چکیده:
دنیای جدید، با همه آب و رنگهایی که دارد، ماهیتاً انسان را خسته و ناامید از آینده پاک، سالم و بدون جنگ و خشونت کرده است. این یأسها و ناامیدیها واکنشهای مختلفی را برانگیخته است و نمودار این واکنشها، کنگرهها و اجلاسهای جهانی در مورد مسائلی چون خشونت علیه زنان و کودکان، فقر و گرسنگی، جنگ و آوارگی و مباحث متکثری از این دست است. نوشتار حاضر که حاصل چهارمین کنفرانس بینالمللی در مورد خشونت علیه زنان است، وضعیت زنان قربانی خشونت را اسفناک و روز به روز آن را در حال بغرنجتر شدن میداند، به همین دلیل، بعد از بررسی موضوع، به ارائه پلات فرم پیشنهادی میپردازد تا در صورت امکان از این مصائب بکاهد.
خشونت علیه زنان
«یک جهان با چهار میلیون نفر را فرض کنید که به طور اتفاقی دچار بیماریهای حاد و مزمن شدهاند. بیماریای که عامل دردهای مستمر و دائمی است و زخم و رنجهای بسیاری را به دنبال دارد، اما قدرتها هیچ امکانی را برای مبارزه افراد با بیماری و تهدید ایجاد نمیکنند، مسألهای که سنگینیاش را بر جامعه تحمیل کرده است و بسیاری، که در سکوت، درد میکشند.»
جوزف بیدن، رئیس سابق کمیسون قضایی سنای آمریکا، مطالب فوق را در اجلاس به طور خاص در مورد ایالات متحده آمریکا بیان میکند. وی معتقد است که در آمریکا مهمترین معضل، خشوت در خانواده است که اکثر قربانیان آن زنان هستند. در ایالات متحده آمریکا، در هر 8 ثانیه با یک زن بدرفتاری میشود و در هر 10 ثانیه، یک زن مورد تجاوز قرار میگیرد.
طبق گزارش تهیه شده در 1992، که به وسیلة کمیسیون قضایی سنای آمریکا تهیه شده است، قربانیان خشونت زناشویی بسیار بیشتر از تصادفات رانندگی هستند.
«علیرغم این مسئله، ما از گستردگی و وخامت مشکل غافل هستیم، اگر فردا، روزنامهها با یک تیتر بزرگ بنویسند که یک بیماری جدید، در طول سال گذشته چهار میلیون نفر از شهروندان را به شدت بیمار کرده است، وخامت وضعیت از نظر هیچکس دور نخواهد ماند؛ به علاوه هنگامی که اعلام شود، سه چهارم قربانیان خشونت، زنان هستند، مسئله هشدارها برای همگان روشن میشود.»
یک مشکل جهانی
همه جا و در همة زمانها زنان قربانیان تجاوز بودهاند. هنوز هم آنها مورد رفتار خشونتآمیز قرار گرفته یا مورد ضرب و شتم و آزار جنسی قرار میگیرند و یا از سوء قصدها در امان نیستند.
در اکثر جوامع، خشونت مبتنی بر مالکیت است که نسبت به جنس زن از سوی شوهر تصور میشود و مجرمین و تبهکاران از مجازات مصون میمانند و حداکثر با عذرخواهی آنها مسئله فیصله مییابد.
در بعضی از کشورها، برای مرد حق تأدیب زنشان را حتی تا مرحله «حق کشتن زن» در نظر گرفتهاند.
در اجلاسی که در مورد زنان مورد ضرب و جرح قرار گرفته در گینه نو برگزار شد، مطالبی بیان شد که مضمون آن این است. «زدن زن توسط شوهر، یک امر پذیرفته است و بحث در این مورد، تلف کردن وقت محسوب میشود.»
اینگونه اشکال خشونت، اغلب سرّی و بیسر و صدا و البته همراه با انکار هستند. موارد بدرفتاریهای ناشی از مالکیت نسبت به جنسی مؤنث، به ندرت اعلام میشوند و ثبت میگردند. یک مطالعه دولتی به وسیله نشریه «روانشناسی آمریکا» بیان میکند که در ایالات متحده، تنها 2% آزارهای جنس در خارج خانواده صورت میگیرد و 6% خشونتها به وسیله افراد بیگانه صورت گرفته است. جالب است بدانیم که تنها 5 تا 8% تجاورات جنسی نسبت به زنان بزرگسال، به پلیس اعلام شده است. به علاوه نشریه مزبور اعلام داشته است که اغلب اطلاعات حاصله بیانگر وخامت مشکل است که میتواند به سرعت گسترش و تنوع یابد. وضعیتی که ایجاد شده است (مخصوصاً به کمک مطالعات اخیر) اطلاعات و تحلیلهای مناسبی را در مورد خشونت علیه زنان نشان میدهد، موضوعی که در سال 1994 هم در «بانکهای اطلاعاتی» ثبت شده است.
تحقیقات در چندین کشور بیانگر 25 تا 50% زنانی است که توسط شرکای جنسشان مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند و اکثراً هم دچار فشارهای روحی و روانی شدهاند.
در اکثر کشورها، آزار جنسی به طور وسیعی دامنهدار است. در کانادا، مطالعه روی یک نمونه 420 نفری زنان نشان داد که 54% آنها حداقل یک تجربة ناخواسته، قبل از 16 سال داشتهاند و 51% هم بیان کردهاند که قربانی آدمربایی شدهاند. در 25% موارد، زنان قربانی که دچار بدرفتاری شدهاند، از سوی شرکای خود به مرگ هم تهدید شدهاند.
تعریف خشونت علیه زنان
در دسامبر سال 1993، مجمع عمومی سازمان ملل برای تعریف خشونتهای مبتنی بر مالکیت نسبت به جنس مؤنث، به توافق رسید و با عنوان «بیانیه طرد خشونت علیه زنان» به تعریف خشونت پرداخت. در این بیانیه، خشونت علیه زنان چنین تعریف شده است: هر عمل خشونتآمیز نسبت به جنس مؤنث و هر فعلی که منجر به ضرر نسبت به زنان یا دردهای جسمانی، جنسی، روانی شود و همچنین تهدید به چنین افعالی، خشونت علیه زنان محسوب میشود. در ادامه اعلامیه، با احصای اعمال و اشکالی از خشونت میپردازد که منجر به خشونت علیه زنان میشود:
1- خشونت فیزیکی، جنسی یا روانی، چه در داخل خانوادهها و چه در جامعه که شامل ضربات منجر به جرح؟ بدرفتاریهای جنسی نسبت به کودکان و جنس مؤنث، خشونت نسبت به اموال زن، خشونتهای زناشویی، ایجاد نقصهای ژنتیکی و سایر رفتارهای مضر به حال زن؛
2- خشونتهای غیر زناشویی؛
3- خشونتهای مربوط به بهرهکشی؛
4- آزار جنسی، منزوی ساختن درمحل کار و مراکز و سازمانهای دولتی یا غیر دولتی و هر جای دیگر؛
5- قوادی؛
6- روسپیگری؛
7- خشونتهای ناشی از اعمال حاکمیت دولت؛
طبق نظر بعضی از متخصصان و مدافعان حقوق زنان، این حمایتها شکل کلی و فراگیر دارد و تنها شامل اعمال افراد و حکومتها نمیشود بلکه عدم قانون و فقدان سیاستها و نابرابریهای اجتماعی را که میتواند خشونت محسوب شود نیز شامل میگردد.
در تحقیقی که برای بانک جهانی با کمک جک لین پیتانی و آدریال ژرمن و لری هیز و یکنیم از انستیتوی باسینیک در مورد «سلامتی زنان واشتنگتن» صورت گرفت، اعلام گشت که تعریف بیان شده توسط مجمع عمومی اجازه نمیدهد که فراتر از آن تعریف و موارد احصا شده، موارد دیگر را خشونت بدانیم، در حالی که خشونتهای نسبت به زنان، فراتر از موارد مذکور در بیانیه است. طبق نظر خانم هیز، تعریف خشونت باید حول 2 محور اساسی «اجبار» و «زور» بیان گردد؛ مسئلهای که مبیّن یک رفتار خشونتآمیز از یک رفتار ساده تحمیلی است. هیز و همکارانش به بیان تعریفی دیگر از خشونت علیه زنان میپردازند:
«تمام به کارگیریهای اجباری، چه به صورت معنوی و چه مادی، تمام الزامات و محرومیتهای خطرزا برای سلامتی زنان یا دختران که منجر به خسارت مادی و روانی میشود، تحقیر کردن شخصیت و رفتارهایی که موجب محدودیت آزادی و منجر به استعمار زن میشود.»
خشونتهایی که در جریان جنگها رخ میدهد، بسیار شایع است. طبق بررسیای که توسط اتحادیه اروپا صورت گرفته است، 000/20 زن در بوسنی در یک ماه اول، مورد خشونت صربها قرار گرفتند؛ علاوه بر این، چندی بعد، در یکی از درگیریهای کامبوج، تنها در یک شهر، به اکثر زنان شهر تجاوز شد. اینگونه خشونتها در لیبریا، اوگاندا، پرو و سومالی هم سابقه دارد.
در کشورهای متعددی، هنوز هم خشونت علیه دختران نابالغ و بالغ، بسیار شایع است. در بارید از هر3 زن، یک زن و حدود 2% مردان، چه در کودکی یا بزرگسالی، دچار بدرفتاریهای شدید شدهاند. در پرو (براساس گزارشی) 90% مادران جوان 16- 12 سال، به وسیلة مردان و مخصوصاً پدر یا پدرشوهرشان مورد خشونت قرار گرفتهاند. در کاستاریکا، 95% زنان بیمار بالغ کمتر از 15 سال که به بیمارستان منتقل شدهاند، دچار زنای محارم گشتهاند.
در بعضی از کشورها، بدرفتاری با اموال زن بسیار رایج است. در هند یک رسم بسیار غالب این است که شوهر یا خانوادة او، اموال زن را آتش میزند. طبق اطلاعات پلیس هند، در سال 1990، 4835 زن دچار چنین وضعیتی شدهاند، تنها به این دلیل که خانواده آنها، جهاز و اموالی را که قول داده بودهاند، فراهم نکردهاند. در شهر بمبئی، 20% زنان متوفی 44- 15 ساله، دچار آتشسوزی شدهاند.
بیشتر اعمال خشوتآمیز نسبت به زنان از سوی خانواده و اطرافیان آنها صورت میگیرد. 70% موارد بدرفتاری نسبت به زنان که در کلانتریهای ساتو یاتولو به ثبت رسیده است در خانه صورت گرفته و همچنین در سانتیاگو، حدود 75% ضربات منجر به جرح نسبت به زنان، در خانه بوده است. در کانادا، 62% زنان، از سوی شوهرانشان مورد بدترین رفتارها قرار گرفتهاند.
به خوبی میدانیم که خشونت در هنگام حاملگی، یکی از مهمترین دلایل سقط جنین یا وزن ناکافی کودک متولد شده است. در مکزیکو، تحقیقی که روی 342 نفر از زنان صورت گرفت، 20% زنان کتک خورده از ضربه به ناحیة شکم، دچار سقط جنین یا دردهای مزمن شدهاند. در کاستاریکا، 49% از 80% از زنان کتک خورده، بیان میکنند که هنگامی کتک خوردهاند که باردار هم بودهاند و در 5/7 درصد آنها، نتیجة سقط جنین بوده است. مطالعه بر روی سلامتی زنان دچار خشونت در بعضی از کشورهای دیگر به شرح زیر است:
- در ایالات متحده آمریکا، 20% زنان بزرگسال قربانی خشونت و تجاوز شدهاند.
- در پرو، 70% جرائمی که به پلیس اعلام شده است، مربوط به زنانی است که توسط شوهرانشان به شدت کتک خوردهاند.
- در نروژ 25% زنانی که دچار امراض زنان شدهاند، متحمل آزار و خشونتهای شریک جنسیشان شدهاند.
- تایلند، در قسمتهای حاشیهنشین شهر بانکوک، 50% زنان متأهل، به طور متناوب و کاملاً عادی کتک میخورند.
چرا زنان موضوع بحث هستند؟
«زن همچون یک مادیان است که من آن را میخرم و حق سوارکاری با آن را دارم و اگر هم دلم خواست، میتوانم آن را بزنم.» این ضربالمثل اگرچه بسیار قدیمی است ولی هنوز هم به کار میرود. بسیاری از مردان، چون روز سخت یا ناهنجاری دارند یا علت دوندگیها و زندگی سخت را متوجه زنشان میبینند، زنشان را میزنند. استفاده از الکل و مواد مخدر یکی از دلایل مهم در اعمال خشونت علیه زنان است؛ همچنین فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی همچون بیکاری، مشکلات مالی، بینظمی و شرایط نامطلوب کار، نقش مؤثری را در ایجاد این خشونتها ایفا میکند. بعضی از محققین ابراز داشتهاند که خشونت، نتیجة رفتارهای ناشی از دوران کودکی است؛ شوهران خشن، غالباً والدین خشن و ناراحتی داشتهاند. در واقع، بنا بر یک مطالعة آمریکایی، مردانی که در کودکی از سوی والدینشان مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاند، سه برابر بیش از سایرین، زنانشان را میزنند و ده برابر بیشتر، زنانشان را مورد ضرب و شتم قرار میدهند. مردانی که متهم به آتش زدن زنانشان هستند. بارها میکوشند تا مسئولیت خودشان را ناشی از رفتار تحریکآمیز زنشان بیان کنند و جالب اینکه بیش از 40% آنها حداقل یک بار شاهد آتش زدن یک انسان، به خصوص یک زن بودهاند.
در مطالعهای دقیق روی وضعیتهای مختلف، محققین دریافتند که خشونتها اغلب مربوط به عدم امکان انجام دادن کاری یا قبول نکردن خواستهای از خواستههای شوهر است. براساس این تحقیق که توسط نشریة انگلیسی «مجلة جنایت» چاپ شد، شوهر یا شریک جنسی، زن را به دلیل احساساتی که آنها را تحریک میکند، مورد خشونت قرار میدهند: «این زن بسیار پر حرف است یا بسیار ساکت است؛ خیلی جذاب است یا اصلا ً جذابیتی ندارد؛ خیلی قانع است یا تمامیت خواه است؛ خیلی حامله میشود یا چرا حامله نمیشود و ....»
در برخی کشورها، مستی ضارب به عنوان یک عامل مخففه مجازات خشونت با تجاوز علیه زنان محسوب میشود. در سپتامبر 1994، دادگاه عالی کانادا، محکومیت مردی را لغو کرد که بعد از مصرف مقدار متنابهی الکل، یک زن 65 ساله را از روی صندلی چرخدار واژگون ساخت و به او تجاوز کرد.
نگاه حقیرانه به زن در داخل خانواده، همانند خارج خانواده، بیانگر قبولی جهان شمولی از رفتارهای موجه و خشونتآمیز مردان است، مسئلهای که امری عادی محسوب میشود. براساس تحقیقی که در آمریکا در مورد خشونتهای خانوادگی صورت گرفت، ریشه خشونتها را در اعتقادات و فرهنگ اعلام کرد. طبق این نگاه، مردها نسبت به زنهایشان امتیازهای ذاتی دارند و بدیهی است این طرز فکر به آنها امکان هرگونه رفتاری را میدهد. جالب خواهد بود اگر بدانیم، زنی که برندة جایزة نوبل در صلح بود، در تفسیر رفتار شوهرش میگوید: «او شوهر خوبی است، چون فقط هفتهای یک بار مرا میزند.» شوهر قبلیام، همچون وزنهای، تمام عصرها بالای سرم بود. طوری که هر لحظه آرزوی مرگ میکردم؛ یک روز که موفق شدم به طبقة همکف، (جایی که دخترم آنجا بود و از من کمک میخواست) بروم، شوهرم با چاقو به سمت من حملهور شد، آنقدر شدید که تیزی چاقو در تمام ناحیه شکم فرو رفت. او مرا از حس بینایی و چشایی محروم کرده است. از اینکه خانوادهام را ببینم معذورم و از فرزندانم دور افتادهام»، این شخص که خواست نامش بیان نشود، در مقابل یک گروه مطالعه خشونت علیه زنان در آمریکا شهادت داد، او یکی از هزاران قربانی خشونت است، که باید با نشانههای فراوان روی بدنش و ترس جاودان، زندگی کند. براساس گزارش کمیسیون جهانی توسعه و سلامتی زنان، علاوه بر بیماری و مرگ و میر، خشونت علیه زنان یکی از مهمترین دلایل بیماریهای روانی، استرسها، اعتیاد، جراحات، بیماریهای جنسی واگیردار و آلودگی به ویروس HIV و خودکشی زنان است. همه این موارد، بار مالی سنگینی را به سیستم بهداشت و سلامت کشورها تحمیل میکند.
در گزارش 1993 در مورد توسعه جهانی، بانک اطلاعات بینالمللی، برای اولین بار خشونتها مبتنی بر احساس مالکیت نسبت به زنان را عامل نتایج مخرب نسبت به سلامتی ارزیابی کرد. از زمان اعمال محدودیتهای متعدد بر اطلاعات قابل دسترسی در کشورهای صنعتی، این بانک اطلاعاتی چنین ارزیابی میکند: تجاوز و خشونت در خانواده نسبت به زنان 44 – 15 ساله، آنها را در پنجمین سال زندگی مشترکشان دچار نقص سلامتی میکند.
این مسئله، مانند سوءتغذیه و بیماریهای ناشی از فقر، در کشورهای در حال توسعه به شدت دامنهدار است. وضعیت سلامتی در این کشورها در پایینترین حد ممکن است و درصد مشکلات سلامتی مربوط به خشونتهای مبتنی بر احساس مالکیت بر زنان، حداقل بسیار بالایی (50%) دارد. به هرحال در بعضی از کشورهای در حال توسعه، جایی که مرگ و میر مربوط به زایمان و بیماریهای ناشی از فقر، مربوط به مدیریت فاسد یا ضعیف دولتی است. مدت زندگی سالم، به علت تجاوز یا اعمال خشونتآمیز در خانواده بسیار کاهش یافته و درصد بسیار بالایی (در حدود 16%) را اعلام میکند.
یک مانع، سد راه پیشرفت
حضور زنان در پیگیری این پیشرفت، موضوع بسیار مهمی است، به خصوص در حوزههایی چون، سازماندهی خانواده، حمایت از محیط زندگی و آموزش و پیشرفت در این حوزهها بدون یاری و شرکت فعالانه زنان حاصل نمیشود. باری، هنگامی که زنان با خشونت روبهرو میشوند، اقبال و امکان حضور تام آنها در چنین برنامههایی کاهش مییابد.
خشونت عیله زنان، به هیچ وجه مایه مباهات نیست
توری ونسنت، مدافع تیم فوتبال آمریکایی «دلفینهای میامی» اکنون فردی ثروتمند و مشهور است. وی در کودکی شاهد بدرفتاریهای بسیار نسبت به مادرش بوده است. او میگوید «نزد ما، این مسئله کاملاً امری عادی بود که ببینیم پدر، مادر را میزند. زدن زنش، عادت او بود» ونست از مدرسه هم میگوید: «در مدرسه هم همینطور؛ اگر کسی میگفت که دوست دخترش را هفته پیش سه بار سیلی زده است، از طرف دوستانش مورد تشویق قرار میگرفت؛ وضعیت چنین بود. چیزی که هیچکس در قبح آن تردید ندارد.» ونسنت، صبحی را به خاطر میآورد که مادرش به علت ضربات پدرش، همچون گچ سفید و کبود شده بود؛ اما وی برای کمک و نجات مادرش اقدامی نکرد. با این وجود میگوید: «به شدت از حضور یک زن زندانی در منزلم، ناراحت و به هم ریخته میشوم.»
استقان براگ، بازیگر بزرگ تیم دلفینها، اینگونه رفتارهای خود را تحلیل میکند. (با توجه به اینکه وی محکوم به آزار روحی نسبت به زنان هم بوده است):
«من به او چیزهایی میگفتم که نشان از بیرحمی داشت، چرا تو اینقدر چاقی؟ یا تو به درد هیچ کاری نمیخوری؛ تو نمیتوانی تغییر کنی؟»
اروینگ فرای، دیگر فوتبالیست نامدار آمریکایی، علاوه بر اینکه به بدرفتاری با همسرش اعتراف میکند، میگوید: با اینکه این مسئله مربوط به گذشته است اما هنوز تأثیر خود را گذاشته است، «ما همه، ساخته محیط و اطرافیانیم ولی نمیفهمیم. چرا او کاری را انجام میدهد که من نمیخواهم، اینکه مسئله سختی نیست.»
از این مثالها میتوانیم به یک نتیجة ساده برسیم: اشخاص خشن به دنیا نمیآیند؛ اما اگر کودکان در محیطهای خشن بزرگ شوند، احتمال اثرپذیری رفتاری آنها زیاد است. خشونت علیه زنان از خانوادهها شروع میشود؛ پس خانواده اولین جایی است که باید به آن توجه کرد.
از زمان کنفرانس جهانی حقوق بشر که در وین برگزار شد (ژوئن 1993)، شرکتکنندگان بر اهمیت بازنگری بر محدودیتهای خشونت علیه زنان در زندگی اجتماعی و البته خصوصی، تأکید کردند. این کنفرانس، به ویژه در مورد خشونت علیه زنان، رأی به گزارش سالانه داد. این گزارش سالانه با تأکید بر علل و نتایج خشونت علیه زنان و محکومیت اقدامات محدود کنندة زنان تهیه میشود؛ این گزارش سالانه به کمیسیون حقوق بشر ارائه خواهد شد.
در دسامبر 1993، مجمع عمومی برای اولین بار، رأی به بیانیهای، در مورد «خشونت علیه زنان» داد و به دولتها و سازمانهای بینالملل ابلاغ کرد تا اقدامات خاصی را در جلوگیری از خشونتها تدبیر کنند.
در سپتامبر 1995، از آغاز چهارمین کنفرانس جهانی زنان، جامعه بینالمللی فرصت بررسی و ارزیابی برنامههای تحقق حقوق زنان را- از زمان اولین کنفرانس سازمان ملل در مورد زنان در 20 سال قبل – فراهم کرد و یک زمینة حرکت برای دولتها و ارگانهای مربوط مطرح شد تا به دنبال اقدامات و استراتژیهای مذکور در اجلاس نایروبی بروند. با توجه به اینکه خشونت علیه زنان یکی از 10 مشکل اساسی جهان معاصر است، میتوان به یک حرکت همگانی چشم داشت.
زمینه و سکوی حرکت
خشونت علیه زنان ناشی از ساختار ذهنیای است که در مورد زن، چه در خانواده و چه در جامعه وجود دارد. زن به سوی جهل و بیسوادی تشویق میشود و فقدان قوانین ممنوعیت خشونت و عدم کافی بودن اقدامات پیشگیرانه که قانون به وسیله قدرت عمومی اعمال میکند، فقدان ابزارهای آموزشی و سایر اموری که به زیر پا گذاشتن حقوق زنان میانجامد، منجر به خشونت علیه زنان میشود.
تجربه نشان داده است که در کشورهای متعدد، مرد و زن میتوانند به سوی مبارزه علیه خشونت در تمامی اشکال برانگیخته شوند و اقدامات مؤثری به وسیله قدرت عمومی، در جهت علاج و نتایج خشونت انجام شود.
پروژة «سکوی حرکت» درباره دولتها و ارگانهای مربوط است تا مبارزه با خشونت علیه زنان را سامان بخشند. اقدامات موردنظر (به طور اخص) به شکل زیر پیشنهاد میشود:
1- بازشناسی این مطلب که خشونت علیه زنان، باید به شدت از سوی ارگانهای مربوط سرکوب گردد.
2- در بعضی موارد، این وظیفة قدرت عمومی است که به وسیله کانالهای مربوط: پلیس، سیستم قضایی و ... اقدام کند؛ و بر عهدة سازمانهای عمومی است که مثلاً به آموزش و اعمال نفوذ بر روی هنجارها و رفتارها بپردازد. همین وظیفه بر عهدة اشخاص و رسانههای جمعی، در جهتدهی به نظرات و یا شهادت دادن بر رفتارهایی است که افراد خشونتطلب یا در معرض انجام آن، عمل میکنند. کارشناسان معتقدند که اجرای غیر منطقی و حداقلی مجازات نسبت به جنایات علیه زنان، مانع جلوگیری از رفتارهای مذکور شده است.
گزارشی از چهارمین کنفرانس جهانی زنان
منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره 35
WWW. Unicef. Org
به اشاره بعضی ازمورخین سیر اندیشه، در میان زنان و مردان متفکر غرب هم روابط : دوستی، عشقی، رفاقت و حتا زناشویی، امری غیرممکن نبود ؛ از آنجمله در دوره باستان : فیثاگوراس و تئانو – در سده های میانه : آبلرد و هلویزه – در عصر جدید: سارتر و سیمون دوبوار- و در زمان پسامدرن : هایدگر و حنا آرنت ، در یک رابطه تنگاتنگ یا زناشویی در چندفرسخی و یا درکنار هم ، به آفرینش ایدههایی ابدی پرداختند. اینان از جمله مشهورترین زنان و مردان تاریخ فلسفه غرب بودند. پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، حنا آرنت در نامه ای عاشقانه به هایدگر مینویسد :“ اگر عشق به تو را ازدست بدهم، حق زندگی نیز ندارم“ ، ولی بعد از 17 سال جدایی و با شکست فاشیسم، آرنت لحظه دیدار خود با هایدگر را چنین شرح میدهد :“ او چون سگ خیسی ، شرمنده و بی حرکت، سرجای خود خشک زده بود و اعتراف نمود که در زمان حظور فاشیسم، شیطان او را فریب داده بود“، چون هایدگر چندسالی هوادار نازیهای ضد یهود بود.
حنا آرنت، دختر دانشجویی، میان سه استاد فلسفه بود؛ اوسالها رابطه ای پدرانه با یاسپر – رابطه ای شاگردی با هوسرل – و رابطه ای عشقی با هایدگر داشت . و به دلیل لباس همیشه سبزش، در خوابگاه دانشجویی، به او خزه و جلبک لطیف و زیبا، میگفتند . آرنت در دانشگاه در رشته های : فلسفه ، ادبیات یونان و الهیات مسیحی، درس خوانده بود و موضوع پایاننامه دکترایش را نزد یاسپر پیرامون “ مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین مقدس“ به اتمام رسانده بود. او با قدرت گرفتن فاشیسم ، دو بار دچار خطر جانی شد؛ یکبار درسال 1933 مدتی در آلمان در زندان – و باردیگر درسال 1940 در فرانسه اشغال شده، مدتی در اردوگاههای موقت انتقال به کورههای آدم سوزی هیتلری، بود – ولی سرانجام موفق به فرار به آمریکا شد و در آنجا درسال 1951 تبعه آمریکا گردید. او بعدها نوشت که زبان اول تبعیدش، فرانسه و زبان دوم مهاجرتش، انگلیسی شد. آرنت در آمریکا سالها استاد دانشگاه در رشته تئوری سیاسی بود. او نه تنها از چند کشور، دهها دکترای افتخاری گرفت بلکه دو جایزه آلمانی زبان لسینگ و فروید را نیز از آن خود نمود.
شاید اگر نازیها، نابودی فیزیکی یهودیان اروپا رادر دستور روز خود قرار نمیدادند، حنا آرنت، فیلسوف، جامعه شناس و نظریه پرداز سیاسی یهودی آلمانی تبار، این چنین جدی و سخت کوشانه به مبارزه فکری و عملی با حکومتهای زورگوی توتالیتر نمی پرداخت. گرچه اودر مقاطع مختلف، خودرا شاگرد : کانت، یاسپر، هوسرل، هایدگر، روزالوکزامبورگ، هگل ، مارکس و زیر تاثیر ادبیات یونان باستان میدانست، امروزه او را روشنفکری التقاطی میدانند و نه فیلسوف و یا جامعه شناسی مستقل. توضیح اینکه نظریات سیاسی وی پیرامون قدرت و زورمداری در فاشیسم و استالینیسم، امروزه در بعضی از دانشگاههای غرب تدریس میشوند، اگرچه نباید نقش ادامه جنگ سرد درغرب را بی رابطه با مواضع ضداستالینیستی و گاهی ضدکمونیستی او دانست. باوجودیکه اویکی از فعالین فکری و عملی صهیونیسم بعداز پایان جنگ جهانی دوم بود، ولی بعدها بدلیل انتقادش از سیاستهای اسرائیل و آمریکا و مخالفت با جنگ ویتنام و همکاری در افشاگری جنجالهای مک کارتی و واترگیت، در پاره ای از محافل صهیونیستی و امپریالیستی، به او لقب خائن دادند.
درسال 1951 کتاب حنا آرنت باعنوان “ عناصر و منابع حکومتهای توتالیتر“ موجب مشهوریت جهانی وی شد. اوکوشید دراین اثر به شباهتهایی میان فاشیسم واستالینیسم بپردازد. این مقایسه تاامروزه درمیان محافل انتقامجو هوادارانی دارد . آرنت این دو نظام را متهم کرد که نه تنها به نابودی عناصر دمکراتیک شهروندی بلکه به نابودی شکوفه ها و دستاوردهای علمی و فلسفی قرون 18 و 19 پرداختند. درنظر او، فاشیسم میکوشید درعملیلت نمایشی و تظاهرات سازماندهی شده به تجزیه و حل فرد در جمع بپردازد وآنگاه انبوه جمع را بعنوان واقعه ای استتیک جشن بگیرد و آنرا در رسانه هایش به نمایش بگذارد. آرنت توصیه میکند که در اقدامات و تظاهرات جمع، فرد نباید مسئولیت شخصی اش رافراموش کند یا آنرا به جمعی صوری محول نماید ، چون جمع و جامعه را دیکتاتورها میتوانند دستکاری کنند یا مغزشویی نمایند تا حاضر شوند خودرا نابود کنند . او در این رابطه، با اشاره به فاشیسم، از ترورهای سازماندهی شده توده ای سخن میراند. ودر نظر او چون هیچکس به تنهایی دارای قدرت نیست و اعمال قدرت همیشه حداقل به دو نفر نیاز دارد، قدرت زمانی بوجود می آید که انسانها در رابطه باهم و یا درکنار هم قرار گیرند.آرنت خود شاهد حاکمیت دو سیستم توتالیتر زورمدار فاشیسم و استالینیسم شد. او میخواست“ هستی شناسی پدیده شناسانه“ هایدگر را به یک تئوری سیاسی تبدیل نماید. و میگفت زمانیکه گذشته نتواند باعث روشنی آینده گردد، فکر و روح انسان دچار سردرگمی درتاریکی خواهند شد. گروهی نظرات آرنت را بدون : سیستم، اتوپی، آموزش، و جهانبینی ، میدانند، که فقط جوابی منفی هستند به نظریات فکری سیستم ها . در حرکات و تظاهرات سازماندهی شده دولتی، او از نقش مهم و مخرب لمپن های بی طبقه میگوید که به سادگی ابزار دست : شوینیسم ، راسیسم ، فاشیسم و فالانژیسم ، میشوند.آرنت در حین محاکمه آیشمن ؛ یکی از آدمکشان بوروکرات فاشیسم، که در اسرائیل جریان داشت، طبق گزارشی به رسانه ها، مدعی گردید که فکر و زبان و واژهها، قادر نیستند آبزورد بودن، مزخرف و مبتذل بودن جنایتکار را توضیح دهند . آرنت پرسید که چگونه یک سیستم ایدئولوژیک به دلقک و آدم فسقلی مانند آیشمن اینهمه قدرت بدهد که آنان به جنایاتی آنچنین عظیم دست بزنند؟، چون آیشمن خودرا بیگناه شمرده و فقط مجری دستور و قانون ازبالا، معرفی نمود.
آرنت میپرسد ؛ وظیفه تفکر چیست، اگر فلسفه به بن بست و یا به آخر خط رسیده باشد؟. برای آرنت، فکر یک فعالیت اخلاقی است . غیر از آن، تفکر ، سرگرمی و عشق او بود. او مینویسد؛ فکر کردن یعنی: بیدار ، تیزهوش و زنده بودن ، تفکر یعنی زندگی، چون تفکر، مقدمه وجدان داشتن است. و استقلال فکری و خود فکر کردن، موجب چاقی! و تندرستی انسان میشود. و با شاره به سقراط میگوید : فکر یعنی : صحبت ، مکالمه و دیالوگ باخود. فکر یعنی کوشش در راه رسیدن به معنی و یا جستجوی آن .متفکر به قول مارکسیستها یک ناجی است و نه یک نگهبان،و وظیفه روشنفکر باید نابودی سنت های فکری قدیمی و خلق نظرات جدید باشد. تفکر باید بدون سنت باشد و با گذشته ها قطع رابطه نماید. در نظر آرنت، انسان موجودی است مستعد سیاست، چون او استعداد زبان دارد. آرنت ادامه میدهد که چون انسان در این جهان“ اعلان شده و تاسیس گردیده“، احساس تضاد و ازخودبیگانگی مداوم میکند، بنابراین او باید شخصی شود و قدری ذهنی فکر کند . در تئوری آرنت، زمین زیر پای همه ایدئولوژیها؛ از متافیزیک و پوزیویتیسم و ایده آلیسم گرفته تا ماتریالیسم و مارکسیسم، خالی شده و احتمال سقوط برای متفکر همیشه وجود دارد . با اینوجود حنا آرنت به انسانیت در انسان ایمان داشت.
او هایدگر را تنها متفکر زمان خود میدانست، ولی با رجوع به کانت میگفت که فلسفه مدرن سیاسی، نباید بدون وجدان متافیزیک ،صورت گیرد و کمونیسم با داشتن پدرانی چون مارکس و هگل باید به خود افتخار کند . ولی او از مارکس ایراد میگیرد که وی عیب ها را نشان داد ولی راه حل ممکنی را پیشنهاد ننمود. آرنت میگفت که دانش مهم برای او، هستی او است و نه حقایقی ذهنی مانند : آزادی انسان، ابدیت روح ، و وحدت جهان و عالم . او در تاریخ سیر اندیشه، القابی مانند :نویسنده امپرسیونیستی، اگزیستنسیالیستی، پست مدرن، لیبرال و مثبت گرا، بخود گرفت . در پاسخ به یک خبرنگار گفته بود که او خود را فرزند فلسفه آلمان میداند و نه محصول جنبش چپ اروپا. فمینیست ها ، مارکسیست ها و لیبرال ها از او انتقاد نمودند که جمهورهای شهر-دولتی یونان باستان را نمیتوان در جامعه شهری بوزژوازی جهان گلوبال کنونی پیاده کرد.
خانم حنا آرنت سالهای کودکی خودبعد ازسال 1906 رادر شهر کونیگزبرگ دولت پروس آلمان- یا کالینینگراد شوروی گذراند. اجداد او گویا از یهودیان اروپای شرقی باشند که به این شهر مهاجرت کرده بودند. او در خانواده ای سوسیال-دمکرات تربیت و پدرش مهندس بود، ولی در 7 سالگی پدر را از دست داد. آرنت بعد از مطالعه آثار کانت و یاسپر از طریق نوشته های کیرکگارد با رمانتیک آلمان آشنا شد. او در سال 1937 بدلیل یهودی بودن، ملیت آلمانی خود را از دست داد. آرنت در طول جنگ جهانی دوم، به جوانان یهود برای فرار، انتقال و مهاجرت به فلسطین کمک نمود.
از جمله آثار او : عناصر و منابع حکومتهای توتالیتر- بیوگرافی راحل فارنهاگن؛ یک زن رمانتیک یهودی آلمانی – نامه های فلسفی سیاسی به یاسپر بین سالهای 1926-1969 – پیرامون انقلاب – درباره زندگی مشغول- فلسفه هستی چیست ؟ - مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین مقدس – می باشند. آرنت روش فلسفی خود را : تجزیه و تحلیل مفاهیم دانست و مدعی شد که مثلا واژه آزادی در یونان باستان معنی دیگری داشت تا در قرن گذشته
نویسنده: نصرت شاد
منبع: باشگاه اندیشه
یک عضو کمیسیون بهداشت مجلس ایران خواستار تدوین قوانین شفاف و منطقی درخصوص سقط جنین شده است.
عابد فتاحی نماینده ارومیه در مجلس در عین حال گفته است که سقط جنین باید برای زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند با رعایت اصول دینی آزاد شود و هشدار داده که تجاوز به زنان در جامعه ایران رو به فزونیست.
آمارهای غیر رسمی از انجام سالانه هشتاد هزار مورد سقط جنین در ایران حکایت می کند که اغلب آنها به صورت غیر قانونی صورت می گیرد.
رویا کریمی مجد روزنامه نگار حوزه اجتماعی در گفتگو با بی بی سی ، "بالارفتن روابط غیر متعارف بین دخترها و پسرها" و "نداشتن هیچگونه آموزش جنسی برای دختران جوان" را از دلایل عمده بالا رفتن آمار سقط جنین دانست، اما در عین حال تاکید کرد که اصولا آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد.
البته حساسیت مسئله سقط جنین به ایران محدود نمی شود. در جهان غرب نیز سقط جنین موضوع بحث برانگیزی به شمار می رود که طرفداران و مخالفان سرسخت و پر حرارتی دارد و حتی در برخی جوامع غربی همچنان قوانین و محدودیتهای سرسختانه ای در مورد آن وجود دارد.
به عقیده شما آمار بالای سقط جنین نشانه چیست و چه پیامدهایی می تواند داشته باشد؟
منبع: BBCPersian
مقدمه: ناتوانی جنسی چیست؟
ناتوانی جنسی وضعیتی است که در آن مرد نمی تواند نعوظ پیدا کرده و قادر نیست که نعوظ خود را به مدت کافی جهت انجام نزدیکی حفظ نماید.
اگر چه مشکل شایعی برای یک زوج محسوب می گردد ولی قابل درمان نیز هست.
ناتوانی در بسیاری از مردان به صورت نعوظ ناقص و یا اشکال دیگر آن دیده می شود ولی می تواند به صورت دایمی و مزمن باقی بماند. مواردی مثل بیماری های مزمن، داروها، افسردگی، هیجان و تشویش باعث بروز انواع زودگذر آن شده و مطمئن باشید که در صورت ابتلا به آن مجبور نیستید تا آخر عمر با آن زندگی نمایید.
کمک پزشک معالج همیشه قابل دسترسی است. پس از ملاقات با جراح کلیه و مجاری ادراری که در اغلب موارد، آموزش لازم در اینگونه موارد را دیده است، توصیه های لازم در اختیار شما گذاشته می شود. مجدداً به خاطر داشته باشید که ناتوانی جنسی با موفقیت قابل درمان است.
نعوظ چگونه ایجاد می شود؟
برای اینکه نعوظ یا راست شدن آلت تناسلی ایجاد شود، باید قسمت های مختلف بدن با یکدیگر هماهنگ گردد. یک مرد تنها به این دلیل که می خواهد، نمی تواند به سادگی نعوظ پیدا کند.
جهت ایجاد نعوظ هماهنگی بین روان آدمی، مغز و دستگاه اعصاب مرکزی و محیطی، هورمون های خونی، عروق خونی اعم از شریان و ورید جهت ورود جریان خون به داخل آلت و عدم خروج آن از آلت ضروری می باشد. وقتی تمام این دستگاه ها با هم کار کنند دو جسم غاری بزرگ شبیه اسفنج موجود در داخل آلت با خون پر شده و بزرگی و سفتی آلت ایجاد می گردد.
سبب شناسی:
ناتوانی جنسی می تواند به علت عیوب عضوی و یا روانی ایجاد گردد. عوامل متعددی در ایجاد نعوظ اخلال ایجاد می کنند. در ابتلای هر کدام از اعضا و دستگاه های دخیل در نعوظ که در بالا ذکر شد ناتوانی جنسی ایجاد می شود.
مثلاً وقتی مردی استرس و افسردگی داشته و یا نگران این باشد که نمی تواند عمل دخول را انجام دهد، دچار ناتوانی می گردد که به آن ناتوانی جنسی روانی می گویند. در بیش از نیمی از موارد، ناتوانی به علت بیماری یا جراحی و تصادف منجر به صدمات عروقی عصبی به وجود می آید. داروها و علل هورمونی نیز می توانند در این قضیه مؤثر باشند.
از میان بیماری ها باید از بیماری قند یا دیابت نام برد که ایجاد ضایعات عروقی عصبی کرده و هجوم جریان خون به داخل آلت را در هنگام تقاضای جنسی مختل نموده و ناتوانی جنسی ناشی از مرض قند را ایجاد می کند. حفظ رژیم غذایی، ورزش و کنترل قند خون به وسیله دارو زیر نظر پزشک مربوطه مشکل را حل می نماید، ولی در صورت طولانی بودن، ناتوانی جنسی مزمن ایجاد می کند که درمان آن مشکل است.
یکی دیگر ازعلل عضوی، بیماری های قلبی عروقی می باشد که در آن جریان خون به داخل آلت کاهش یافته و شخص نعوظ کافی پیدا نمی کند. به علاوه گهگاه وریدها که وظیفه احتباس خون در داخل آلت را بر عهده دارند به خوبی عمل نکرده و شخص نمی تواند نعوظ خود را به مدت کافی جهت انجام نزدیکی پایدار نگاه دارد. به این حالت ناتوانی جنسی وریدی می گویند.
جراحی های وسیع لگنی که برای کنترل سرطان پروستات، مثانه و روده بزرگ به کارگرفته می شود، به علت اینکه در آن جراح سعی در برداشتن کامل تمام بافت های اطراف سرطان را دارد، سبب صدمه به عروق و اعصاب مسئول ایجاد نعوظ گردیده و نهایتاً ناتوانی جنسی ایجاد می کنند.
صدمات نخاعی به علت مرکزیت این عضو برای انتقال دستورات مغزی به اعضای بدن می تواند باعث ناتوانی جنسی گردد.
از مواد شیمیایی مؤثر در ایجاد ناتوانی جنسی باید به داروهای ضد فشار خون و داروهای عصبی و ضد افسردگی اشاره نمود. به این نوع، ناتوانی جنسی دارویی می گویند. البته در اینجا پزشک است که به شما جهت ادامه یا قطع دارو توصیه لازم را خواهد نمود و قطع خود سرانه دارو عوارض دیگری را می تواند در پی داشته باشد. الکل نیز باعث آسیب کبدی، اختلالات هورمونی و صدمات رشته های عصبی گردیده و در بعضی از مواقع منجر به ناتوانی جنسی دایمی می گردد.
نارسایی کلیه و کبد نیز به لحاظ ایجاد تغییرات هورمونی اغلب این عارضه را به دنبال خواهند داشت.
چگونه ناتوانی جنسی درمان می شود ؟
ابتدا دو قدم برای حل مشکل شما وجود دارد.
در قدم اول پزشک نیاز دارد علت را جستجو نماید و در قدم دوم پزشک به شما کمک می کند که درمان مناسب را انتخاب نمایید.
پزشک چگونه علت را پیدا می کند؟ پس از سئوالات کافی در مورد نحوه شروع و پیشرفت بیماری و حالت روحی فرد مبتلا، پزشک معاینات کامل به عمل می آورد تا از صحت مقدار فشار خون، کار اعصاب و ساختمان آلت اطمینان حاصل نماید.
او سپس ممکن است انجام آزمایش بررسی نعوظ شبانه در حالت خواب را توصیه نماید که کمک زیادی برای افتراق علت عضوی یا روانی می کند. در کنار آن، بررسی وضعیت هورمون ها و قند خون و یا نحوه جریان خون به داخل آلت ممکن است درخواست گردد.
در صورتیکه علت مشکل شما روحی و فکری تشخیص داده شود پزشک معالج شما را نزد روان شناس یا روان پزشک مجرب معرفی خواهد نمود. اگر علت عضوی باشد روش های درمانی متعددی به شما پیشنهاد می گردد که شامل قرص های مختلف، تزریق آمپول به داخل عضله و حتی داخل آلت، وسایل خاص برای ایجاد نعوظ مصنوعی و بالاخره عمل جراحی و گذاشتن پروتز می باشد.
مسلم است که هر یک از طرق فوق خصوصیات خاص خود دارند که منطبق با توانایی های شما می تواند مؤثر واقع شود. بنابر این نگران مشکل خود نباشید و به امید خدا با مشاوره با پزشک اورولوژی مرتفع خواهد گشت.
تهیه شده : انجمن درمانگران ایران
منبع: هموطن سلام
انتقاد جنسی معمولاً از پیشآمدهایی شروع میشود که یا به همسری که از او انتقاد میشود ارتباطی ندارد یا اگر داشته باشد، ارتباطی بسیار جزیی است. برای مثال، “محسن” معتقد بود که از نظر جنسی ارضا نمیشود، چون همسرش هنگام نزدیکی شور و هیجانی از خود نشان نمیدهد. “محسن” با مطالعهی رمانهای عشقی میدانست فردی که حقیقتاً به هیجان آمده باشد، تنفسش تندتر میشود و تغییراتی در صدا و حرکاتش پیدا میشود و غیره. اما چنین نشانههایی را در همسرش مشاهده نمیکرد. “محسن” فکر کرد همسرش او را میفریبد و حس میکرد از رسیدن به لذتی که انتظارش را داشته، محروم شده است. از این اندیشه که بیتفاوتی همسرش ممکن است از ناتوانی خود او ناشی شود، احساس سرخوردگی میکرد. بالاخره، با خشم و در حالی که قادر به کنترل شکست و ناکامی خود نبود، با این عبارت از همسرش انتقاد کرد: «یک بار نشد شور و حالی نشان بدهی، نفست هم که در نمیآید، آخر این چه وضعی است؟!»
بیشتر مردها و زنها مانند محسن، انتظارات غیر منطقی گستردهای از روابط جنسی دارند. خیالپردازی در امور جنسی و خلق صحنههایی که احساسات جنسی را برانگیزد و یا عشقورزی خیالی با یک هنرپیشه سینما. جای واقعیت را نمیگیرد و احساس گناه برنمیانگیزد، حتی ممکن است گاهی به افزایش تجربهی جنسی کمک هم بکند. اما بعضی اشخاص، متأسفانه مهارتهای واقعی خود (یا همسرشان) را با ایدهآلهایی که در عالم خیال پروراندهاند مقایسه میکنند. به نظر آنها، همهی زن و شوهرها هر شب از رابطهی جنسی لذت میبرند، هر زنی میتواند بارها به اوج لذت جنسی برسد و هر مردی قادر است ساعتها در اوج هیجان باقی بماند. چنین توهماتی احتمالاً به انتقادات نادرستی میانجامد که مبنای آن، تصویری کاذب از چیزی است که آن را رابطهی جنسی ارضا کننده مینامند.
انتقاد نادرست نیز هم چنین از انتظاراتی ناشی میشود که آن اندازه غیر منطقی نیستند که از آنها صحبتی به میان نیاید. به طوری که «کلیفورد ساگر» متخصص روانکاوی خاطر نشان میسازد. هر یک از ما با کولهباری از توقعات و قرار و مدارهای آگاه و ناخودآگاه و گفته و ناگفته وارد زندگی زناشویی میشویم. توقعات و قرارهای ناخودآگاه و ناگفته موضوع سرّی قراردادی عاطفی را تشکیل میدهد، قراردادی که دو شریک با یکدیگر میبندند؛ اما هیچ کدام از ماهیت آن خبر ندارند. چنین قراردادی میتواند تمامی جنبههای قابل تصور یک زندگی خانوادگی مانند قدرت، بچهها، پول، اوقات فراغت و روابط جنسی را در برگیرد. به مورد زیر توجه کنید:
“لیلا” بیست و هفت ساله و “بیژن” سی و شش ساله، کم کم به سوی پرتگاه طلاق پیش میرفتند زیرا انتقادهای مکرر بیژن از این که لیلا نسبت به امور جنسی به اندازهی کافی توجه نشان نمیدهد، آن قدر خصومت آمیز بود که دیگر برای لیلا قابل تحمل نبود و ضمناً آن را ناروا میدانست. وقتی پزشک معالجشان سابقهی روابط زناشویی آنها را پرسید، لیلا گفت میانگین روابط جنسی آنها دوبار در هفته است. او گفت «من فقط مواقعی از برقراری رابطهی جنسی سرباز میزنم که واقعاً از بیماری و یا خستگی به جان آمده باشم.» بیژن گر چه پذیرفت که حرفهای لیلا عین حقیقت است، اما همچنان او را به عدم تمکین در روابط زناشویی متهم میکرد. پس از چندین جلسه مشاوره، پزشک معالج توانست قراردادی را که بیژن از هنگام ازدواج با لیلا نادانسته همراه با خود آورده بود، کشف کند. داد و ستدی عاطفی، که لیلا به کلی از آن بیخبر بود.
پزشک معالج میگفت «بیژن اساساً فرد متزلزلی است، پدرش را در هشت سالگی از دست داده و مادرش که همیشه از نظر عاطفی تحت فشار بوده، در فشار بیشتری قرار میگیرد. به گمان او مرگ شوهرش «ثابت» کرده بود که محبت کردن و محبت دیدن ریسک خطرناکی است. بنابراین، بیژن در یک جوّ سرد و اساساً عاری از عشق بزرگ شده بود. در نتیجه بیشترین چیزی که از رابطهی زناشویی و همسرش میخواست، پذیرش عاطفی تمام عیار بود، که آن را در روابط جنسی فعالی مجسم میساخت. قرارداد بیژن چیزی از این قبیل بود: «من قول میدهم شوهر خوبی باشم، از تو و بچهها به خوبی نگهداری کنم، و در عوض، تو هم موظفی مرا به گرمی بپذیری، هر وقت که من بخواهم»
پزشک ادامه داد «اما این موضوع هرگز به لیلا گفته نشده بود. او هیچ تصوری از خواستهی بیژن و قرارداد اظهار نشدهای که انتظار داشت به آن احترام بگذارد نداشت. به همین دلیل، شکایت او را ابتدا به صورت خواستهای استثمارگرانه و سپس اعتراضی ناروا میدید» .
قراردادن انتظارات زناشویی بر مبنای تمایلات شخصی یا معیارهای خارجی، موجب دیگری در طرح و بیان انتقادهای نارواست. مردی همسرش را به سردمزاجی متهم میکرد، زیرا فقط هفتهای یک بار آمیزش داشتند؛ در حالی که در جایی خوانده بود که «میانگین» آمیزش زوجهایی که در گروه سنی آنها هستند، سه بار در هفته است.
زن و شوهرها، پیوسته دربارهی تعداد دفعات آمیزش و زمانی که باید صرف بازیهای عاشقانه شود و لزوم تنوع در روابط جنسی از متخصصین سوال میکنند. اما در این مورد، هیچ قانونی، هیچ باید و نبایدی و هیچ درست و نادرستی وجود ندارد و هیچ کس را هم نباید با مقایسه با دیگران مورد قضاوت قرار داد. بعضی از زوجها ممکن است روزی دوبار، بعضی ممکن است ماهی دوبار و یا حتی سالی دوبار روابط جنسی داشته باشند. انتقاد کردن از همسر به خاطر آن که نمیتواند خود را در حدّ فلان میانگین خیالی یا حد نصاب فرضی قرار دهد، اشتباه احمقانهای است.
انتقادی که بر مبنای اطلاعات دقیق از مجموع تواناییها و فعالیتهای جنسی انسان نباشد، انتقادی نابهجاست. امروز بیشتر زنها میدانند که نحوهی رسیدن به اوج لذت جنسی در بین زنان بسیار متفاوت است و برای رسیدن به آن، بیش از یک راه وجود دارد. زنی که از این امور اطلاعی ندارد و به ندرت به اوج لذت جنسی میرسد، ممکن است خود را سرزنش کند و به خود بگوید «لابد عیب از من است» و اگر اطلاعات همسرش هم به همین اندازه ناقص باشد، ممکن است خود را سرزنش کند که چرا نتوانسته همسرش را به اوج لذت جنسی برساند. به همین ترتیب مرد میانسالی که نمیداند تعداد دفعات آمیزش با افزایش سن کمتر میشود، ممکن است خود را ملامت کند که چرا مانند گذشته، قادر به برقراری روابط جنسی نیست. اگر همسر این مرد هم از این تغییر طبیعی فیزیولوژیکی آگاه نباشد، ممکن است او را به خاطر «ناتوانی جنسیاش» تحقیر کند.
البته خطر بزرگتر این است که انتقاد جنسی میتواند به صورت پیشگوییهایی درآید که خود به خود به حقیقت میپیوندد. مرد یا زنی که کراراً به تصور عدم توانایی جنسی مورد انتقاد قرار میگیرند، ممکن است عملاً دچار ناتوانی شوند. متخصصین یادآوری میکنند که مغز، مهمترین نقش را در رابطهی جنسی دارد. اگر در اثر انتقاد یا تلقین، به خود بقبولانیم که دچار ناتوانی جنسی هستیم، ممکن است در عمل هم به این وضع دچار شویم، برای مثال، در بسیاری موارد، ناتوانی در مردان فقط نتیجهی ترس از ناتوانی است.
به گفتهی “ماسترز و جانسون”، آمیزش، صمیمانهترین شکل ارتباط بین زن و مرد است. بنابراین، انتقادهای اتاق خواب، خیلی زود به سایر جنبههای زندگی زناشویی گسترش مییابد.
اما عکس آن هم صحیح است. روابط جنسی میتواند آینهی تمام نمای روابط خانوادگی باشد. بنابراین انتقادها و تضادهایی که در سایر زمینهها وجود دارد، ممکن است به شکل انتقاد از روابط جنسی مطرح شود در نتیجه گوشه و کنایههای آزاردهنده دربارهی ناتوانی جنسی همسر، چه بسا به هیچ وجه وارد نبوده و صرفاً به منظور انتقامگیری و تسلط بر طرف مقابل باشد.
شخص بیارادهای که در سایر جنبههای ارتباطی خود با همسرش نمیتواند ادعایی داشته باشد، ممکن است از انتقاد جنسی، هم چون وسیلهای برای ابراز خشم یا خصومت سرکوب شدهی خود استفاده کند. دامنهی اثرات انتقاد جنسی مخرب، فوقالعاده وسیع بوده و اثرات سوء آن تا مدتها بر جای میماند. انتقاد مخرب در بعضی از زنها و مردها ممکن است نگرانیهایی ایجاد کند که در آینده علاقه یا واکنش آنها را نسبت به مسایل جنسی کاهش دهد. آنها ممکن است در کسب لذت به عوض کامجویی، گرفتار وسواس فکر شوند: آیا خیلی تند رفتار میکنم؟ یا خیلی آهسته؟ برخوردم خیلی ملایم است یا زیاده از حد خشن؟ آیا همسرم از من راضی است یا نه؟
وقتی انتقاد، چنین نگرانیهایی را دامن میزند، او بیشتر به صورت یک بازیگر در میآید تا یک شریک و همسر، آن هم بازیگری که پیوسته مراقب است مبادا خطایی از او سربزند. و چنین است که عشقورزی به جای ایجاد لذت، به صورت انجام وظیفه در میآید. به جاست این نکته هم گفته شود، اگر شخصی از روابط جنسی خود راضی است، به احتمال زیاد روشی را نیز که در پیش گرفته درست است.
انتقاد از چگونگی روابط جنسی، اگر موجب تشویش و نگرانی شود میتواند به ناتوانی جنسی، انزال زودرس و سایر مشکلات جنسی بینجامد. بر عکس اگر چنین انتقادهایی عنوان نشود، این گونه عیبها تدریجاً با افزایش انس و الفت برطرف میشوند.
“ریموند بابینو”، نویسندهی نشریهی تخصصی «جنبههای پزشکی روابط جنسی انسان» زوجی را که هنگام ازدواج فاقد هر گونه تجربهی جنسی بودند چنین توصیف میکند.
در ابتدا شوهر به سرعت به مرحلهی انزال میرسید و زن به ندرت در موقع نزدیکی، به اوج لذت جنسی دست مییافت. خوشبختانه هیچ یک از آنها به این موضوع به شکل عیب و نقص نگاه نمیکرد و بنابراین، به مرور زمان نشانههای دلگرم کنندهای از بهبودی تدریجی را مشاهده میکردند. بعد از هشت سال که از ازدواجشان میگذشت، احساس میکردند که از نظر جنسی کاملاً با یکدیگر جور هستند، طی این مدت، مشکل انزال زودرس مرد حل شده بود و زن نیز از رابطهی جنسی خود با شوهرش کاملاً راضی بود. هر دو نسبت به هشت سال پیش، علاقهی بیشتری به امور جنسی احساس میکردند.
خوشبختی این زوج در این بود که هر دو از نظر جنسی تجربیات مشترک پیدا کرده، با هم پیشرفت میکردند. اگر هر یک از آنها زودتر از دیگری به تجربهای رسیده بود و کار به تذکر، شکایت و انتقاد مخرب میکشید، میتوان حدس زد که چه میشد! زن ممکن بود که بگوید «تو آدم خودخواه و ناجوری هستی که فقط به فکر خودتی».
شوهر ممکن بود بگوید «تو هم که اصلاً احساس نداری، هیچ معلوم است چه مرگته!»
و بالاخره ممکن بود هر کدام از آنها از خود انتقاد کنند و مثلاً بگویند: «من حتماً عیب بزرگی دارم»
تمام عوارض ناشی از انتقاد مخرب غالباً در مورد انتقاد از همسر هم صدق میکند. برای مثال:
تعمیم دادن: همیشه موقع عشقبازی، حواست یه جای دیگهس یا، تو اصلاً احساس نداری و هیچ وقت با من همراهی نمیکنی.
ترغیب نادرست: کاش میدونستی نوازش کردن یعنی چه!
خجالت دادن: چت شده؟ یکباره بگو نمیتونم، خلاص!
سرزنش: اگر میتونستی خودت رو کنترل کنی، این جوری حال منو نمیگرفتی.
سوال متهم کننده: به نظر تو ملایم بودن یعنی این؟!
انتقاد جنسی میتواند به صورتهای مختلف خودنمایی کند. برای مثال، اجتناب و دوری کردن از آغوشی گشوده، یا سخت و سرکش بودن، پس زدن دست همسر، فشردن لبها در موقع بوسیده شدن یا برگرداندن کامل صورت میتواند بدون هیچ کلامی، نشانهی بیمیلی جنسی و نارضایتی باشد. مردی که ناگهان شور جنسی خود را از دست میدهد، یا زنی که آمادگی لازم را از نظر فیزیکی پیدا نمیکند عملاً نشان میدهند که از روابط جنسی با همسر خود راضی نیستند و او را در ایجاد این حالت مقصر میدانند.
انتقاد منفی، محدود به هنگام هم آغوشی نیست، بعضیها درست قبل و یا بعد از آن بحثی را پیش میکشند، نگرانی ایجاد میکنند، و یا خواستههای بیربطی را مطرح میکنند. ایجاد تنش و نگرانی، احساس شهوانی را به سرعت از بین میبرد و اصرار ورزیدن بر نوع خاصی از روابط جنسی نیز همین تأثیر را دارد.
انتقاد مخرب، غالباً سبب ترس از طرد شدن و ترک شدن میشود. زنی میگفت «کارم به جایی رسیده که موقع هم آغوشی همهاش به این فکر میکنم که اگر نتوانم خشنودی شوهرم را فراهم کنم یا اگر به اوج لذت جنسی نرسم، چه میشود، نمیخواهم شوهرم را از دست بدهم. اما میدانم که او بالاخره عیبی از من خواهد گرفت تا برای ترک کردن من بهانهای داشته باشد.»
همسران ممکن است نسبت به تهدیدی که در انتقاد نهفته است، با حالت دفاعی خصومتآمیزی واکنش نشان دهند. شوهری میگفت «هر وقت همسرم با انتقاد مخرب از اشتباهاتی که به نظر او مرتکب شدهام، عصبانیم میکند، من هم اشتباهات او را به رخش میکشم.» در این دور باطل، انتقاد، مفهوم واقعی خود را از دست میدهد. او چنین ادامه میدهد «فکر میکنم هیچ یک از ما کوچکترین توجهی به آن چه دیگری میگوید نداریم، زیرا که هر کدام از ما با حملهی متقابل به دیگری، به شدت مشغول دفاع از خود هستیم.»
اما آنهایی که عاشقانه یکدیگر را دوست دارند، اگر بخواهند روابط جنسی خوبی داشته باشند، باید بتوانند به یکدیگر اعتماد کنند.
به عقیدهی دکتر “هلن کاپلان” یکی از پیشگامان درمان مشکلات جنسی، اعتماد متقابل، یکی از ضروریات روانی برای رسیدن به اوج لذت جنسی است. اما ممکن نیست که انسان با همسری که عادتاً به طرز منفی انتقاد میکند، احساس اعتماد و امنیت کامل نماید. بنابراین برای هر زن و شوهری مهم است که بداند انتقاد جنسی را چگونه به طرزی مثبت مطرح کند و چگونه به طرز سازندهای بپذیرد .
منبع:iranhealers