خشونت علیه زنان...

چکیده:

دنیای جدید، با همه آب و رنگ­هایی که دارد، ماهیتاً انسان را خسته و ناامید از آینده پاک، سالم و بدون جنگ و خشونت کرده است. این یأس­ها و ناامیدی­ها واکنش­های مختلفی را برانگیخته است و نمودار این واکنش­ها، کنگره­ها و اجلاس­های جهانی در مورد مسائلی چون خشونت علیه زنان و کودکان، فقر و گرسنگی، جنگ و آوارگی و مباحث متکثری از این دست است. نوشتار حاضر که حاصل چهارمین کنفرانس بین­المللی در مورد خشونت علیه زنان است، وضعیت زنان قربانی خشونت را اسفناک و روز به روز آن را در حال بغرنج­تر شدن می­داند، به همین دلیل، بعد از بررسی موضوع، به ارائه پلات فرم پیشنهادی می­پردازد تا در صورت امکان از این مصائب بکاهد.

 

خشونت علیه زنان

«یک جهان با چهار میلیون نفر را فرض کنید که به طور اتفاقی دچار بیماری­های حاد و مزمن شده­اند. بیماری­ای که عامل دردهای مستمر و دائمی است و زخم و رنج­های بسیاری را به دنبال دارد، اما قدرت­ها هیچ امکانی را برای مبارزه افراد با بیماری و تهدید ایجاد نمی­کنند، مسأله­ای که سنگینی­اش را بر جامعه تحمیل کرده است و بسیاری، که در سکوت، درد می­کشند.»

جوزف بیدن، رئیس سابق کمیسون قضایی سنای آمریکا، مطالب فوق را در اجلاس به طور خاص در مورد ایالات متحده آمریکا بیان می­کند. وی معتقد است که در آمریکا مهم­ترین معضل، خشوت در خانواده است که اکثر قربانیان آن زنان هستند. در ایالات متحده آمریکا، در هر 8 ثانیه با یک زن بدرفتاری می­شود و در هر 10 ثانیه، یک زن مورد تجاوز قرار می­گیرد.

طبق گزارش تهیه شده در 1992، که به وسیلة کمیسیون قضایی سنای آمریکا تهیه شده است، قربانیان خشونت زناشویی بسیار بیشتر از تصادفات رانندگی هستند.

«علی­رغم این مسئله، ما از گستردگی و وخامت مشکل غافل هستیم، اگر فردا، روزنامه­ها با یک تیتر بزرگ بنویسند که یک بیماری جدید، در طول سال گذشته چهار میلیون نفر از شهروندان را به شدت بیمار کرده است، وخامت وضعیت از نظر هیچ­کس دور نخواهد ماند؛ به علاوه هنگامی که اعلام شود، سه چهارم قربانیان خشونت، زنان هستند، مسئله هشدارها برای همگان روشن می­شود.»

 

یک مشکل جهانی

همه جا و در همة زمان­ها زنان قربانیان تجاوز بوده­اند. هنوز هم آن­ها مورد رفتار خشونت­آمیز قرار گرفته یا مورد ضرب و شتم و آزار جنسی قرار می­گیرند و یا از سوء قصدها در امان نیستند.

در اکثر جوامع، خشونت مبتنی بر مالکیت است که نسبت به جنس زن از سوی شوهر تصور می­شود و مجرمین و تبهکاران از مجازات مصون می­مانند و حداکثر با عذرخواهی آن­ها مسئله فیصله می­یابد.

در بعضی از کشورها، برای مرد حق تأدیب زنشان را حتی تا مرحله «حق کشتن زن» در نظر گرفته­اند.

در اجلاسی که در مورد زنان مورد ضرب و جرح قرار گرفته در گینه نو برگزار شد، مطالبی بیان شد که مضمون آن این است. «زدن زن توسط شوهر، یک امر پذیرفته است و بحث در این مورد، تلف کردن وقت محسوب می­شود.»

این­گونه اشکال خشونت، اغلب سرّی و بی­سر و صدا و البته همراه با انکار هستند. موارد بدرفتاری­های ناشی از مالکیت نسبت به جنسی مؤنث، به ندرت اعلام می­شوند و ثبت می­گردند. یک مطالعه دولتی به وسیله نشریه «روان­شناسی آمریکا» بیان می­کند که در ایالات متحده، تنها 2% آزارهای جنس در خارج خانواده صورت می­گیرد و 6% خشونت­ها به وسیله افراد بیگانه صورت گرفته است. جالب است بدانیم که تنها 5 تا 8% تجاورات جنسی نسبت به زنان بزرگسال، به پلیس اعلام شده است. به علاوه نشریه مزبور اعلام داشته است که اغلب اطلاعات حاصله بیانگر وخامت مشکل است که می­تواند به سرعت گسترش و تنوع یابد. وضعیتی که ایجاد شده است (مخصوصاً به کمک مطالعات اخیر) اطلاعات و تحلیل­های مناسبی را در مورد خشونت علیه زنان نشان می­دهد، موضوعی که در سال 1994 هم در «بانک­های اطلاعاتی» ثبت شده است.

تحقیقات در چندین کشور بیانگر 25 تا 50% زنانی است که توسط شرکای جنس­شان مورد بدرفتاری قرار گرفته­اند و اکثراً هم دچار فشارهای روحی و روانی شده­اند.

در اکثر کشورها، آزار جنسی به طور وسیعی دامنه­دار است. در کانادا، مطالعه روی یک نمونه 420 نفری زنان نشان داد که 54% آن­ها حداقل یک تجربة ناخواسته، قبل از 16 سال داشته­اند و 51% هم بیان کرده­اند که قربانی آدم­ربایی شده­اند. در 25% موارد، زنان قربانی که دچار بدرفتاری شده­اند، از سوی شرکای خود به مرگ هم تهدید شده­اند.

 

تعریف خشونت علیه زنان

در دسامبر سال 1993، مجمع عمومی سازمان ملل برای تعریف خشونت­های مبتنی بر مالکیت نسبت به جنس مؤنث، به توافق رسید و با عنوان «بیانیه طرد خشونت علیه زنان» به تعریف خشونت پرداخت. در این بیانیه، خشونت علیه زنان چنین تعریف شده است: هر عمل خشونت­آمیز نسبت به جنس مؤنث و هر فعلی که منجر به ضرر نسبت به زنان یا دردهای جسمانی، جنسی، روانی شود و همچنین تهدید به چنین افعالی، خشونت علیه زنان محسوب می­شود. در ادامه اعلامیه، با احصای اعمال و اشکالی از خشونت می­پردازد که منجر به خشونت علیه زنان می­شود:

1- خشونت فیزیکی، جنسی یا روانی، چه در داخل خانواده­ها و چه در جامعه که شامل ضربات منجر به جرح؟ بدرفتاری­های جنسی نسبت به کودکان و جنس مؤنث، خشونت نسبت به اموال زن، خشونت­های زناشویی، ایجاد نقص­های ژنتیکی و سایر رفتارهای مضر به حال زن؛

2- خشونت­های غیر زناشویی؛

3- خشونت­های مربوط به بهره­کشی؛

4- آزار جنسی، منزوی ساختن درمحل کار و مراکز و سازمان­های دولتی یا غیر دولتی و هر جای دیگر؛

5- قوادی؛

6- روسپیگری؛

7- خشونت­های ناشی از اعمال حاکمیت دولت؛

طبق نظر بعضی از متخصصان و مدافعان حقوق زنان، این حمایت­ها شکل کلی و فراگیر دارد و تنها شامل اعمال افراد و حکومت­ها نمی­شود بلکه عدم قانون و فقدان سیاست­ها و نابرابری­های اجتماعی را که می­تواند خشونت محسوب شود نیز شامل می­گردد.

در تحقیقی که برای بانک جهانی با کمک جک لین پیتانی و آدریال ژرمن و لری هیز و یک­نیم از انستیتوی باسینیک در مورد «سلامتی زنان واشتنگتن» صورت گرفت، اعلام گشت که تعریف بیان شده توسط مجمع عمومی اجازه نمی­دهد که فراتر از آن تعریف و موارد احصا شده، موارد دیگر را خشونت بدانیم، در حالی که خشونت­های نسبت به زنان، فراتر از موارد مذکور در بیانیه است. طبق نظر خانم هیز، تعریف خشونت باید حول 2 محور اساسی «اجبار» و «زور» بیان گردد؛ مسئله­ای که مبیّن یک رفتار خشونت­آمیز از یک رفتار ساده تحمیلی است. هیز و همکارانش به بیان تعریفی دیگر از خشونت علیه زنان می­پردازند:

«تمام به کارگیری­های اجباری، چه به صورت معنوی و چه مادی، تمام الزامات و محرومیت­های خطرزا برای سلامتی زنان یا دختران که منجر به خسارت مادی و روانی می­شود، تحقیر کردن شخصیت و رفتارهایی که موجب محدودیت آزادی و منجر به استعمار زن می­شود.»

خشونت­هایی که در جریان جنگ­ها رخ می­دهد، بسیار شایع است. طبق بررسی­ای که توسط اتحادیه اروپا صورت گرفته است، 000/20 زن در بوسنی در یک ماه اول، مورد خشونت صرب­ها قرار گرفتند؛ علاوه بر این، چندی بعد، در یکی از درگیری­های کامبوج، تنها در یک شهر، به اکثر زنان شهر تجاوز شد. این­گونه خشونت­ها در لیبریا، اوگاندا، پرو و سومالی هم سابقه دارد.

در کشورهای متعددی، هنوز هم خشونت علیه دختران نابالغ و بالغ، بسیار شایع است. در بارید از هر3 زن، یک زن و حدود 2% مردان، چه در کودکی یا بزرگسالی، دچار بدرفتاری­های شدید شده­اند. در پرو (براساس گزارشی) 90% مادران جوان 16- 12 سال، به وسیلة مردان و مخصوصاً پدر یا پدرشوهرشان مورد خشونت قرار گرفته­اند. در کاستاریکا، 95% زنان بیمار بالغ کمتر از 15 سال که به بیمارستان منتقل شده­اند، دچار زنای محارم گشته­اند.

در بعضی از کشورها، بدرفتاری با اموال زن بسیار رایج است. در هند یک رسم بسیار غالب این است که شوهر یا خانوادة او، اموال زن را آتش می­زند. طبق اطلاعات پلیس هند، در سال 1990، 4835 زن دچار چنین وضعیتی شده­اند، تنها به این دلیل که خانواده آن­ها، جهاز و اموالی را که قول داده بوده­اند، فراهم نکرده­اند. در شهر بمبئی، 20% زنان متوفی 44- 15 ساله، دچار آتش­سوزی شده­اند.

بیشتر اعمال خشوت­آمیز نسبت به زنان از سوی خانواده و اطرافیان آن­ها صورت می­گیرد. 70% موارد بدرفتاری نسبت به زنان که در کلانتری­های ساتو یاتولو به ثبت رسیده است در خانه صورت گرفته و همچنین در سانتیاگو، حدود 75% ضربات منجر به جرح نسبت به زنان، در خانه بوده است. در کانادا، 62% زنان، از سوی شوهرانشان مورد بدترین رفتارها قرار گرفته­اند.

به خوبی می­دانیم که خشونت در هنگام حاملگی، یکی از مهم­ترین دلایل سقط جنین یا وزن ناکافی کودک متولد شده است. در مکزیکو، تحقیقی که روی 342 نفر از زنان صورت گرفت، 20% زنان کتک خورده از ضربه به ناحیة شکم، دچار سقط جنین یا دردهای مزمن شده­اند. در کاستاریکا، 49% از 80% از زنان کتک خورده، بیان می­کنند که هنگامی کتک خورده­اند که باردار هم بوده­اند و در 5/7 درصد آن­ها، نتیجة سقط جنین بوده است. مطالعه بر روی سلامتی زنان دچار خشونت در بعضی از کشورهای دیگر به شرح زیر است:

- در ایالات متحده آمریکا، 20% زنان بزرگسال قربانی خشونت و تجاوز شده­اند.

- در پرو، 70% جرائمی که به پلیس اعلام شده است، مربوط به زنانی است که توسط شوهرانشان به شدت کتک خورده­اند.

- در نروژ 25% زنانی که دچار امراض زنان شده­اند، متحمل آزار و خشونت­های شریک جنسی­شان شده­اند.

- تایلند، در قسمت­های حاشیه­نشین شهر بانکوک، 50% زنان متأهل، به طور متناوب و کاملاً عادی کتک می­خورند.

 

چرا زنان موضوع بحث هستند؟

«زن همچون یک مادیان است که من آن را می­خرم و حق سوارکاری با آن را دارم و اگر هم دلم خواست، می­توانم آن را بزنم.» این ضرب­المثل اگرچه بسیار قدیمی است ولی هنوز هم به کار می­رود. بسیاری از مردان، چون روز سخت یا ناهنجاری دارند یا علت دوندگی­ها و زندگی سخت را متوجه زنشان می­بینند، زنشان را می­زنند. استفاده از الکل و مواد مخدر یکی از دلایل مهم در اعمال خشونت علیه زنان است؛ همچنین فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی همچون بی­کاری، مشکلات مالی، بی­نظمی و شرایط نامطلوب کار، نقش مؤثری را در ایجاد این خشونت­ها ایفا می­کند. بعضی از محققین ابراز داشته­اند که خشونت، نتیجة رفتارهای ناشی از دوران کودکی است؛ شوهران خشن، غالباً والدین خشن و ناراحتی داشته­اند. در واقع، بنا بر یک مطالعة آمریکایی، مردانی که در کودکی از سوی والدینشان مورد ضرب و شتم قرار گرفته­اند، سه برابر بیش از سایرین، زنانشان را می­زنند و ده برابر بیشتر، زنانشان را مورد ضرب و شتم قرار می­دهند. مردانی که متهم به آتش زدن زنانشان هستند. بارها می­کوشند تا مسئولیت خودشان را ناشی از رفتار تحریک­آمیز زنشان بیان کنند و جالب این­که بیش از 40% آن­ها حداقل یک ­بار شاهد آتش زدن یک انسان، به خصوص یک زن بوده­اند.

در مطالعه­ای دقیق روی وضعیت­های مختلف، محققین دریافتند که خشونت­ها اغلب مربوط به عدم امکان انجام دادن کاری یا قبول نکردن خواسته­ای از خواسته­های شوهر است. براساس این تحقیق که توسط نشریة انگلیسی «مجلة جنایت» چاپ شد، شوهر یا شریک جنسی، زن را به دلیل احساساتی که آن­ها را تحریک می­کند، مورد خشونت قرار می­دهند: «این زن بسیار پر حرف است یا بسیار ساکت است؛ خیلی جذاب است یا اصلا ً جذابیتی ندارد؛ خیلی قانع است یا تمامیت خواه است؛ خیلی حامله می­شود یا چرا حامله نمی­شود و ....»

در برخی کشورها، مستی ضارب به عنوان یک عامل مخففه مجازات خشونت با تجاوز علیه زنان محسوب می­شود. در سپتامبر 1994، دادگاه عالی کانادا، محکومیت مردی را لغو کرد که بعد از مصرف مقدار متنابهی الکل، یک زن 65 ساله را از روی صندلی چرخ­دار واژگون ساخت و به او تجاوز کرد.

نگاه حقیرانه به زن در داخل خانواده، همانند خارج خانواده، بیانگر قبولی جهان شمولی از رفتارهای موجه و خشونت­آمیز مردان است، مسئله­ای که امری عادی محسوب می­شود. براساس تحقیقی که در آمریکا در مورد خشونت­های خانوادگی صورت گرفت، ریشه خشونت­ها را در اعتقادات و فرهنگ اعلام کرد. طبق این نگاه، مردها نسبت به زنهایشان امتیازهای ذاتی دارند و بدیهی است این طرز فکر به آن­ها امکان هرگونه رفتاری را می­دهد. جالب خواهد بود اگر بدانیم، زنی که برندة جایزة نوبل در صلح بود، در تفسیر رفتار شوهرش می­گوید: «او شوهر خوبی است، چون فقط هفته­ای یک بار مرا می­زند.» شوهر قبلی­ام، همچون وزنه­ای، تمام عصرها بالای سرم بود. طوری که هر لحظه آرزوی مرگ می­کردم؛ یک روز که موفق شدم به طبقة همکف، (جایی که دخترم آنجا بود و از من کمک می­خواست) بروم، شوهرم با چاقو به سمت من حمله­ور شد، آن­قدر شدید که تیزی چاقو در تمام ناحیه شکم فرو رفت. او مرا از حس بینایی و چشایی محروم کرده است. از این­که خانواده­ام را ببینم معذورم و از فرزندانم دور افتاده­ام»، این شخص که خواست نامش بیان نشود، در مقابل یک گروه مطالعه خشونت علیه زنان در آمریکا شهادت داد، او یکی از هزاران قربانی خشونت است، که باید با نشانه­های فراوان روی بدنش و ترس جاودان، زندگی کند. براساس گزارش کمیسیون جهانی توسعه و سلامتی زنان، علاوه بر بیماری و مرگ و میر، خشونت علیه زنان یکی از مهم­ترین دلایل بیماری­های روانی، استرس­ها، اعتیاد، جراحات، بیماری­های جنسی واگیردار و آلودگی به ویروس HIV و خودکشی زنان است. همه این موارد، بار مالی سنگینی را به سیستم بهداشت و سلامت کشورها تحمیل می­کند.

در گزارش 1993 در مورد توسعه جهانی، بانک اطلاعات بین­المللی، برای اولین بار خشونت­ها مبتنی بر احساس مالکیت نسبت به زنان را عامل نتایج مخرب نسبت به سلامتی ارزیابی کرد. از زمان اعمال محدودیت­های متعدد بر اطلاعات قابل دسترسی در کشورهای صنعتی، این بانک اطلاعاتی چنین ارزیابی می­کند: تجاوز و خشونت در خانواده نسبت به زنان 44 – 15 ساله، آن­ها را در پنجمین سال زندگی مشترکشان دچار نقص سلامتی می­کند.

این مسئله، مانند سوء­تغذیه و بیماری­های ناشی از فقر، در کشورهای در حال توسعه به شدت دامنه­دار است. وضعیت سلامتی در این کشورها در پایین­ترین حد ممکن است و درصد مشکلات سلامتی مربوط به خشونت­های مبتنی بر احساس مالکیت بر زنان، حداقل بسیار بالایی (50%) دارد. به هرحال در بعضی از کشورهای در حال توسعه، جایی که مرگ و میر مربوط به زایمان و بیماری­های ناشی از فقر، مربوط به مدیریت فاسد یا ضعیف دولتی است. مدت زندگی سالم، به علت تجاوز یا اعمال خشونت­آمیز در خانواده بسیار کاهش یافته و درصد بسیار بالایی (در حدود 16%) را اعلام می­کند.

 

یک مانع، سد راه پیشرفت

حضور زنان در پیگیری این پیشرفت، موضوع بسیار مهمی است، به خصوص در حوزه­هایی چون، سازمان­دهی خانواده، حمایت از محیط زندگی و آموزش و پیشرفت در این حوزه­ها بدون یاری و شرکت فعالانه زنان حاصل نمی­شود. باری، هنگامی که زنان با خشونت روبه­رو می­شوند، اقبال و امکان حضور تام آن­ها در چنین برنامه­هایی کاهش می­یابد.

 

خشونت عیله زنان، به هیچ وجه مایه مباهات نیست

توری ونسنت، مدافع تیم فوتبال آمریکایی «دلفین­های میامی» اکنون فردی ثروتمند و مشهور است. وی در کودکی شاهد بدرفتاری­های بسیار نسبت به مادرش بوده است. او می­گوید «نزد ما، این مسئله کاملاً امری عادی بود که ببینیم پدر، مادر را می­زند. زدن زنش، عادت او بود» ونست از مدرسه هم می­گوید: «در مدرسه هم همین­طور؛ اگر کسی می­گفت که دوست دخترش را هفته پیش سه بار سیلی زده است، از طرف دوستانش مورد تشویق قرار می­گرفت؛ وضعیت چنین بود. چیزی که هیچ­کس در قبح آن تردید ندارد.» ونسنت، صبحی را به خاطر می­آورد که مادرش به علت ضربات پدرش، همچون گچ سفید و کبود شده بود؛ اما وی برای کمک و نجات مادرش اقدامی نکرد. با این وجود می­گوید: «به شدت از حضور یک زن زندانی در منزلم، ناراحت و به هم ریخته می­شوم.»

استقان براگ، بازیگر بزرگ تیم دلفین­ها، این­گونه رفتارهای خود را تحلیل می­کند. (با توجه به این­که وی محکوم به آزار روحی نسبت به زنان هم بوده است):

«من به او چیزهایی می­گفتم که نشان از بی­رحمی داشت، چرا تو این­قدر چاقی؟ یا تو به درد هیچ کاری نمی­خوری؛ تو نمی­توانی تغییر کنی؟»

اروینگ فرای، دیگر فوتبالیست نامدار آمریکایی، علاوه بر این­که به بدرفتاری با همسرش اعتراف می­کند، می­گوید: با این­که این مسئله مربوط به گذشته است اما هنوز تأثیر خود را گذاشته است، «ما همه، ساخته محیط و اطرافیانیم ولی نمی­فهمیم. چرا او کاری را انجام می­دهد که من نمی­خواهم، این­که مسئله سختی نیست.»

از این مثال­ها می­توانیم به یک نتیجة ساده برسیم: اشخاص خشن به دنیا نمی­آیند؛ اما اگر کودکان در محیط­های خشن بزرگ شوند، احتمال اثرپذیری رفتاری آن­ها زیاد است. خشونت علیه زنان از خانواده­ها شروع می­شود؛ پس خانواده اولین جایی است که باید به آن توجه کرد.

از زمان کنفرانس جهانی حقوق بشر که در وین برگزار شد (ژوئن 1993)، شرکت­کنندگان بر اهمیت بازنگری بر محدودیت­های خشونت علیه زنان در زندگی اجتماعی و البته خصوصی، تأکید کردند. این کنفرانس، به ویژه در مورد خشونت علیه زنان، رأی به گزارش سالانه داد. این گزارش سالانه با تأکید بر علل و نتایج خشونت علیه زنان و محکومیت اقدامات محدود کنندة زنان تهیه می­شود؛ این گزارش سالانه به کمیسیون حقوق بشر ارائه خواهد شد.

در دسامبر 1993، مجمع عمومی برای اولین بار، رأی به بیانیه­ای، در مورد «خشونت علیه زنان» داد و به دولت­ها و سازما­ن­های بین­الملل ابلاغ کرد تا اقدامات خاصی را در جلوگیری از خشونت­ها تدبیر کنند.

در سپتامبر 1995، از آغاز چهارمین کنفرانس جهانی زنان، جامعه بین­المللی فرصت بررسی و ارزیابی برنامه­های تحقق حقوق زنان را- از زمان اولین کنفرانس سازمان ملل در مورد زنان در 20 سال قبل – فراهم کرد و یک زمینة حرکت برای دولت­ها و ارگان­های مربوط مطرح شد تا به دنبال اقدامات و استراتژی­های مذکور در اجلاس نایروبی بروند. با توجه به این­که خشونت علیه زنان یکی از 10 مشکل اساسی جهان معاصر است، می­توان به یک حرکت همگانی چشم داشت.

 

زمینه و سکوی حرکت

خشونت علیه زنان ناشی از ساختار ذهنی­ای است که در مورد زن، چه در خانواده و چه در جامعه وجود دارد. زن به سوی جهل و بی­سوادی تشویق می­شود و فقدان قوانین ممنوعیت خشونت و عدم کافی بودن اقدامات پیشگیرانه که قانون به وسیله قدرت عمومی اعمال می­کند، فقدان ابزارهای آموزشی و سایر اموری که به زیر پا گذاشتن حقوق زنان می­انجامد، منجر به خشونت علیه زنان می­شود.

تجربه نشان داده است که در کشورهای متعدد، مرد و زن می­توانند به سوی مبارزه علیه خشونت در تمامی اشکال برانگیخته شوند و اقدامات مؤثری به وسیله قدرت عمومی، در جهت علاج و نتایج خشونت انجام شود.

پروژة «سکوی حرکت» درباره دولت­ها و ارگان­های مربوط است تا مبارزه با خشونت علیه زنان را سامان بخشند. اقدامات موردنظر (به طور اخص) به شکل زیر پیشنهاد می­شود:

1- بازشناسی این مطلب که خشونت علیه زنان، باید به شدت از سوی ارگان­های مربوط سرکوب گردد.

2- در بعضی موارد، این وظیفة قدرت عمومی است که به وسیله کانال­های مربوط: پلیس، سیستم قضایی و ... اقدام کند؛ و بر عهدة سازمان­های عمومی است که مثلاً به آموزش و اعمال نفوذ بر روی هنجارها و رفتارها بپردازد. همین وظیفه بر عهدة اشخاص و رسانه­های جمعی، در جهت­دهی به نظرات و یا شهادت دادن بر رفتارهایی است که افراد خشونت­طلب یا در معرض انجام آن، عمل می­کنند. کارشناسان معتقدند که اجرای غیر منطقی و حداقلی مجازات نسبت به جنایات علیه زنان، مانع جلوگیری از رفتارهای مذکور شده است.

 

گزارشی از چهارمین کنفرانس جهانی زنان

منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره 35

WWW. Unicef. Org   

دخترانی که معشوقه استاد شدند

به اشاره بعضی ازمورخین سیر اندیشه، در میان زنان و مردان متفکر غرب هم روابط : دوستی، عشقی، رفاقت و حتا زناشویی، امری غیرممکن نبود ؛ از آنجمله در دوره باستان : فیثاگوراس و تئانو – در سده های میانه : آبلرد و هلویزه – در عصر جدید: سارتر و سیمون دوبوار- و در زمان پسامدرن : هایدگر و حنا آرنت ، در یک رابطه تنگاتنگ یا زناشویی در چندفرسخی و یا درکنار هم ، به آفرینش ایدههایی ابدی پرداختند. اینان از جمله مشهورترین زنان و مردان تاریخ فلسفه غرب بودند. پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، حنا آرنت در نامه ای عاشقانه به هایدگر مینویسد :“ اگر عشق به تو را ازدست بدهم، حق زندگی نیز ندارم“ ، ولی بعد از 17 سال جدایی و با شکست فاشیسم، آرنت لحظه دیدار خود با هایدگر را چنین شرح میدهد :“ او چون سگ خیسی ، شرمنده و بی حرکت، سرجای خود خشک زده بود و اعتراف نمود که در زمان حظور فاشیسم، شیطان او را فریب داده بود“، چون هایدگر چندسالی هوادار نازیهای ضد یهود بود.

حنا آرنت، دختر دانشجویی، میان سه استاد فلسفه بود؛ اوسالها رابطه ای پدرانه با یاسپر – رابطه ای شاگردی با هوسرل – و رابطه ای عشقی با هایدگر داشت . و به دلیل لباس همیشه سبزش، در خوابگاه دانشجویی، به او خزه و جلبک لطیف و زیبا، میگفتند . آرنت در دانشگاه در رشته های : فلسفه ، ادبیات یونان و الهیات مسیحی، درس خوانده بود و موضوع پایاننامه دکترایش را نزد یاسپر پیرامون “ مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین مقدس“ به اتمام رسانده بود. او با قدرت گرفتن فاشیسم ، دو بار دچار خطر جانی شد؛ یکبار درسال 1933 مدتی در آلمان در زندان – و باردیگر درسال 1940 در فرانسه اشغال شده، مدتی در اردوگاههای موقت انتقال به کورههای آدم سوزی هیتلری، بود – ولی سرانجام موفق به فرار به آمریکا شد و در آنجا درسال 1951 تبعه آمریکا گردید. او بعدها نوشت که زبان اول تبعیدش، فرانسه و زبان دوم مهاجرتش، انگلیسی شد. آرنت در آمریکا سالها استاد دانشگاه در رشته تئوری سیاسی بود. او نه تنها از چند کشور، دهها دکترای افتخاری گرفت بلکه دو جایزه آلمانی زبان لسینگ و فروید را نیز از آن خود نمود.

شاید اگر نازیها، نابودی فیزیکی یهودیان اروپا رادر دستور روز خود قرار نمیدادند، حنا آرنت، فیلسوف، جامعه شناس و نظریه پرداز سیاسی یهودی آلمانی تبار، این چنین جدی و سخت کوشانه به مبارزه فکری و عملی با حکومتهای زورگوی توتالیتر نمی پرداخت. گرچه اودر مقاطع مختلف، خودرا شاگرد : کانت، یاسپر، هوسرل، هایدگر، روزا‌لوکزامبورگ، هگل ، مارکس و زیر تاثیر ادبیات یونان باستان میدانست، امروزه او را روشنفکری التقاطی میدانند و نه فیلسوف و یا جامعه شناسی مستقل. توضیح اینکه نظریات سیاسی وی پیرامون قدرت و زورمداری در فاشیسم و استالینیسم، امروزه در بعضی از دانشگاههای غرب تدریس میشوند، اگرچه نباید نقش ادامه جنگ سرد درغرب را بی رابطه با مواضع ضداستالینیستی و گاهی ضدکمونیستی او دانست. باوجودیکه اویکی از فعالین فکری و عملی صهیونیسم بعداز پایان جنگ جهانی دوم بود، ولی بعدها بدلیل انتقادش از سیاستهای اسرائیل و آمریکا و مخالفت با جنگ ویتنام و همکاری در افشاگری جنجالهای مک کارتی و واترگیت، در پاره ای از محافل صهیونیستی و امپریالیستی، به او لقب خائن دادند.

درسال 1951 کتاب حنا آرنت باعنوان “ عناصر و منابع حکومتهای توتالیتر“ موجب مشهوریت جهانی وی شد. اوکوشید دراین اثر به شباهتهایی میان فاشیسم واستالینیسم بپردازد. این مقایسه تاامروزه درمیان محافل انتقامجو هوادارانی دارد . آرنت این دو نظام را متهم کرد که نه تنها به نابودی عناصر دمکراتیک شهروندی بلکه به نابودی شکوفه ها و دستاوردهای علمی و فلسفی قرون 18 و 19 پرداختند. درنظر او، فاشیسم میکوشید درعملیلت نمایشی و تظاهرات سازماندهی شده به تجزیه و حل فرد در جمع بپردازد وآنگاه انبوه جمع را بعنوان واقعه ای استتیک جشن بگیرد و آنرا در رسانه هایش به نمایش بگذارد. آرنت توصیه میکند که در اقدامات و تظاهرات جمع، فرد نباید مسئولیت شخصی اش رافراموش کند یا آنرا به جمعی صوری محول نماید ، چون جمع و جامعه را دیکتاتورها میتوانند دستکاری کنند یا مغزشویی نمایند تا حاضر شوند خودرا نابود کنند . او در این رابطه، با اشاره به فاشیسم، از ترورهای سازماندهی شده توده ای سخن میراند. ودر نظر او چون هیچکس به تنهایی دارای قدرت نیست و اعمال قدرت همیشه حداقل به دو نفر نیاز دارد، قدرت زمانی بوجود می آید که انسانها در رابطه باهم و یا درکنار هم قرار گیرند.آرنت خود شاهد حاکمیت دو سیستم توتالیتر زورمدار فاشیسم و استالینیسم شد. او میخواست“ هستی شناسی پدیده شناسانه“ هایدگر را به یک تئوری سیاسی تبدیل نماید. و میگفت زمانیکه گذشته نتواند باعث روشنی آینده گردد، فکر و روح انسان دچار سردرگمی درتاریکی خواهند شد. گروهی نظرات آرنت را بدون : سیستم، اتوپی، آموزش، و جهانبینی ، میدانند، که فقط جوابی منفی هستند به نظریات فکری سیستم ها . در حرکات و تظاهرات سازماندهی شده دولتی، او از نقش مهم و مخرب لمپن های بی طبقه میگوید که به سادگی ابزار دست : شوینیسم ، راسیسم ، فاشیسم و فالانژیسم ، میشوند.آرنت در حین محاکمه آیشمن ؛ یکی از آدمکشان بوروکرات فاشیسم، که در اسرائیل جریان داشت، طبق گزارشی به رسانه ها، مدعی گردید که فکر و زبان و واژهها، قادر نیستند آبزورد بودن، مزخرف و مبتذل بودن جنایتکار را توضیح دهند . آرنت پرسید که چگونه یک سیستم ایدئولوژیک به دلقک و آدم فسقلی مانند آیشمن اینهمه قدرت بدهد که آنان به جنایاتی آنچنین عظیم دست بزنند؟، چون آیشمن خودرا بیگناه شمرده و فقط مجری دستور و قانون ازبالا، معرفی نمود.

آرنت میپرسد ؛ وظیفه تفکر چیست، اگر فلسفه به بن بست و یا به آخر خط رسیده باشد؟. برای آرنت، فکر یک فعالیت اخلاقی است . غیر از آن، تفکر ، سرگرمی و عشق او بود. او مینویسد؛ فکر کردن یعنی: بیدار ، تیزهوش و زنده بودن ، تفکر یعنی زندگی، چون تفکر، مقدمه وجدان داشتن است. و استقلال فکری و خود فکر کردن، موجب چاقی! و تندرستی انسان میشود. و با شاره به سقراط میگوید : فکر یعنی : صحبت ، مکالمه و دیالوگ باخود. فکر یعنی کوشش در راه رسیدن به معنی و یا جستجوی آن .متفکر به قول مارکسیستها یک ناجی است و نه یک نگهبان،و وظیفه روشنفکر باید نابودی سنت های فکری قدیمی و خلق نظرات جدید باشد. تفکر باید بدون سنت باشد و با گذشته ها قطع رابطه نماید. در نظر آرنت، انسان موجودی است مستعد سیاست، چون او استعداد زبان دارد. آرنت ادامه میدهد که چون انسان در این جهان“ اعلان شده و تاسیس گردیده“، احساس تضاد و ازخودبیگانگی مداوم میکند، بنابراین او باید شخصی شود و قدری ذهنی فکر کند . در تئوری آرنت، زمین زیر پای همه ایدئولوژیها؛ از متافیزیک و پوزیویتیسم و ایده آلیسم گرفته تا ماتریالیسم و مارکسیسم، خالی شده و احتمال سقوط برای متفکر همیشه وجود دارد . با اینوجود حنا آرنت به انسانیت در انسان ایمان داشت.

او هایدگر را تنها متفکر زمان خود میدانست، ولی با رجوع به کانت میگفت که فلسفه مدرن سیاسی، نباید بدون وجدان متافیزیک ،صورت گیرد و کمونیسم با داشتن پدرانی چون مارکس و هگل باید به خود افتخار کند . ولی او از مارکس ایراد میگیرد که وی عیب ها را نشان داد ولی راه حل ممکنی را پیشنهاد ننمود. آرنت میگفت که دانش مهم برای او، هستی او است و نه حقایقی ذهنی مانند : آزادی انسان، ابدیت روح ، و وحدت جهان و عالم . او در تاریخ سیر اندیشه، القابی مانند :نویسنده امپرسیونیستی، اگزیستنسیالیستی، پست مدرن، لیبرال و مثبت گرا، بخود گرفت . در پاسخ به یک خبرنگار گفته بود که او خود را فرزند فلسفه آلمان میداند و نه محصول جنبش چپ اروپا. فمینیست ها ، مارکسیست ها و لیبرال ها از او انتقاد نمودند که جمهورهای شهر-دولتی یونان باستان را نمیتوان در جامعه شهری بوزژوازی جهان گلوبال کنونی پیاده کرد.

خانم حنا آرنت سالهای کودکی خودبعد ازسال 1906 رادر شهر کونیگزبرگ دولت پروس آلمان- یا کالینینگراد شوروی گذراند. اجداد او گویا از یهودیان اروپای شرقی باشند که به این شهر مهاجرت کرده بودند. او در خانواده ای سوسیال-دمکرات تربیت و پدرش مهندس بود، ولی در 7 سالگی پدر را از دست داد. آرنت بعد از مطالعه آثار کانت و یاسپر از طریق نوشته های کیرکگارد با رمانتیک آلمان آشنا شد. او در سال 1937 بدلیل یهودی بودن، ملیت آلمانی خود را از دست داد. آرنت در طول جنگ جهانی دوم، به جوانان یهود برای فرار، انتقال و مهاجرت به فلسطین کمک نمود.

از جمله آثار او : عناصر و منابع حکومتهای توتالیتر- بیوگرافی راحل فارنهاگن؛ یک زن رمانتیک یهودی آلمانی – نامه های فلسفی سیاسی به یاسپر بین سالهای 1926-1969 – پیرامون انقلاب – درباره زندگی مشغول- فلسفه هستی چیست ؟ - مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین مقدس – می باشند. آرنت روش فلسفی خود را : تجزیه و تحلیل مفاهیم دانست و مدعی شد که مثلا واژه آزادی در یونان باستان معنی دیگری داشت تا در قرن گذشته

 

نویسنده: نصرت شاد

منبع: باشگاه اندیشه

فرمانده ناجا: کاهش 71 درصدی آمار تجاوز به عنف

فرمانده نیروی انتظامی خبر داد: تجاوز به عنف و مزاحمت‌های ناموسی در سه ماه اول سال 85 نسبت به مدت مشابه سال گذشته 71 در کاهش داشته است.
به گزارش خبرگزاری فارس، سردار اسماعیل احمدی‌مقدم در مراسم افتتاح اولین نمایشگاه عرضه پوشش‌های اسلامی «ریحانه» که به همت بنیاد تعاون ناجا برگزار شد، با اعلام این مطلب افزود: در سال گذشته بزرگترین ناامنی زنان و دختران در کشور ناامنی‌های ناموسی و مزاحمت‌های خیابانی بوده است. وی ادامه داد: این احساس ناامنی در میان دختران و زنان ربطی به میزان تدین و دینداری نداشته و این‌گونه نیست که اگر خانواده‌ای از تدین کمتری برخوردار است خواهان امنیت نبوده و ناامنی را بپذیرد.فرمانده ناجا با اشاره به این مطلب که در ابتدای اجرای طرح افزایش ضریب امنیت اجتماعی ناجا عده‌ای بر این عقیده بودند که پلیس در روبروی زنان ایستاده و قصد درگیر شدن با آنها را دارد، گفت: این اعتقاد در شروع طرح از بین رفت و مردم به این آگاهی رسیدند که پلیس تنها هدفش ایجاد امنیت در جامعه است.
وی ادامه داد این امری طبیعی است که در ایجاد امنیت با عده‌ای معدود که عفت عمومی را زیر سوال برده‌اند برخورد کرده تا بتوانیم امنیت را در جامعه مستقر کنیم و زنان ما هم به این درک رسیده‌اند که برای حفظ امنیت این کار لازم است.احمدی مقدم همچنین با اشاره به این مطلب که نیروی انتظامی فعالیت خود را برای سامان دادن معابر و اسقرار امنیت شروع کرده است، گفت: یکی از نشانه‌های موفقیت این طرح افزایش 3 برابری تعداد دستگیری‌ مزاحمان خیابانی در سال جدید بوده است.وی همچنین با اعلام این مطلب که انقلاب اسلامی ایران یک انقلاب فرهنگی بوده است، گفت: نیروی انتظامی هم از آنجا که جزیی از بدنه کشور است فرهنگی بوده و پیشگیری از بروز برخی از ناهنجاری‌های اجتماعی در کشور از وظایف آن است.

سقط جنین، قوانین و محدودیتهای آن

یک عضو کمیسیون بهداشت مجلس ایران خواستار تدوین قوانین شفاف و منطقی درخصوص سقط جنین شده است.

عابد فتاحی نماینده ارومیه در مجلس در عین حال گفته است که سقط جنین باید برای زنانی که مورد تجاوز قرار می گیرند با رعایت اصول دینی آزاد شود و هشدار داده که تجاوز به زنان در جامعه ایران رو به فزونیست.

آمارهای غیر رسمی از انجام سالانه هشتاد هزار مورد سقط جنین در ایران حکایت می کند که اغلب آنها به صورت غیر قانونی صورت می گیرد.

رویا کریمی مجد روزنامه نگار حوزه اجتماعی در گفتگو با بی بی سی ، "بالارفتن روابط غیر متعارف بین دخترها و پسرها" و "نداشتن هیچگونه آموزش جنسی برای دختران جوان" را از دلایل عمده بالا رفتن آمار سقط جنین دانست، اما در عین حال تاکید کرد که اصولا آمار دقیقی در این زمینه وجود ندارد.

البته حساسیت مسئله سقط جنین به ایران محدود نمی شود. در جهان غرب نیز سقط جنین موضوع بحث برانگیزی به شمار می رود که طرفداران و مخالفان سرسخت و پر حرارتی دارد و حتی در برخی جوامع غربی همچنان قوانین و محدودیتهای سرسختانه ای در مورد آن وجود دارد.
به عقیده شما آمار بالای سقط جنین نشانه چیست و چه پیامدهایی می تواند داشته باشد؟

منبع: BBCPersian

ناتوانی جنسی در مردان ، علل و درمان آن

مقدمه: ناتوانی جنسی چیست؟
ناتوانی جنسی وضعیتی است که در آن مرد نمی تواند نعوظ پیدا کرده و قادر نیست که نعوظ خود را به مدت کافی جهت انجام نزدیکی حفظ نماید.
 اگر چه مشکل شایعی برای یک زوج محسوب می گردد ولی قابل درمان نیز هست.
ناتوانی در بسیاری از مردان به صورت نعوظ ناقص و یا اشکال دیگر آن دیده می شود ولی می تواند به صورت دایمی و مزمن باقی بماند. مواردی مثل بیماری های مزمن، داروها، افسردگی، هیجان و تشویش باعث بروز انواع زودگذر آن شده و مطمئن باشید که در صورت ابتلا به آن مجبور نیستید تا آخر عمر با آن زندگی نمایید.
کمک پزشک معالج همیشه قابل دسترسی است. پس از ملاقات با جراح کلیه و مجاری ادراری که در اغلب موارد، آموزش لازم در اینگونه موارد را دیده است، توصیه های لازم در اختیار شما گذاشته می شود. مجدداً به خاطر داشته باشید که ناتوانی جنسی با موفقیت قابل درمان است.

 نعوظ چگونه ایجاد می شود؟
برای اینکه نعوظ یا راست شدن آلت تناسلی ایجاد شود، باید قسمت های مختلف بدن با یکدیگر هماهنگ گردد. یک مرد تنها به این دلیل که می خواهد، نمی تواند به سادگی نعوظ پیدا کند.
جهت ایجاد نعوظ هماهنگی بین روان آدمی، مغز و دستگاه اعصاب مرکزی و محیطی، هورمون های خونی، عروق خونی اعم از شریان و ورید جهت ورود جریان خون به داخل آلت و عدم خروج آن از آلت ضروری می باشد. وقتی تمام این دستگاه ها با هم کار کنند دو جسم غاری بزرگ شبیه اسفنج موجود در داخل آلت با خون پر شده و بزرگی و سفتی آلت ایجاد می گردد.

سبب شناسی:
ناتوانی جنسی می تواند به علت عیوب عضوی و یا روانی ایجاد گردد. عوامل متعددی در ایجاد نعوظ اخلال ایجاد می کنند. در ابتلای هر کدام از اعضا و دستگاه های دخیل در نعوظ که در بالا ذکر شد ناتوانی جنسی ایجاد می شود.
 مثلاً وقتی مردی استرس و افسردگی داشته و یا نگران این باشد که نمی تواند عمل دخول را انجام دهد، دچار ناتوانی می گردد که به آن ناتوانی جنسی روانی می گویند. در بیش از نیمی از موارد، ناتوانی به علت بیماری یا جراحی و تصادف منجر به صدمات عروقی عصبی به وجود می آید. داروها و علل هورمونی نیز می توانند در این قضیه مؤثر باشند.

از میان بیماری ها باید از بیماری قند یا دیابت نام برد که ایجاد ضایعات عروقی عصبی کرده و هجوم جریان خون به داخل آلت را در هنگام تقاضای جنسی مختل نموده و ناتوانی جنسی ناشی از مرض قند را ایجاد می کند. حفظ رژیم غذایی، ورزش و کنترل قند خون به وسیله دارو زیر نظر پزشک مربوطه مشکل را حل می نماید، ولی در صورت طولانی بودن، ناتوانی جنسی مزمن ایجاد می کند که درمان آن مشکل است.
یکی دیگر ازعلل عضوی، بیماری های قلبی عروقی می باشد که در آن جریان خون به داخل آلت کاهش یافته و شخص نعوظ کافی پیدا نمی کند. به علاوه گهگاه وریدها که وظیفه احتباس خون در داخل آلت را بر عهده دارند به خوبی عمل نکرده و شخص نمی تواند نعوظ خود را به مدت کافی جهت انجام نزدیکی پایدار نگاه دارد. به این حالت ناتوانی جنسی وریدی می گویند.

جراحی های وسیع لگنی که برای کنترل سرطان پروستات، مثانه و روده بزرگ به کارگرفته می شود، به علت اینکه در آن جراح سعی در برداشتن کامل تمام بافت های اطراف سرطان را دارد، سبب صدمه به عروق و اعصاب مسئول ایجاد نعوظ گردیده و نهایتاً ناتوانی جنسی ایجاد می کنند.

صدمات نخاعی به علت مرکزیت این عضو برای انتقال دستورات مغزی به اعضای بدن می تواند باعث ناتوانی جنسی گردد.
از مواد شیمیایی مؤثر در ایجاد ناتوانی جنسی باید به داروهای ضد فشار خون و داروهای عصبی و ضد افسردگی اشاره نمود. به این نوع، ناتوانی جنسی دارویی می گویند. البته در اینجا پزشک است که به شما جهت ادامه یا قطع دارو توصیه لازم را خواهد نمود و قطع خود سرانه دارو عوارض دیگری را می تواند در پی داشته باشد. الکل نیز باعث آسیب کبدی، اختلالات هورمونی و صدمات رشته های عصبی گردیده و در بعضی از مواقع منجر به ناتوانی جنسی دایمی می گردد.
نارسایی کلیه و کبد نیز به لحاظ ایجاد تغییرات هورمونی اغلب این عارضه را به دنبال خواهند داشت.

چگونه ناتوانی جنسی درمان می شود ؟
ابتدا دو قدم برای حل مشکل شما وجود دارد.
در قدم اول پزشک نیاز دارد علت را جستجو نماید و در قدم دوم پزشک به شما کمک می کند که درمان مناسب را انتخاب نمایید.
پزشک چگونه علت را پیدا می کند؟  پس از سئوالات کافی در مورد نحوه شروع و پیشرفت بیماری و حالت روحی فرد مبتلا، پزشک معاینات کامل به عمل می آورد تا از صحت مقدار فشار خون، کار اعصاب و ساختمان آلت اطمینان حاصل نماید.
او سپس ممکن است انجام آزمایش بررسی نعوظ شبانه در حالت خواب را توصیه نماید که کمک زیادی برای افتراق علت عضوی یا روانی می کند. در کنار آن، بررسی وضعیت هورمون ها و قند خون و یا نحوه جریان خون به داخل آلت ممکن است درخواست گردد.

در صورتیکه علت مشکل شما روحی و فکری تشخیص داده شود  پزشک معالج شما را نزد روان شناس یا روان پزشک مجرب معرفی خواهد نمود. اگر علت عضوی باشد روش های درمانی متعددی به شما پیشنهاد می گردد که شامل قرص های مختلف، تزریق آمپول به داخل عضله و حتی داخل آلت، وسایل خاص برای ایجاد نعوظ مصنوعی و بالاخره عمل جراحی و گذاشتن پروتز می باشد.
مسلم است که هر یک از طرق فوق خصوصیات خاص خود دارند که منطبق با توانایی های شما می تواند مؤثر واقع شود. بنابر این نگران مشکل خود نباشید و به امید خدا با مشاوره با پزشک اورولوژی مرتفع خواهد گشت.

تهیه شده : انجمن درمانگران ایران

آیا آیین های بومی باید برچیده شود؟

بسیاری از فرهنگ های جهان رسیدن به سن بلوغ و بزرگسالی (سن تکلیف) را تحولی بسیار مهم در زندگی افراد می دانند و برای آن مراسمی ویژه برگزار می کنند.
ختنه دختر و پسر، نقش و نگار انداختن روی بدن آنها با چاقو،محک زدن استقامت آنها با آزمون های دشوار و فرستادن آنها به انزوا برای مدت زمان مشخصی از جمله این آیین های بومی است.
مراسم مخصوص رسیدن به سن بلوغ به ویژه برای محققان مردم شناسی شگفت انگیز است و آنها همواره درصدد کشف جنبه های مختلف این مراسم در قبائل دور دست جهان بوده اند.
اما جوامع غربی نیز مراسمی برای رسیدن به سن بلوغ دارند. مثلا جوانانی که وارد ارتش یا دانشکده های نظامی آمریکا می شوند مراسمی را باید پشت سر بگذارند که اگر به سوءرفتار کشیده شود حتی ممکن است به قیمت جان آنها تمام شود.
در برخی دانشکده های نظامی غرب سوءرفتار با جوانان تازه وارد به شکل تحقیر آنها یا وادار کردن او به انجام کارهای پست (Hazing) صورت می گیرد.

غفلت های مرگ آور
پس از مرگ یک نوجوان در جریان یک "مراسم تکلیف" در آفریقای جنوبی، نگرانی ها در مورد خطرات این گونه مراسم شدت گرفته است. در سال جاری میلادی او نهمین نوجوانی بوده که در اثر غفلت مجریان این مراسم جان خود را از دست داده است.
در مراسم سن تکلیف یکی از قبائل در آفریقای جنوبی، نوجوان باید مدتی را در حیات وحش زندگی کند و بعد از آن ختنه شود. او که در جنگل ها سه هفته گرسنگی کشیده بود نهایتا از بی غذایی مرد. قربانیان دیگر به خاطر ابتلا به عفونت ناشی ختنه غیربهداشتی جان خود را از دست داده اند.
پرفسور پیتر متوز از دانشگاه رودز آفریقای جنوبی می گوید: "در آفریقا نسل هاست که گذار از سن کودکی به سن بزرگسالی همراه با مراسمی ویژه بوده است. اما امروزه بر خلاف گذشته، بسیاری از پسرها این مراسم را در سنین پایین تر و بدون انضباط لازم و نظارت و مراقبت کافی از سوی خانه و خانواده انجام می دهند."
او گفت: "ختنه بسیار دردآور است چون بدون داروی بی حسی انجام می شود. بسیاری از پسرها از دلایل و تاریخچه این مراسم بی اطلاع هستند و فقط فکر می کنند که تاب و تحمل آنها محک زده می شود. پس با عجله می خواهند از پسرهای دیگر جلو بزنند. در حالی که هدف از این انجام مراسم، هدایت آنها از کودکی به دوران بزرگسالی است و این که بدانند که لازم نیست برای اثبات مرد بودنشان درد را تحمل کنند."

مفهومی غریب

بنابر آمار سازمان بهداشت جهانی، صد میلیون زن در سراسر جهان ختنه شده اند. هر ساله هم سه میلیون دختر زیر ده سال ختنه می شوند که بخش عمده ای از آنها در منطقه جنوب صحرای آفریقا هستند.
برخی جوامع معتقدند که ختنه باعث می شود تا حیثیت دختر حفظ شود و او شرایط لازم برای زن شدن را به دست می آورد.
اما به گفته سازمان بهداشت جهانی آسیب رساندن به آلت تناسلی زن نوعی "شکنجه" است و باید ممنوع شود.
در کنیا ختنه دختران ممنوع اعلام شده است. این تصمیم تازه پس از آن گرفته شد که دختری در اثر خونریزی ناشی از ختنه جان باخت. این دختربچه می خواسته خودش ختنه را کند چون در مدرسه مورد تمسخر قرار گرفته بود.
دکتر دیدری یانسن، یک محقق مردم شناسی در هلند، می گوید: "تفکر ما در غرب معمولا با این گونه مناسک، که سالهاست سنت برخی فرهنگ ها شده، در تضاد است. آنچه که در یک فرهنگ مراسم سن تکلیف تلقی می شود در فرهنگی دیگر سوءرفتار با کودک محسوب می شود. این وضعیتی دشوار است چون این گونه رفتارها معمولا در جوامع نیمه مدرن نیمه سنتی مثل آفریقای جنوبی دیده می شود."

خفگی با مشروبات الکلی

در جوامع غربی، موضوع "پذیرش نوجوان" به گروهی "بزرگسال" شکلی کاملا متفاوت دارد و غالبا مراسمی اجتماعی است.
ارتش به ویژه شهرت دارد که با موظف کردن تازه واردین به کارهای پست، آنها را به شدت تحقیر می کند.
مراسم ورود سربازان جدید که با تحقیر آنها همراه است، در ارتش روسیه به "دیدوفشینا" موسوم است و باعث بدنامی این ارتش شده است. از سوءرفتار با تازه واردین در نیروهای نظامی بریتانیا، آمریکا، آلمان و فرانسه هم گزارش های زیادی منتشر شده است.
سوءرفتار در برخی از تیم های ورزشی و دانشکده های آمریکا باعث شده که در بسیاری از ایالت های این کشور، وادار کردن تازه واردین به کارهای پست و تحقیرآمیز ممنوع شده است.
شماری از دانشجویان در برخی دانشکده های معروف آمریکا که وادار شده بودند برای پذیرش در گروهی خاص مقادیر زیادی مشروبات الکلی مصرف کنند یا آزمون های استقامتی سنگینی را انجام بدهند، جان خود را از دست داده اند.
ریچار سیگال، جامعه شناس بازنشسته در امریکا و مبارز علیه این گونه مراسم، می گوید دردسر زمانی آغاز می شود که مراسمی نسبتا بی ضرر - که قرار است پیوند میان اعضای گروه را مستحکم تر کند - به مرور به سوءرفتار تبدیل می شود.
افرادی که قبلا مورد بد رفتاری قرار گرفته اند، با گروه بعدی بدتر رفتار می کنند و به این ترتیب وضعیت به مرور خطرناک تر می شود.
بسیاری می گویند لایحه های قانونی و حقوق بشر باید به برچیده شدن این دست از آیین سنتی کمک کند.
اما به عقیده دکتر یانسن قانون نمی تواند مانع از اجرای آیین بومی مردم در گوشه و کنار جهان شود بلکه فرهنگ های برای منطبق شدن با زمانه آیین و آداب خود را تغییر می دهد: "مردم فکر می کردند که آداب و مراسم همواره یکسان باقی هستند اما این طور نیست. در دوره های مختلف آیین ها به گونه های متفاوتی تعبیر و تفسیر می شوند."

دختر 12 ساله مادر می‌شود! این فاجعه نیست؟

نانته میلنه ـ سخنگوی وزارت بهداشت انگلیس ـ از به دنیا آمدن فرزند یک دختر 12 ساله طی چند روز آینده که به دنبال رابطه پنهانی با پسری 15 ساله باردار شده است خبر داد.
میلنه با ابراز تاسف از این فاجعه، باردار شدن دختربچه انگلیسی را زنگ خطر بسیار جدی برای خانواده‌های ساکن در بریتانیا خواند و به پدران و مادران هشدار داد با راهنمایی و کنترل فرزندان خود، مانع پرسه زدن آنان در باشگاه‌های تفریحی و شبانه شوند. این دختر دانش‌آموز که پلیس انگلیس به خاطر کم بودن سنش نام و تصویر او را فاش نکرده افزون بر هشت ماه پیش از سوی پسری 15 ساله اغفال شد اما تا مدتها نمی‌دانست باردار است.
دختر بچه باردار که تا چند روز دیگر خردسال‌ترین مادر بریتانیا لقب می‌گیرد از چند سال پیش به مشروب خواری رو آورده و برای به دنیا آوردن فرزندش و بازی با او بی‌تابی می‌کند. گزارش ایسکانیوز می‌افزاید: مادر 32 ساله این دانش‌آموز هم از اینکه قرار است بزودی جوان‌ترین مادربزرگ بریتانیا لقب بگیرد اصلا نگران نیست و همین مساله بر عمق فاجعه و اندوه انگلیسی‌ها افزوده است.

منبع: هموطن سلام

در انتقاد جنسی از همسر خود، پیشگویی نکنید

انتقاد جنسی معمولاً از پیش‎آمدهایی شروع می‎شود که یا به همسری که از او انتقاد می‎شود ارتباطی ندارد یا اگر داشته باشد، ارتباطی بسیار جزیی است. برای مثال، “محسن” معتقد بود که از نظر جنسی ارضا نمی‎شود، چون همسرش هنگام نزدیکی شور و هیجانی از خود نشان نمی‎دهد. “محسن” با مطالعه‎ی رمان‎های عشقی می‎دانست فردی که حقیقتاً به هیجان آمده باشد، تنفسش تندتر می‎شود و تغییراتی در صدا و حرکاتش پیدا می‎شود و غیره. اما چنین نشانه‎هایی را در همسرش مشاهده نمی‎کرد. “محسن” فکر کرد همسرش او را می‎فریبد و حس می‎کرد از رسیدن به لذتی که انتظارش را داشته، محروم شده است. از این اندیشه که بی‎تفاوتی همسرش ممکن است از ناتوانی خود او ناشی شود، احساس سرخوردگی می‎کرد. بالاخره، با خشم و در حالی که قادر به کنترل شکست و ناکامی خود نبود، با این عبارت از همسرش انتقاد کرد: «یک بار نشد شور و حالی نشان بدهی، نفست هم که در نمی‎آید، آخر این چه وضعی است؟!»
بیشتر مردها و زن‎ها مانند محسن، انتظارات غیر منطقی گسترده‎ای از روابط جنسی دارند. خیال‎پردازی در امور جنسی و خلق صحنه‎هایی که احساسات جنسی را برانگیزد و یا عشق‌ورزی خیالی با یک هنرپیشه سینما. جای واقعیت را نمی‎گیرد و احساس گناه برنمی‎انگیزد، حتی ممکن است گاهی به افزایش تجربه‎ی جنسی کمک هم بکند. اما بعضی اشخاص، متأسفانه مهارت‎های واقعی خود (یا همسرشان) را با ایده‎آل‎هایی که در عالم خیال پرورانده‎اند مقایسه می‎کنند. به نظر آن‎ها، همه‎ی زن و شوهرها هر شب از رابطه‎ی جنسی لذت می‎برند، هر زنی می‎تواند بارها به اوج لذت جنسی برسد و هر مردی قادر است ساعت‎ها در اوج هیجان باقی بماند. چنین توهماتی احتمالاً به انتقادات نادرستی می‎انجامد که مبنای آن، تصویری کاذب از چیزی است که آن را رابطه‎ی جنسی ارضا کننده می‎نامند.
انتقاد نادرست نیز هم چنین از انتظاراتی ناشی می‎شود که آن اندازه غیر منطقی نیستند که از آن‎ها صحبتی به میان نیاید. به طوری که «کلیفورد ساگر» متخصص روان‎کاوی خاطر نشان می‎سازد. هر یک از ما با کوله‎باری از توقعات و قرار و مدارهای آگاه و ناخودآگاه و گفته و ناگفته وارد زندگی زناشویی می‎شویم. توقعات و قرارهای ناخودآگاه و ناگفته موضوع سرّی قراردادی عاطفی را تشکیل می‎دهد، قراردادی که دو شریک با یکدیگر می‎بندند؛ اما هیچ کدام از ماهیت آن خبر ندارند. چنین قراردادی می‎تواند تمامی جنبه‎های قابل تصور یک زندگی خانوادگی مانند قدرت، بچه‎ها، پول، اوقات فراغت و روابط جنسی را در برگیرد. به مورد زیر توجه کنید:
“لیلا” بیست و هفت ساله و “بیژن” سی و شش ساله، کم کم به سوی پرتگاه طلاق پیش می‎رفتند زیرا انتقادهای مکرر بیژن از این که لیلا نسبت به امور جنسی به اندازه‎ی کافی توجه نشان نمی‎دهد، آن قدر خصومت آمیز بود که دیگر برای لیلا قابل تحمل نبود و ضمناً آن را ناروا می‎دانست. وقتی پزشک معالجشان سابقه‎ی روابط زناشویی آن‎ها را پرسید، لیلا گفت میانگین روابط جنسی آن‎ها دوبار در هفته است. او گفت «من فقط مواقعی از برقراری رابطه‎ی جنسی سرباز می‎زنم که واقعاً از بیماری و یا خستگی به جان آمده باشم.» بیژن گر چه پذیرفت که حرف‎های لیلا عین حقیقت است، اما هم‎چنان او را به عدم تمکین در روابط زناشویی متهم می‎کرد. پس از چندین جلسه مشاوره، پزشک معالج توانست قراردادی را که بیژن از هنگام ازدواج با لیلا نادانسته همراه با خود آورده بود، کشف کند. داد و ستدی عاطفی، که لیلا به کلی از آن بی‎خبر بود.
 پزشک معالج می‎گفت «بیژن اساساً فرد متزلزلی است، پدرش را در هشت سالگی از دست داده و مادرش که همیشه از نظر عاطفی تحت فشار بوده، در فشار بیشتری قرار می‎گیرد. به گمان او مرگ شوهرش «ثابت» کرده بود که محبت کردن و محبت دیدن ریسک خطرناکی است. بنابراین، بیژن در یک جوّ سرد و اساساً عاری از عشق بزرگ شده بود. در نتیجه بیشترین چیزی که از رابطه‎ی زناشویی و همسرش می‎خواست، پذیرش عاطفی تمام عیار بود، که آن را در روابط جنسی فعالی مجسم می‎ساخت. قرارداد بیژن چیزی از این قبیل بود: «من قول می‎دهم شوهر خوبی باشم، از تو و بچه‎ها به خوبی نگهداری کنم، و در عوض، تو هم موظفی مرا به گرمی بپذیری، هر وقت که من بخواهم»
پزشک ادامه داد «اما این موضوع هرگز به لیلا گفته نشده بود. او هیچ تصوری از خواسته‎ی بیژن و قرارداد اظهار نشده‎ای که انتظار داشت به آن احترام بگذارد نداشت. به همین دلیل، شکایت او را ابتدا به صورت خواسته‎ای استثمارگرانه و سپس اعتراضی ناروا می‎دید» .
قراردادن انتظارات زناشویی بر مبنای تمایلات شخصی یا معیارهای خارجی، موجب دیگری در طرح و بیان انتقادهای نارواست. مردی همسرش را به سردمزاجی متهم می‎کرد، زیرا فقط هفته‎ای یک بار آمیزش داشتند؛ در حالی که در جایی خوانده بود که «میانگین» آمیزش زوج‎هایی که در گروه سنی آن‎ها هستند، سه بار در هفته است.
زن و شوهرها، پیوسته درباره‎ی تعداد دفعات آمیزش و زمانی که باید صرف بازی‎های عاشقانه شود و لزوم تنوع در روابط جنسی از متخصصین سوال می‎کنند. اما در این مورد، هیچ قانونی، هیچ باید و نبایدی و هیچ درست و نادرستی وجود ندارد و هیچ کس را هم نباید با مقایسه با دیگران مورد قضاوت قرار داد. بعضی از زوج‎ها ممکن است روزی دوبار، بعضی ممکن است ماهی دوبار و یا حتی سالی دوبار روابط جنسی داشته باشند. انتقاد کردن از همسر به خاطر آن که نمی‎تواند خود را در حدّ فلان میانگین خیالی یا حد نصاب فرضی قرار دهد، اشتباه احمقانه‎ای است.
    انتقادی که بر مبنای اطلاعات دقیق از مجموع توانایی‎ها و فعالیت‎های جنسی انسان نباشد، انتقادی نابه‎جاست. امروز بیشتر زن‎ها می‎دانند که نحوه‎ی رسیدن به اوج لذت جنسی در بین زنان بسیار متفاوت است و برای رسیدن به آن، بیش از یک راه وجود دارد. زنی که از این امور اطلاعی ندارد و به ندرت به اوج لذت جنسی می‎رسد، ممکن است خود را سرزنش کند و به خود بگوید «لابد عیب از من است» و اگر اطلاعات همسرش هم به همین اندازه ناقص باشد، ممکن است خود را سرزنش کند که چرا نتوانسته همسرش را به اوج لذت جنسی برساند. به همین ترتیب مرد میان‎سالی که نمی‎داند تعداد دفعات آمیزش با افزایش سن کمتر می‎شود، ممکن است خود را ملامت کند که چرا مانند گذشته، قادر به برقراری روابط جنسی نیست. اگر همسر این مرد هم از این تغییر طبیعی فیزیولوژیکی آگاه نباشد، ممکن است او را به خاطر «ناتوانی جنسی‎اش» تحقیر کند.
البته خطر بزرگ‎تر این است که انتقاد جنسی می‎تواند به صورت پیش‎گویی‎هایی درآید که خود به خود به حقیقت می‎پیوندد. مرد یا زنی که کراراً به تصور عدم توانایی جنسی مورد انتقاد قرار می‎گیرند، ممکن است عملاً‌ دچار ناتوانی شوند. متخصصین یادآوری می‎کنند که مغز، مهم‎ترین نقش را در رابطه‎ی جنسی دارد. اگر در اثر انتقاد یا تلقین، به خود بقبولانیم که دچار ناتوانی جنسی هستیم، ممکن است در عمل هم به این وضع دچار شویم، برای مثال، در بسیاری موارد، ناتوانی در مردان فقط نتیجه‎ی ترس از ناتوانی است.
به گفته‎ی “ماسترز و جانسون”، آمیزش، صمیمانه‎ترین شکل ارتباط بین زن و مرد است. بنابراین، انتقادهای اتاق خواب، خیلی زود به سایر جنبه‎های زندگی زناشویی گسترش می‎یابد.
اما عکس آن هم صحیح است. روابط جنسی می‎تواند آینه‎ی تمام نمای روابط خانوادگی باشد. بنابراین انتقادها و تضادهایی که در سایر زمینه‎ها وجود دارد، ممکن است به شکل انتقاد از روابط جنسی مطرح شود در نتیجه گوشه و کنایه‌های آزاردهنده درباره‌ی ناتوانی جنسی همسر، چه بسا به هیچ وجه وارد نبوده و صرفاً به منظور انتقام‎گیری و تسلط بر طرف مقابل باشد.
شخص بی‎اراده‎ای که در سایر جنبه‎های ارتباطی خود با همسرش نمی‎تواند ادعایی داشته باشد، ممکن است از انتقاد جنسی، هم چون وسیله‎ای برای ابراز خشم یا خصومت سرکوب شده‎ی خود استفاده کند. دامنه‎ی اثرات انتقاد جنسی مخرب، فوق‎العاده وسیع بوده و اثرات سوء آن تا مدت‎ها بر جای می‎ماند. انتقاد مخرب در بعضی از زن‎ها و مردها ممکن است نگرانی‎هایی ایجاد کند که در آینده علاقه یا واکنش آن‎ها را نسبت به مسایل جنسی کاهش دهد. آن‎ها ممکن است در کسب لذت به عوض کامجویی، گرفتار وسواس فکر شوند: آیا خیلی تند رفتار می‎کنم؟ یا خیلی آهسته؟ برخوردم خیلی ملایم است یا زیاده از حد خشن؟ آیا همسرم از من راضی است یا نه؟
وقتی انتقاد، چنین نگرانی‎هایی را دامن می‎زند، او بیشتر به صورت یک بازیگر در می‎آید تا یک شریک و همسر، آن هم بازیگری که پیوسته مراقب است مبادا خطایی از او سربزند. و چنین است که عشق‎ورزی به جای ایجاد لذت، به صورت انجام وظیفه در می‎آید. به جاست این نکته هم گفته شود، اگر شخصی از روابط جنسی خود راضی است، به احتمال زیاد روشی را نیز که در پیش گرفته درست است.
انتقاد از چگونگی روابط جنسی، اگر موجب تشویش و نگرانی شود می‎تواند به ناتوانی جنسی، انزال زودرس و سایر مشکلات جنسی بینجامد. بر عکس اگر چنین انتقادهایی عنوان نشود، این گونه عیب‎ها تدریجاً با افزایش انس و الفت برطرف می‎شوند.
“ریموند بابینو”، نویسنده‎ی نشریه‎ی تخصصی «جنبه‎های پزشکی روابط جنسی انسان» زوجی را که هنگام ازدواج فاقد هر گونه تجربه‎ی جنسی بودند چنین توصیف می‎کند.
در ابتدا شوهر به سرعت به مرحله‎ی انزال می‎رسید و زن به ندرت در موقع نزدیکی، به اوج لذت جنسی دست می‎یافت. خوشبختانه هیچ یک از آن‎ها به این موضوع به شکل عیب و نقص نگاه نمی‎کرد و بنابراین، به مرور زمان نشانه‎های دلگرم کننده‎ای از بهبودی تدریجی را مشاهده می‎کردند. بعد از هشت سال که از ازدواجشان می‎گذشت، احساس می‎کردند که از نظر جنسی کاملاً با یکدیگر جور هستند، طی این مدت، مشکل انزال زودرس مرد حل شده بود و زن نیز از رابطه‎ی جنسی خود با شوهرش کاملاً راضی بود. هر دو نسبت به هشت سال پیش، علاقه‎ی بیشتری به امور جنسی احساس می‎کردند.
خوشبختی این زوج در این بود که هر دو از نظر جنسی تجربیات مشترک پیدا کرده، با هم پیشرفت می‎کردند. اگر هر یک از آن‎ها زودتر از دیگری به تجربه‎ای رسیده بود و کار به تذکر، شکایت و انتقاد مخرب می‎کشید، می‎توان حدس زد که چه می‎شد! زن ممکن بود که بگوید «تو آدم خودخواه و ناجوری هستی که فقط به فکر خودتی».
شوهر ممکن بود بگوید «تو هم که اصلاً احساس نداری، هیچ معلوم است چه مرگته!»
و بالاخره ممکن بود هر کدام از آن‎ها از خود انتقاد کنند و مثلاً بگویند: «من حتماً عیب بزرگی دارم»
تمام عوارض ناشی از انتقاد مخرب غالباً در مورد انتقاد از همسر هم صدق می‎کند. برای مثال:
تعمیم دادن: همیشه موقع عشق‎بازی، حواست یه جای دیگه‎س یا، تو اصلاً احساس نداری و هیچ وقت با من همراهی نمی‎کنی.
ترغیب نادرست: کاش می‎دونستی نوازش کردن یعنی چه!
خجالت دادن: چت شده؟ یکباره بگو نمی‎تونم، خلاص!
سرزنش: اگر می‎تونستی خودت رو کنترل کنی، این جوری حال منو نمی‎گرفتی.
سوال متهم کننده: به نظر تو ملایم بودن یعنی این؟!
انتقاد جنسی می‎تواند به صورت‎های مختلف خود‎نمایی کند. برای مثال، اجتناب و دوری کردن از آغوشی گشوده، یا سخت و سرکش بودن، پس زدن دست همسر، فشردن لب‎ها در موقع بوسیده شدن یا برگرداندن کامل صورت می‎تواند بدون هیچ کلامی، نشانه‎ی بی‎میلی جنسی و نارضایتی باشد. مردی که ناگهان شور جنسی خود را از دست می‎دهد، یا زنی که آمادگی لازم را از نظر فیزیکی پیدا نمی‎کند عملاً نشان می‎دهند که از روابط جنسی با همسر خود راضی نیستند و او را در ایجاد این حالت مقصر می‎دانند.
انتقاد منفی، محدود به هنگام هم‎ آغوشی نیست، بعضی‎ها درست قبل و یا بعد از آن بحثی را پیش می‎کشند، نگرانی ایجاد می‎کنند، و یا خواسته‎های بی‎ربطی را مطرح می‎کنند. ایجاد تنش و نگرانی، احساس شهوانی را به سرعت از بین می‎برد و اصرار ورزیدن بر نوع خاصی از روابط جنسی نیز همین تأثیر را دارد.
انتقاد مخرب، غالباً سبب ترس از طرد شدن و ترک شدن می‎شود. زنی می‎گفت «کارم به جایی رسیده که موقع هم آغوشی همه‎اش به این فکر می‎کنم که اگر نتوانم خشنودی شوهرم را فراهم کنم یا اگر به اوج لذت جنسی نرسم، چه می‎شود، نمی‎خواهم شوهرم را از دست بدهم. اما می‎دانم که او بالاخره عیبی از من خواهد گرفت تا برای ترک کردن من بهانه‎ای داشته باشد.»
همسران ممکن است نسبت به تهدیدی که در انتقاد نهفته است، با حالت دفاعی خصومت‎آمیزی واکنش نشان دهند. شوهری می‎گفت «هر وقت همسرم با انتقاد مخرب از اشتباهاتی که به نظر او مرتکب شده‎ام، عصبانیم می‎کند، من هم اشتباهات او را به رخش می‎کشم.» در این دور باطل، انتقاد، مفهوم واقعی خود را از دست می‎دهد. او چنین ادامه می‎دهد «فکر می‎کنم هیچ یک از ما کوچک‎ترین توجهی به آن چه دیگری می‎گوید نداریم، زیرا که هر کدام از ما با حمله‎ی متقابل به دیگری، به شدت مشغول دفاع از خود هستیم.»
اما آن‎هایی که عاشقانه یکدیگر را دوست دارند، اگر بخواهند روابط جنسی خوبی داشته باشند، باید بتوانند به یکدیگر اعتماد کنند.
به عقیده‎ی دکتر “هلن کاپلان” یکی از پیشگامان درمان مشکلات جنسی، اعتماد متقابل،‌ یکی از ضروریات روانی برای رسیدن به اوج لذت جنسی است. اما ممکن نیست که انسان با همسری که عادتاً به طرز منفی انتقاد می‎کند، احساس اعتماد و امنیت کامل نماید. بنابراین برای هر زن و شوهری مهم است که بداند انتقاد جنسی را چگونه به طرزی مثبت مطرح کند و چگونه به طرز سازنده‎ای بپذیرد .

 منبع:iranhealers