اخلاق جنسی عشق و عفت (۲)

عجیب است که آقای راسل در اینجا دم از اخلاقیات می‏زند ، مقصود او از اخلاقیات چیست ؟ او که عفت و تقوی را محکوم می‏کند ، حتی ازدواج را مانع‏ عشق بلکه مانع هیچ گونه تمتع از غیر همسر قانونی نمی داند و معتقد است که زن فقط باید کاری بکند که از غیر همسر قانونی باردار نشود ، او که زنا را جز در صورت عنف و یا در صورتی که صدمه جسمی برطرف وارد شود مجاز می‏شمارد ! او که اخلاق را جز تطبیق کردن و هماهنگ ساختن منافع خود با اجتماع نمی داند ، او که چنین فکر می‏کند چه تصور صحیحی از اخلاقی که‏ مانع و رادع تمایلات جنسی و پرورش دهنده احساسات لطیف عشقی باشد دارد ؟به هر حال آنچه مسلم است این است که محیطهای اشتراکی جنسی یا شبه‏ اشتراکی که آقای راسل و امثال او پیشنهاد و آرزومی کنند کشنده " عشق " به مفهومی است که فیلسوفان از آن دم می‏زنند و آنرا اوج حیات و حد اعلای شور زندگی می‏خوانند ، از او به عنوان معلم و مربی ، الهام بخش و کیمیا یاد می‏کنند ، و کسی را که همه عمر از آن بی‏ نصیب مانده است ، لایق انسانیت نمی شمارد . یادآوری دو نکته لازم است یکی اینکه تفکیک عشق از شهوت و اینکه عشق ، هم از لحاظ کیفیت ، هم از لحاظ هدف با شهوت حیوانی و جنسی مغایر است‏ از آن جمله مسائل روحی است که با اصول ماتریالیستی سازگار نیست ، ولی‏ به هر حال مورد قبول کسانی است که در مسائل روحی مادی فکر می‏کنند ، راسل‏ یک جا اعتراف می‏کند که : می‏گوید : " عشق چیزی بالاتر از میل به روابط جنسی است " . در جای دیگر می‏گوید : " عشق برای خود غایت و اصول‏ و اخلاق خاصی دارد که بدبختانه تعالیم مسیحیت از یک طرف و عناد علیه‏ اصول اخلاق جنسی که قسمتی از نسل جوان امروز طالب آنند ( و خود راسل آتش‏ افروز این عناد است ! ) از طرف دیگر ، آنها را تحریف و واژگون می‏سازدنکته دیگر اینکه به نظر می‏رسد این حالت روحی که مغایر با شهوت جنسی لا اقل از لحاظ کیفیت و هدف شناخته شده است دو نوع است و به دو صورت‏ مختلف ظهور می‏کند ، یکی به صورت حالت پر شور و پر سوز و گدازی که در نتیجه دور از دسترس بودن محبوب و هیجان فوق العاده روح و تمرکز قوای‏ فکری در نقطه واحد از یک طرف ، و حکومت عفاف و تقوی به روح عاشق از طرف دیگر ، تحولات شگرفی در روح ایجاد می‏کند ، احیانا نبوغ میافریند . و البته هجران و فراق شرط اصلی پیدایش چنین حالتی است و وصال مدفن آن‏ است و لااقل مانع است که به اوج شدت خود برسد و آن تحولات شگرفی که‏ مورد نظر فیلسوفان است به وجود آورد .این گونه عشقها بیشتر جنبه درونی دارد ، یعنی موضوع خارجی بهانه‏ای است‏ برای اینکه روح از باطن خود بجوشد و برای خود معشوقی آنچنانکه دوست دارد بسازد ، و از دیدگاه خود آنطور که ساخته نه آنطور که هست ببیند ، کم کم‏ کار به جائی می‏رسد که به خود آن ساخته ذهنی خو می‏گیرد و آن خیال را بر وجود واقعی و خارجی محبوب ترجیح می‏دهد.نوع دیگر آن مهر و رقت و صفا و صمیمیتی است که این میان را آتشین‏تر می‏کند بر خلاف این نوع از عشق که ما آنرا صفا و صمیمیت می‏نامیم‏ و اختصاص به زوجین دارد در اثر وصال و نزدیکی کمال می‏یابد...

نظرات 1 + ارسال نظر
مجید عادل پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 02:16

لطفاٌ مطلبی را در رابطه با حجاب در مسیحیت برای من ارسال نمایید یا در دسایت تان درج نمایید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد