ادامه ...

کشورهای غربی که ما اکنون از آنها پیروی می‏کنیم راه دوم را انتخاب کرده‏اند . کشورهای غربی در انتقال دادن کامیابیهای جنسی از کانون‏ خانوادگی به محیط اجتماعی بیداد کرده‏اند و جریمه‏اش را هم می‏دهند ، فریاد متفکرینشان بلند است ، آنها وقتی که می‏بینند برخی کشورها(کشورهای کمونیستی در گذشته و برخی کشورهای شرقی در حال حاظر) جلو این کارها را گرفته و مانع هدر دادن نیروهای جوانان در اجتماع شده‏اند ، به چشم غبطه به آنها می‏نگرند . اگر زندگی و خوشی و مسرت در زندگی را مساوی با اعمال شهوت بدانیم و چنین فرض کنیم که هر کس بیشتر می‏خورد و می‏خوابد و عمل آمیزش انجام‏ می‏دهد او از مسرت و خوشی بیشتری بهره‏مند است و به عبارت دیگر اگر استعدادهای بهجت‏زای انسانی و موجبات ناراحتیهای او را محدود بدانیم به‏ آنچه حیوانات دارند ، البته انتقال کامیابیهای جنسی از کانون خانوادگی‏ به اجتماع بزرگ لذت و مسرت بیشتری خواهد داشت .اما اگر بتوانیم تصور کنیم که اتحاد روح زن و شوهر و عواطف صمیمانه‏ای‏ که احیانا تا آخرین روزهای پیری که غریزه جنسی فعالیتی ندارد باقی است ، برای زندگی ارزش بیشتر و بالاتری دارد . اگر بتوانیم تصور کنیم که لذتی‏ که یک مرد از مصاحبت همسر مشروع و وفادارش با لذتی که یک مرد از مصاحبت یک زن هر جائی می‏برد تفاوت دارد کوچکترین تردیدی در این جهت‏ نخواهیم کرد که به خاطر بهره‏مند شدن از مسرت بیشتر و آرامش بیشتر ، لازم‏ است عواطف جنسی افراد را محدود به همسر قانونی کرده و محیط و کانون خانوادگی به این کار و اجتماع بزرگ را به کار و فعالیت اختصاص‏ دهیم . مطلب مهمتر جنبه‏های اجتماعی مسئله ازدواج است ، تنها برای این نیست‏ که زن و مرد از مصاحبت یکدیگر لذت بیشتری ببرند ، ازدواج و تشکیل کانون‏ خانوادگی ایجاد کانون پذیرائی نسل آینده است ، سعادت نسلهای آینده‏ بستگی کامل دارد به وضع اجتماع خانوادگی . دست توانای خلقت برای ایجاد و بقاء و تربیت نسلهای آینده علائق نیرومند زن و شوهری را از یک طرف و علائق پدر و فرزندی را از طرف دیگر به وجود آورده است عواطف اجتماعی و انسانی ، در محیط زندگی رشد می‏کنند ، روح کودک را حرارت محیط فطری و طبیعی چند صد درجه پدر و مادر نرم و ملایم می‏کند . ما وقتی که می‏خواهیم عواطف دو نفر را نسبت به یکدیگر تحریک کنیم ، می‏گوئیم افراد یک ملت برادر یکدیگرند ، یا می‏گوئیم افراد بشر همه برادر یکدیگر و عضو یک خانواده هستند . برادری تنها از خویشاوندی و هم خونی پیدا نمی‏شود ، عمده این است که دو برادر در یک کانون محبت بزرگ می‏شوند ، راستی اگر عواطف برادری که‏ ناشی از کانون با صفا و پر مهر خانوادگی است از میان برود ، آیا افراد اجتماع می‏توانند کوچکترین عواطفی نسبت به یکدیگر داشته باشند ؟ می‏گویند در اروپا تا حدود زیادی عدالت هست اما عواطف بسیار کم است‏ ، حتی در میان برادران و پدران و فرزندان عواطف کمی مشاهده می‏شود . بر خلاف مردم مشرق زمین .چرا ؟ برای اینکه این گونه عواطف در کانونهای با صفا و صمیمی و پر مهر خانوادگی رشد می‏کند ، اما در اروپا چنین صفاو صمیمیت و وحدت و یگانگی میان زنان و شوهران وجود ندارد . چرا این‏ یگانگی که معمولا در مشرق زمین میان زنان و شوهران وجود دارد ، در آنجا وجود ندارد ؟ برای اینکه در آنجا عواطف جنسی زن و مرد به یکدیگر اختصاص‏ ندارد ، هر کدام به طور نامحدود می‏توانند لااقل از لذت جویی های نظری و لمسی در اجتماع بزرگ بهره‏مند شوند

ادامه از قبل ....

این روش اخلاقی از لحاظ عملی بودن کمتر از مدینه فاضله افلاطون نیست ، آقای راسل در اخلاق ، مقدساتی را به رسمیت نمی شناسد ، معانی و مفاهیمی‏ که انسان آنها را برتر از منافع مادی شخص خود بداند و به خاطر آنها میل‏ و خواست و اراده خود را محدود کند سراغ ندارد ، اخلاقی را که مبتنی بر چنین معانی و مفاهیم باشد اخلاق " تابو " می‏خواند ، یگانه چیزی را که‏ مقدس می‏شمارد آزادی خواست و اراده و میل است ، آزادی اراده و میل را فقط با مواجه شدن با میل و اراده دیگران در جهت مقابل ، قابل تحدید می‏داند ، آنگاه گرفتار این بن بست می‏شود که در این صورت چه قدرتی می‏تواند آزادی شخص را محدود کند و او را در مقابل آزادیهای دیگران وادار به تسلیم و احترام نماید .می‏گوید : من که به خاطر منافع خودم می‏خواهم منافع‏ دیگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با یکدیگر اتفاق‏ خواهند کرد و جلو مرا خواهند گرفت و من ناچار تسلیم خواهم شد و اجبارا منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ خواهم کرد . آقای راسل می‏خواهد با این بیان منافع خصوصی را حافظ و نگهدار حقوق‏ عمومی معرفی کند ، همین‏جا است که عقیم بودن فلسفه اخلاقی او روشن می‏گردد. بدیهی است اگر فرض کنیم همیشه افراد اجتماع یا گروههای اجتماعی دارای‏ قدرت و همیشه افراد و گروهها ، آماده اتفاق و اتحاد علیه متجاوز می‏باشند و همیشه یک فرد که دارای قدرت کمتری است تصمیم می‏گیرد علیه منافع‏ اکثریت گام بردارد ، البته در این صورت فرضیه آقای راسل درست از آب‏ در خواهد آمد . اما آیا همیشه افراد و گروهها دارای قدرت مساوی هستند ؟ آیا همیشه کسانی که مورد تجاوز قرار می‏گیرند آماده اتفاق و اتحادند ؟ آیا همیشه فرد علیه منافع اکثریت تصمیم می‏گیرد ؟ متجاوز تا به زور وقدرت خود اعتماد نداشته باشد دست به تجاوز نمی زند . اخلاقی که آقای راسل پیشنهاد می‏کند قادر است تنها به ضعیفان توصیه کند که از زور نیرومندان بترسند و به حقوق آنها تجاوز نکنند اما قادر نیست‏ زورمندانی را که علیه ناتوانان اتفاق می‏کنند و اطمینان دارند که می‏توانند اعتراض آنان را با قوه قهریه پاسخ دهند به ترک تجاوز توصیه کند چونکه‏ طبق این فلسفه عمل آنها ضد اخلاقی نیست . زیرا آنها ضرورتی نمی‏بینند که‏ منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ کنند . این فلسفه اخلاقی‏ بهترین توجیه کننده حق زورگوئی و دیکتاتوری است ، عجب این است که آقای‏ راسل شعار خود را در همه عمر آزادیخواهی و حمایت از حقوق ناتوانان قرار داده است اما فلسفه‏ای که برای اخلاق ساخته است پایه‏های دیکتاتوری را استحکام می‏بخشد . در فلاسفه غرب از این نمونه‏ها باز هم هست که فیلسوفی‏ فلسفه‏اش یک جور حکم میکند و شعار زندگیش طور دیگر . اما قسمت دوم : این قسمت مربوط به این است که ازدواج و تشکیل اجتماع‏ خانوادگی تا چه حد جنبه فردی و خصوصی دارد و تا چه حد جنبه عمومی و اجتماعی ؟ بدون شک در ازدواج ، لذت شخصی و مسرت فردی وجود دارد ، انگیزه افراد در انتخاب همسر بهره‏مند شدن‏ از مسرت و لذت بیشتر زندگی است ، اکنون باید ببینیم آیا از آن نظر که‏ دو فرد بنام زن و شوهر می‏خواهند زندگی مشترک و مقرون به خوشی و مسرتی‏ تشکیل دهند و از شیرینی‏های زندگی بهره‏مند گردند ، بهتر و عاقلانه‏تر این‏ است که کانون خانوادگی را کانون خوشیها و کامیابیهای جنسی قرار دهند و حداکثر مساعی خود را برای لذت بخش نمودن این کانون صرف کنند و اما اجتماع بیرون ، اجتماع بزرگ محیط کار و فعالیت و برخوردهای دیگر باشد ، یا بهتر این است که لذائذ و کامیابیهای جنسی از محیط خانوادگی به اجتماع‏ بزرگ کشیده شود ، کوچه و خیابان و مغازه‏ها و محیط های اداری و باشگاهها و تفریحگاههای عمومی همه جا آماده انواع کامیابیهای جنسی نظری و لمسی و غیره بوده باشد ؟ اخلاق گرایان طریق اول را توصیه می کنند ، آنان اصرار فراوانی دارند که محیط خانوادگی آمادگی کامل برای کامیابی زن و شوهر از یکدیگر داشته باشد ، حتی زن‏ یا مردی که از این نظر کوتاهی کند مورد نکوهش صریح قرار گرفته است‏(حتی در دین اسلام) ، اسلام اصرار فراوانی به خرج داده که محیط اجتماع بزرگ ، محیط کار و عمل‏ و فعالیت و از هر نوع کامیابی جنسی در آن محیط خودداری شود ، فلسفه تحریم نظر بازی و لذت جویی های جنسی از غیر همسر قانونی ، و هم فلسفه حرمت خودآرائی و تبرج زن برای غیر همسر همین است .

پاورقی: من هنوز نفهمیدم دلیل چند همسری بعضی از این به ظاهر متدینین چیه؟ چون فقط می خوان با همسر خودشون مراوده داشته باشند یا چیز دیگه...؟