ادامه از قبل ...
نتیجه چه شد ؟ از اول معلوم بود . آیا بیماریهای روانی معدوم شد ؟ آرامش روحی جای اضطراب و دلهره را گرفت ؟ خیر متأسفانه نتیجه معکوس بخشید ، بدبختی بر بدبختیهای پیشین افزود ، تا آنجا که بعضی از پیش قدمان آزادی جنسی که تیز هوشتربودند سخن خود را به صورت تفسیر و تأویل پس گرفتند ، گفتند از حدود مقررات اجتماعی چارهای نیست غریزه را از تمتعات جنسی نمیتوان بطور کامل ارضاء و اشباع کرد ، باید ذهن را متوجه مسائل عالی هنری و فکری کرد و غریزه را بطور مستقیم بسوی این امور هدایت نمود ، فروید یکی از این افراد است . اخلاقی که امثال راسل از آن تبلیغ میکنند و نام آنرا اخلاق نوین گذاشتهاند همان است که ثمرهاش آشفتگی بیش از پیش غرائز و تمایلات است و بر خلاف مدعای آنها که اخلاق کهن را متهم به آشفته ساختن روح میکنند ، سیستم اخلاقی خود آنها سزاوار این اتهام است . امروز پدیدههای اجتماعی خاصی و به عبارت دیگر مشکلات اجتماعی مخصوصی پیدا شده که افکار علماء اجتماع را به خود مشغول داشته است . در جامعه امروز جوانان بطور محسوسی از ازدواج شانه خالی میکنند ، حاملگی و زائیدن و بچه بزرگ کردن بصورت امر منفوری برای زنان در آمده است . زنان به اداره امر خانه کمتر علاقه نشان میدهند ، ازدواجهائیکه نمونه وحدت روح است جز در میان طبقاتی که به مقررات اخلاق کهن پایبندند کمتر دیده میشود ، جنگ اعصاب بیش از پیش رو به افزایش است بالاخره آشفتگی روحی عجیبی محسوس و مشهود است . گروهی میخواهند این عوارض را لازمه قهری انقلاب صنعتی جدید بدانند و راه برگشت را بدین وسیله ببندند ، در صورتیکه اینها ربط زیادی به زندگی صنعتی و از میان رفتن زندگی کشاورزی ندارد .
این عوارض ناشی از یک نوع به اصطلاح انقلاب فکری است و افراد خاصی هستند که مسئولیت عمده این بدبختی بشریت را دارند . راسل در گفتار خود دچار تناقض گوئیها میگردد ، گاهی سخت از آزادی جنسی حمایت میکند که در شمارههای پیش برخی عبارات او را نقل کردیم ، و گاهی اجبارا لزوم یک سلسله حدود و قیود اجتماعی را دراین زمینه میپذیرد. ما برای اینکه سخن طولانی نشود از نقل و انتقاد آنها خودداری میکنیم . حقیقت این است که اشباع غریزه و سرکوب نکردن آن یکمطلب است ، و آزادی جنسی و رفع مقررات و موازین اخلاقی مطلب دیگر ، اشباع غریزه با رعایت اصل عفت و تقوی منافی نیست بلکه تنها در سایه عفت و تقوی است که میتوان غریزه را به حد کافی اشباع کرد و جلو هیجانهای بیجا و ناراحتیها و احساس محرومیتها و سرکوب شدنهای ناشی از آن هیجانها را گرفت . به عبارت دیگر " پرورش " دادن استعدادها غیر از " پر دادن " به هوسها و آرزوهای پایان ناپذیر است . یکی از مختصات و امتیازات انسان از حیوانات این است که دو نوع میل و تمنا در بشر ممکن است پیدا شود ، تمناهای صادق ، تمناهای کاذب . تمناهای صادق همانها است که مقتضای طبیعت اصلی است ، در وجود هر انسانی طبیعت میل به صیانت ذات ، به قدرت و تسلط ، به امور جنسی ، به غذا خوردن و امثال اینها هست ، هر یک از این میلها هدف و حکمتی دارد ، بعلاوه همه اینها محدودند ولی همه اینها ممکن است زمینه یک تمنای کاذب واقع شوند ، اشتهای کاذبی که افراد در مورد خوردنیها پیدا میکنند مشهور و معروف همه استدر بعضی از میلها و غرائز که غریزه جنسی از آنها است این تمنا غالبا بصورت یک عطش روحی در میآید ، یعنی قناعت و پایان پذیری را در آن راه نیست . غریزه طبیعی را میتوان اشباع کرد ، اما تمنای کاذب خصوصا اگر شکل عطش روحی به خود بگیرد ، اشباع پذیر نیست . اشتباه کسانیکه برای جلوگیری از سرکوبی غرائز و به منظور رشد استعدادها ، رژیم اخلاق آزاد را باصطلاح پیشنهاد کردند ناشی از این است که این تفاوت شگرف انسان و حیوان را نادیده گرفتند و به این جهت توجه نکردند که میل به بی نهایت در سرشت انسان نهفته است ، انسان چه در زمینه پول و اقتصادیات ، چه در زمینه سیاست و حکومت و تسلط بر دیگران و چه در زمینه امور جنسی اگر زمینه مساعدی برای پیشروی ببیند در هیچ حدی توقف نمیکند ، خیال کردند که حاجت جنسی در وجود بشر فی المثل نظیر حاجت طبیعی هر کسی به ادرار و خالی کردن مثانه است ، منع و حبس ادرار از نظر پزشکی مضرات فراوانی دارد ، اما خالی کردن آن حدود و شرائطی ندارد . اگر فرضا کسی قدم به قدم در کوچهها و خیابانها محل مناسب و پاکیزه و مجانی برای ادرار بیابد بیش ازمقدار حاجت به آنها توجهی نخواهد کرد . نهایت جهالت است که غریزه جنسی ، یا غریزه قدرت طلبی یا پول پرستی بشر را از این قبیل بدانیم و توجه خود را تنها به جنبههای محرومیت و اشباع نشدن غریزه معطوف کنیم و عوارض حیرت آور و پایان ناپذیر جهت مخالف را نادیده بگیریم . اگر انسان در این زمینهها مانند حیوانات ظرفیت محدود و پایانپذیری میداشت احتیاجی نبود نه بمقررات سیاسی و نه بمقررات اقتصادی و نه بمقررات جنسی ، از نظر اخلاقی نیز نه نیازی به اخلاق سیاسی و اجتماعی بود ، نه به اخلاق اقتصادی و نه به اخلاق جنسی ، همان ظرفیت محدود طبیعی همه مشکلات را حل میکرد . اما همچنانکه از مقررات و اخلاق محدود کننده ، در روابط اجتماعی و امور اقتصادی و از " عفت و تقوی سیاسی و اجتماعی " گریزی نیست ، از مقررات و اخلاق محدود کننده جنسی و از " عفت و تقوی جنسی " نیز گریزی نمیباشد.
وبلاگ نسبتآ خوبی داری به ما هم سر بزن!