساده جدا می‏داند و به آن صفا و رقتی روحانی می‏دهد ، آنرا از چهارچوب مسائل زندگی خارج نمی‏سازد ، و به چشم یکی از مواهب زندگی‏ اجتماعی به آن می‏نگرد ، اما شرقی عشق را در مافوق مسائل عادی زندگی جستجو می‏کند . اگر آن فرضیه را بپذیریم که می‏گوید عشق از لحاظ ریشه و هم از لحاظ کیفیت ، هدف و آثار ، جز غریزه جنسی نیست ، عشقدر اخلاق جنسی فصل جداگانه‏ای نخواهد داشت ، آنچه درباره لزوم و عدم لزوم‏ پرورش غریزه جنسی ، گفته شد در این باره کافی است .

ادامه مطلب ...

انضباط جنسی و غریزه عشق...۱

دموکراسی در اخلاق:
رشد شخصیت از نظر غریزه عشق در دموکراسی اخلاق نیز مانند سیاست ، باید اصول آزادی و دموکراسی‏ حکمفرما باشد مطلب صحیح و درستی است ، یعنی انسان باید با غرائز و تمایلات خود مانند یک حکومت عادل و دموکرات با توده مردم رفتار کند . ولی عده‏ای آنجا که پای مسائل اخلاقی در میان می‏آیدیا آنجا که انسان در مقابل خودش قرار گرفته و باید درباره رفتار خودش‏ با خودش قضاوت کند ، عمدا یا سهوا دموکراسی را با خودسری و هرج و مرج و بی بند و باری اشتباه می‏کنند ، اسلام درباره اخلاق جنسی همان را می‏گوید که‏ جهان امروز درباره اخلاق سیاسی و اخلاق اقتصادی پذیرفته است . اخلاق سیاسی به غریزه قدرت و برتری طلبی مربوط است و اخلاق اقتصادی به‏ حس افزون طلبی ، همچنانکه اخلاق جنسی مربوط است به غریزه جنسی ، از نظر لزوم آزادی از یک طرف و لزوم انضباط شدید از طرف دیگر هیچ تفاوتی میان‏ این سه بخش اخلاق نیست ، معلوم نیست چرا طرفداران اخلاق نوین جنسی این‏ گشاده دستی‏ها را تنها درباره اخلاق جنسی جایز می‏شمارند ؟یکی از مسائل مهم اخلاق جنسی مسئله عشق است . چنانکه می‏دانیم فلاسفه از قدیم الایام برای عشق فصل مخصوصی باز کرده و به بررسی ماهیت آن پرداخته‏اند ، ابن سینا رساله خصوصی در عشق فراهم آورده است ، عرفا عشق‏ را در همه اشیاء ساری ، و عشق انسان به انسان را مظهر آن حقیقت کلی‏ دانسته‏اند .شعراء اهل ادب با آنکه شهوت را امری حیوانی و پست شمرده‏اند ، عشق را ستایش کرده و به آن افتخار کرده‏اند تا آنجا که مقایسه عقل و عشق و ترجیح‏ عشق بر عقل بخشی از ادبیات ما را تشکیل می‏دهد .  

ادامه مطلب ...

آشفتگی امیال و غرائز ۲

ادامه از قبل ...
نتیجه چه شد ؟ از اول معلوم بود . آیا بیماریهای روانی معدوم شد ؟ آرامش روحی جای اضطراب و دلهره را گرفت ؟ خیر متأسفانه نتیجه معکوس‏ بخشید ، بدبختی بر بدبختیهای پیشین افزود ، تا آنجا که بعضی از پیش‏ قدمان آزادی جنسی که تیز هوشتربودند سخن خود را به صورت تفسیر و تأویل پس گرفتند ، گفتند از حدود مقررات اجتماعی چاره‏ای نیست غریزه را از تمتعات جنسی نمی‏توان بطور کامل ارضاء و اشباع کرد ، باید ذهن را متوجه مسائل عالی هنری و فکری کرد و غریزه را بطور مستقیم بسوی این امور هدایت نمود ، فروید یکی از این‏ افراد است . اخلاقی که امثال راسل از آن تبلیغ می‏کنند و نام آنرا اخلاق نوین‏ گذاشته‏اند همان است که ثمره‏اش آشفتگی بیش از پیش غرائز و تمایلات‏ است و بر خلاف مدعای آنها که اخلاق کهن را متهم به آشفته ساختن روح‏ می‏کنند ، سیستم اخلاقی خود آنها سزاوار این اتهام است . امروز پدیده‏های اجتماعی خاصی و به عبارت دیگر مشکلات اجتماعی مخصوصی‏ پیدا شده که افکار علماء اجتماع را به خود مشغول داشته است . در جامعه امروز جوانان بطور محسوسی از ازدواج شانه خالی می‏کنند ، حاملگی و زائیدن و بچه بزرگ کردن بصورت امر منفوری برای زنان در آمده‏ است . زنان به اداره امر خانه کمتر علاقه نشان می‏دهند ، ازدواجهائیکه نمونه وحدت روح است جز در میان طبقاتی که به مقررات اخلاق کهن‏ پایبندند کمتر دیده می‏شود ، جنگ اعصاب بیش از پیش رو به افزایش است‏ بالاخره آشفتگی روحی عجیبی محسوس و مشهود است . گروهی می‏خواهند این عوارض را لازمه قهری انقلاب صنعتی جدید بدانند و راه برگشت را بدین وسیله ببندند ، در صورتیکه اینها ربط زیادی به زندگی‏ صنعتی و از میان رفتن زندگی کشاورزی ندارد .

ادامه مطلب ...

آشفتگی غرائز و امیال ...

مسائل را یک جانبه دیدن و از جوانب دیگر غفلت کردن ، گاهی زیانهای‏ جبران ناپذیری به دنبال خود می‏آورد . کاوشها و کشفیات روانی در یک قرن اخیر ثابت کرد که سرکوبی غرائز و تمایلات و بالاخص غریزه جنسی ، مضرات و ناراحتیهای فراوانی ببار می‏آورد ، معلوم شد اصلی که مورد قبول شاید اکثریت متفکرین قدیم بود که هر اندازه‏ غرائز و تمایلات طبیعی ضعیف‏تر نگهداشته شوند میدان برای غرائز و نیروهای‏ عالیتر مخصوصا قوه عاقله بازتر و بی مانع‏تر می‏شود اساسی ندارد ، غرائز سرکوب شده و ارضاء نشده ، پنهان از شعور ظاهر ، جریاناتی را طی می‏کنند که چه از نظر فردی و چه از نظر اجتماعی فوق‏العاده برای بشر گران تمام می‏شود و برای اینکه تمایلات و غرائز طبیعی بهتر تحت‏ حکومت عقل واقع شوند و آثار تخریبی به بار نیاورند باید تا حد امکان از سرکوب شدن و زخم خوردگی و ارضاء نشدن آنها جلوگیری کرد . روانشناسان ریشه بسیاری از عوارض ناراحت کننده عصبی و بیماریهای‏ روانی و اجتماعی را احساس محرومیت ، خصوصا در زمینه امور جنسی تشخیص‏ دادند ، ثابت کردند که محرومیتها مبدأ تشکیل عقده‏ها ، و عقده‏ها احیانا بصورت صفات خطرناک مانند میل به ظلم و جنایت ، کبر ، حسادت ، انزوا و گوشه‏گیری ، بدبینی و غیره تجلی می‏کند . اصل بالا در موضوع زیانهای سرکوب کردن غرائز از نوع کشفیات فوق العاده‏ با ارزش روانی است و در ردیف ارزنده‏ترین موفقیتهای بشر است . مردم غالبا بواسطه انس به محسوسات و آشنائی بیشتر با آنها برای‏ کشفیاتی ارزش زیاد قائل می‏شوند که در زمینه امور فنی و صنعتی و به خدمت گرفتن‏ نیروهای طبیعت بی جان صورت گرفته باشد . اما کشفیاتی که در زمینه مسائل روانی و روحی صورت می‏گیرد کمتر مورد توجه عامه مردم می‏تواند قرار بگیرد ، ولی از نظر انسانهای‏ دانشمند و آگاه اهمیت مطلب محفوظ است . هر چند کم و بیش در حکمتهائی که از گذشتگان به یادگار مانده و حتی‏ در آثار اسلامی نشانه‏های زیادی از توجه به این حقیقت دیده می‏شود ، و عملا بسیاری از معلمان و مربیان اخلاق از آن استفاده می‏کرده‏اند اما به طور مسلم‏ اثبات علمی این حقیقت و کشف قوانین مربوط به آن از موفقیتهای علمی قرن‏ گذشته است .

ادامه مطلب ...

ادامه ...

کشورهای غربی که ما اکنون از آنها پیروی می‏کنیم راه دوم را انتخاب کرده‏اند . کشورهای غربی در انتقال دادن کامیابیهای جنسی از کانون‏ خانوادگی به محیط اجتماعی بیداد کرده‏اند و جریمه‏اش را هم می‏دهند ، فریاد متفکرینشان بلند است ، آنها وقتی که می‏بینند برخی کشورها(کشورهای کمونیستی در گذشته و برخی کشورهای شرقی در حال حاظر) جلو این کارها را گرفته و مانع هدر دادن نیروهای جوانان در اجتماع شده‏اند ، به چشم غبطه به آنها می‏نگرند . اگر زندگی و خوشی و مسرت در زندگی را مساوی با اعمال شهوت بدانیم و چنین فرض کنیم که هر کس بیشتر می‏خورد و می‏خوابد و عمل آمیزش انجام‏ می‏دهد او از مسرت و خوشی بیشتری بهره‏مند است و به عبارت دیگر اگر استعدادهای بهجت‏زای انسانی و موجبات ناراحتیهای او را محدود بدانیم به‏ آنچه حیوانات دارند ، البته انتقال کامیابیهای جنسی از کانون خانوادگی‏ به اجتماع بزرگ لذت و مسرت بیشتری خواهد داشت .اما اگر بتوانیم تصور کنیم که اتحاد روح زن و شوهر و عواطف صمیمانه‏ای‏ که احیانا تا آخرین روزهای پیری که غریزه جنسی فعالیتی ندارد باقی است ، برای زندگی ارزش بیشتر و بالاتری دارد . اگر بتوانیم تصور کنیم که لذتی‏ که یک مرد از مصاحبت همسر مشروع و وفادارش با لذتی که یک مرد از مصاحبت یک زن هر جائی می‏برد تفاوت دارد کوچکترین تردیدی در این جهت‏ نخواهیم کرد که به خاطر بهره‏مند شدن از مسرت بیشتر و آرامش بیشتر ، لازم‏ است عواطف جنسی افراد را محدود به همسر قانونی کرده و محیط و کانون خانوادگی به این کار و اجتماع بزرگ را به کار و فعالیت اختصاص‏ دهیم . مطلب مهمتر جنبه‏های اجتماعی مسئله ازدواج است ، تنها برای این نیست‏ که زن و مرد از مصاحبت یکدیگر لذت بیشتری ببرند ، ازدواج و تشکیل کانون‏ خانوادگی ایجاد کانون پذیرائی نسل آینده است ، سعادت نسلهای آینده‏ بستگی کامل دارد به وضع اجتماع خانوادگی . دست توانای خلقت برای ایجاد و بقاء و تربیت نسلهای آینده علائق نیرومند زن و شوهری را از یک طرف و علائق پدر و فرزندی را از طرف دیگر به وجود آورده است عواطف اجتماعی و انسانی ، در محیط زندگی رشد می‏کنند ، روح کودک را حرارت محیط فطری و طبیعی چند صد درجه پدر و مادر نرم و ملایم می‏کند . ما وقتی که می‏خواهیم عواطف دو نفر را نسبت به یکدیگر تحریک کنیم ، می‏گوئیم افراد یک ملت برادر یکدیگرند ، یا می‏گوئیم افراد بشر همه برادر یکدیگر و عضو یک خانواده هستند . برادری تنها از خویشاوندی و هم خونی پیدا نمی‏شود ، عمده این است که دو برادر در یک کانون محبت بزرگ می‏شوند ، راستی اگر عواطف برادری که‏ ناشی از کانون با صفا و پر مهر خانوادگی است از میان برود ، آیا افراد اجتماع می‏توانند کوچکترین عواطفی نسبت به یکدیگر داشته باشند ؟ می‏گویند در اروپا تا حدود زیادی عدالت هست اما عواطف بسیار کم است‏ ، حتی در میان برادران و پدران و فرزندان عواطف کمی مشاهده می‏شود . بر خلاف مردم مشرق زمین .چرا ؟ برای اینکه این گونه عواطف در کانونهای با صفا و صمیمی و پر مهر خانوادگی رشد می‏کند ، اما در اروپا چنین صفاو صمیمیت و وحدت و یگانگی میان زنان و شوهران وجود ندارد . چرا این‏ یگانگی که معمولا در مشرق زمین میان زنان و شوهران وجود دارد ، در آنجا وجود ندارد ؟ برای اینکه در آنجا عواطف جنسی زن و مرد به یکدیگر اختصاص‏ ندارد ، هر کدام به طور نامحدود می‏توانند لااقل از لذت جویی های نظری و لمسی در اجتماع بزرگ بهره‏مند شوند

ادامه از قبل ....

این روش اخلاقی از لحاظ عملی بودن کمتر از مدینه فاضله افلاطون نیست ، آقای راسل در اخلاق ، مقدساتی را به رسمیت نمی شناسد ، معانی و مفاهیمی‏ که انسان آنها را برتر از منافع مادی شخص خود بداند و به خاطر آنها میل‏ و خواست و اراده خود را محدود کند سراغ ندارد ، اخلاقی را که مبتنی بر چنین معانی و مفاهیم باشد اخلاق " تابو " می‏خواند ، یگانه چیزی را که‏ مقدس می‏شمارد آزادی خواست و اراده و میل است ، آزادی اراده و میل را فقط با مواجه شدن با میل و اراده دیگران در جهت مقابل ، قابل تحدید می‏داند ، آنگاه گرفتار این بن بست می‏شود که در این صورت چه قدرتی می‏تواند آزادی شخص را محدود کند و او را در مقابل آزادیهای دیگران وادار به تسلیم و احترام نماید .می‏گوید : من که به خاطر منافع خودم می‏خواهم منافع‏ دیگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با یکدیگر اتفاق‏ خواهند کرد و جلو مرا خواهند گرفت و من ناچار تسلیم خواهم شد و اجبارا منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ خواهم کرد . آقای راسل می‏خواهد با این بیان منافع خصوصی را حافظ و نگهدار حقوق‏ عمومی معرفی کند ، همین‏جا است که عقیم بودن فلسفه اخلاقی او روشن می‏گردد. بدیهی است اگر فرض کنیم همیشه افراد اجتماع یا گروههای اجتماعی دارای‏ قدرت و همیشه افراد و گروهها ، آماده اتفاق و اتحاد علیه متجاوز می‏باشند و همیشه یک فرد که دارای قدرت کمتری است تصمیم می‏گیرد علیه منافع‏ اکثریت گام بردارد ، البته در این صورت فرضیه آقای راسل درست از آب‏ در خواهد آمد . اما آیا همیشه افراد و گروهها دارای قدرت مساوی هستند ؟ آیا همیشه کسانی که مورد تجاوز قرار می‏گیرند آماده اتفاق و اتحادند ؟ آیا همیشه فرد علیه منافع اکثریت تصمیم می‏گیرد ؟ متجاوز تا به زور وقدرت خود اعتماد نداشته باشد دست به تجاوز نمی زند . اخلاقی که آقای راسل پیشنهاد می‏کند قادر است تنها به ضعیفان توصیه کند که از زور نیرومندان بترسند و به حقوق آنها تجاوز نکنند اما قادر نیست‏ زورمندانی را که علیه ناتوانان اتفاق می‏کنند و اطمینان دارند که می‏توانند اعتراض آنان را با قوه قهریه پاسخ دهند به ترک تجاوز توصیه کند چونکه‏ طبق این فلسفه عمل آنها ضد اخلاقی نیست . زیرا آنها ضرورتی نمی‏بینند که‏ منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ کنند . این فلسفه اخلاقی‏ بهترین توجیه کننده حق زورگوئی و دیکتاتوری است ، عجب این است که آقای‏ راسل شعار خود را در همه عمر آزادیخواهی و حمایت از حقوق ناتوانان قرار داده است اما فلسفه‏ای که برای اخلاق ساخته است پایه‏های دیکتاتوری را استحکام می‏بخشد . در فلاسفه غرب از این نمونه‏ها باز هم هست که فیلسوفی‏ فلسفه‏اش یک جور حکم میکند و شعار زندگیش طور دیگر . اما قسمت دوم : این قسمت مربوط به این است که ازدواج و تشکیل اجتماع‏ خانوادگی تا چه حد جنبه فردی و خصوصی دارد و تا چه حد جنبه عمومی و اجتماعی ؟ بدون شک در ازدواج ، لذت شخصی و مسرت فردی وجود دارد ، انگیزه افراد در انتخاب همسر بهره‏مند شدن‏ از مسرت و لذت بیشتر زندگی است ، اکنون باید ببینیم آیا از آن نظر که‏ دو فرد بنام زن و شوهر می‏خواهند زندگی مشترک و مقرون به خوشی و مسرتی‏ تشکیل دهند و از شیرینی‏های زندگی بهره‏مند گردند ، بهتر و عاقلانه‏تر این‏ است که کانون خانوادگی را کانون خوشیها و کامیابیهای جنسی قرار دهند و حداکثر مساعی خود را برای لذت بخش نمودن این کانون صرف کنند و اما اجتماع بیرون ، اجتماع بزرگ محیط کار و فعالیت و برخوردهای دیگر باشد ، یا بهتر این است که لذائذ و کامیابیهای جنسی از محیط خانوادگی به اجتماع‏ بزرگ کشیده شود ، کوچه و خیابان و مغازه‏ها و محیط های اداری و باشگاهها و تفریحگاههای عمومی همه جا آماده انواع کامیابیهای جنسی نظری و لمسی و غیره بوده باشد ؟ اخلاق گرایان طریق اول را توصیه می کنند ، آنان اصرار فراوانی دارند که محیط خانوادگی آمادگی کامل برای کامیابی زن و شوهر از یکدیگر داشته باشد ، حتی زن‏ یا مردی که از این نظر کوتاهی کند مورد نکوهش صریح قرار گرفته است‏(حتی در دین اسلام) ، اسلام اصرار فراوانی به خرج داده که محیط اجتماع بزرگ ، محیط کار و عمل‏ و فعالیت و از هر نوع کامیابی جنسی در آن محیط خودداری شود ، فلسفه تحریم نظر بازی و لذت جویی های جنسی از غیر همسر قانونی ، و هم فلسفه حرمت خودآرائی و تبرج زن برای غیر همسر همین است .

پاورقی: من هنوز نفهمیدم دلیل چند همسری بعضی از این به ظاهر متدینین چیه؟ چون فقط می خوان با همسر خودشون مراوده داشته باشند یا چیز دیگه...؟