ادامه از قبل ....

این روش اخلاقی از لحاظ عملی بودن کمتر از مدینه فاضله افلاطون نیست ، آقای راسل در اخلاق ، مقدساتی را به رسمیت نمی شناسد ، معانی و مفاهیمی‏ که انسان آنها را برتر از منافع مادی شخص خود بداند و به خاطر آنها میل‏ و خواست و اراده خود را محدود کند سراغ ندارد ، اخلاقی را که مبتنی بر چنین معانی و مفاهیم باشد اخلاق " تابو " می‏خواند ، یگانه چیزی را که‏ مقدس می‏شمارد آزادی خواست و اراده و میل است ، آزادی اراده و میل را فقط با مواجه شدن با میل و اراده دیگران در جهت مقابل ، قابل تحدید می‏داند ، آنگاه گرفتار این بن بست می‏شود که در این صورت چه قدرتی می‏تواند آزادی شخص را محدود کند و او را در مقابل آزادیهای دیگران وادار به تسلیم و احترام نماید .می‏گوید : من که به خاطر منافع خودم می‏خواهم منافع‏ دیگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با یکدیگر اتفاق‏ خواهند کرد و جلو مرا خواهند گرفت و من ناچار تسلیم خواهم شد و اجبارا منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ خواهم کرد . آقای راسل می‏خواهد با این بیان منافع خصوصی را حافظ و نگهدار حقوق‏ عمومی معرفی کند ، همین‏جا است که عقیم بودن فلسفه اخلاقی او روشن می‏گردد. بدیهی است اگر فرض کنیم همیشه افراد اجتماع یا گروههای اجتماعی دارای‏ قدرت و همیشه افراد و گروهها ، آماده اتفاق و اتحاد علیه متجاوز می‏باشند و همیشه یک فرد که دارای قدرت کمتری است تصمیم می‏گیرد علیه منافع‏ اکثریت گام بردارد ، البته در این صورت فرضیه آقای راسل درست از آب‏ در خواهد آمد . اما آیا همیشه افراد و گروهها دارای قدرت مساوی هستند ؟ آیا همیشه کسانی که مورد تجاوز قرار می‏گیرند آماده اتفاق و اتحادند ؟ آیا همیشه فرد علیه منافع اکثریت تصمیم می‏گیرد ؟ متجاوز تا به زور وقدرت خود اعتماد نداشته باشد دست به تجاوز نمی زند . اخلاقی که آقای راسل پیشنهاد می‏کند قادر است تنها به ضعیفان توصیه کند که از زور نیرومندان بترسند و به حقوق آنها تجاوز نکنند اما قادر نیست‏ زورمندانی را که علیه ناتوانان اتفاق می‏کنند و اطمینان دارند که می‏توانند اعتراض آنان را با قوه قهریه پاسخ دهند به ترک تجاوز توصیه کند چونکه‏ طبق این فلسفه عمل آنها ضد اخلاقی نیست . زیرا آنها ضرورتی نمی‏بینند که‏ منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ کنند . این فلسفه اخلاقی‏ بهترین توجیه کننده حق زورگوئی و دیکتاتوری است ، عجب این است که آقای‏ راسل شعار خود را در همه عمر آزادیخواهی و حمایت از حقوق ناتوانان قرار داده است اما فلسفه‏ای که برای اخلاق ساخته است پایه‏های دیکتاتوری را استحکام می‏بخشد . در فلاسفه غرب از این نمونه‏ها باز هم هست که فیلسوفی‏ فلسفه‏اش یک جور حکم میکند و شعار زندگیش طور دیگر . اما قسمت دوم : این قسمت مربوط به این است که ازدواج و تشکیل اجتماع‏ خانوادگی تا چه حد جنبه فردی و خصوصی دارد و تا چه حد جنبه عمومی و اجتماعی ؟ بدون شک در ازدواج ، لذت شخصی و مسرت فردی وجود دارد ، انگیزه افراد در انتخاب همسر بهره‏مند شدن‏ از مسرت و لذت بیشتر زندگی است ، اکنون باید ببینیم آیا از آن نظر که‏ دو فرد بنام زن و شوهر می‏خواهند زندگی مشترک و مقرون به خوشی و مسرتی‏ تشکیل دهند و از شیرینی‏های زندگی بهره‏مند گردند ، بهتر و عاقلانه‏تر این‏ است که کانون خانوادگی را کانون خوشیها و کامیابیهای جنسی قرار دهند و حداکثر مساعی خود را برای لذت بخش نمودن این کانون صرف کنند و اما اجتماع بیرون ، اجتماع بزرگ محیط کار و فعالیت و برخوردهای دیگر باشد ، یا بهتر این است که لذائذ و کامیابیهای جنسی از محیط خانوادگی به اجتماع‏ بزرگ کشیده شود ، کوچه و خیابان و مغازه‏ها و محیط های اداری و باشگاهها و تفریحگاههای عمومی همه جا آماده انواع کامیابیهای جنسی نظری و لمسی و غیره بوده باشد ؟ اخلاق گرایان طریق اول را توصیه می کنند ، آنان اصرار فراوانی دارند که محیط خانوادگی آمادگی کامل برای کامیابی زن و شوهر از یکدیگر داشته باشد ، حتی زن‏ یا مردی که از این نظر کوتاهی کند مورد نکوهش صریح قرار گرفته است‏(حتی در دین اسلام) ، اسلام اصرار فراوانی به خرج داده که محیط اجتماع بزرگ ، محیط کار و عمل‏ و فعالیت و از هر نوع کامیابی جنسی در آن محیط خودداری شود ، فلسفه تحریم نظر بازی و لذت جویی های جنسی از غیر همسر قانونی ، و هم فلسفه حرمت خودآرائی و تبرج زن برای غیر همسر همین است .

پاورقی: من هنوز نفهمیدم دلیل چند همسری بعضی از این به ظاهر متدینین چیه؟ چون فقط می خوان با همسر خودشون مراوده داشته باشند یا چیز دیگه...؟

نظرات 1 + ارسال نظر
ساقی جمعه 10 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 23:23 http://www.saghy-negar.blogsky.com

سلام...جالب بود و مفید ...راستش منم مدتی که درگیرشم تا علتشو بفهمم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد