شاید تا به حال شنیده و یا خوانده باشید که چارلی چاپلین در نامه ای به دخترش در مورد پوشش او چه می گوید. او پس از آنکه به دخترش اجازه میدهد " فقط به خاطر هنر میتوان لخت و عریان به رو صحنه رفت " و تأکید میکند که این لختی منحصرا در روی صحنه و برای ضرورت هنر باشد ، مینویسد: " . . . برهنگ بیماری عصر ما است . من پیرمردم و شاید حرفهای خندهآور بزنم . اما به گمان من تن عریان تو باید از آن کسی باشد که روح عریانش را دوست میداری . بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد ، مال دوران پوشیدگی . نترس این ده سال ترا پیرتر نخواهد کرد . به هر حال امیدوارم تو آخرین کسی باش که تبعه جزیره لختیها بشوی . . . " . اطلاع من از جنبه تاریخ کامل نیست . اطلاع تاریخ ما آنگاه کامل است که بتوانیم درباره همه ملل که قبل از اسلام بودهاند اظهار نظر کنیم . قدر مسلم اینست که قبل از اسلام در میان بعض ملل حجاب وجود داشته است . تا آنجا که من در کتابهای مربوطه خواندهام در ایران باستان و در میان قوم یهود و احتمالا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده سختتر بوده است . اما در جاهلیت عرب حجاب وجود نداشته است و به وسیله اسلام درقوم عرب پیدا شده است. ویل دورانت در صفحه 30 جلد 12 " تاریخ تمدن " ( ترجمه فارس ) راجع به قوم یهود و قانون تلمود مینویسد : " اگر زن به نقض قانون یهود میپرداخت چنانکه مثلا بی آنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم میرفت و یا در شارع عام نخ میرشت یا با هر سنخی از مردان درد دل میکرد یا صدایش آنقدر بلند بود که چون در خانهاش تکلم مینمود همسایگانش میتوانستند سخنان او را بشنوند ، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد " .
ادامه مطلب ...نوع اول در حقیقت پرواز و کنش و جذب و انجذاب دو روح متباعد است و نوع دوم وحدت و یگانگی دو روح معاشر ، فرضا کسی در نوع اول تردید کند ، در نوع دوم نمیتواند تردید داشته باشد . مودت و رحمت با شهوت و میل طبیعی فرق دارد ، یکی از نشانههای خداوند این است که از جنس خود شما برای شما جفت آفریده است ، و میان شما و آنها مهر و رأفت قرار داده است . مولوی چه خوب این نکته را دریافته است آنجا که میگوید : این چنین خاصیتی در آدمی است مهر ، حیوانرا کم است ، آن از کمی است
مهر و رقت وصف انسانی بود |
خشم و شهوت وصف حیوانی بود |
ویل دورانت این صفا و صمیمیت را که پس از خاتمه شهوت نیز دوام پیدا میکند این طور توصیف میکند : " عشق به کمال خود نمی رسد مگر آنگاه که با حضور گرم و دلنشین خود تنهائی پیری و نزدیکی مرگ را ملایم سازد ، کسانیکه عشق را فقط میل و رغبت میدانند فقط به ریشه و ظاهر آن مینگرند ، روح عشق حتی هنگامی که اثری از جسم بجا نمانده باشد باقی خواهد بود . در این ایام آخر عمر که دلهای پیر از نو با هم میآمیزند ، با شگفتگی معنوی ، جسم گرسنه به کمال خود میرسد. با همه اختلافی که میان این دو نوع عشق وجود دارد و یکی مشروط به هجران است و دیگری به وصال ، یکی از نوع ناآرامی و کشش و شور است و دیگری از نوع آرامش و سکون ، در یک جهت مشترکند . هر دو گلهای با طراوتی میباشند که فقط در اجتماعاتی که بر آنها عفاف وتقوی حکومت میکنند میرویند و میشکفند محیطهای جنسی یا شبه اشتراکی جنسی نه قادرند عشق باصطلاح شاعرانه و رمانتیک به وجود آورند ، و نه می توانند در میان زوجین آنچنان صفا و رقت و صمیمیت و وحدتی که بدان اشاره شد به وجود آورند .
(در ادامه به تاریخچه حجاب و ریشه آن در ملل مختلف و نقش آن در اخلاق جنسی فردی و اجتماعی اشاره خواهم کرد)