معضل امنیت و آرامش روانی و جسمی برای سربازان آمریکایی، خصوصا سربازان زن این ارتش تبدیل به یکی از جنجال برانگیزترین مسائل مربوط به امنیت سربازان آمریکایی به خصوص سربازان مستقر در عراق، در رسانه ها و دادگاه های این کشور شده است.
به گزارش سرویس بین الملل بازتاب به نقل از واشنگتن پست، «سوزان سویفت» یکی از سربازان زن آمریکایی مستقر در عراق، زمانی را پس از دومین بار به منزل مادرش بازگشت. به یاد دارد که در آخرین لحظه، تصمیم گرفت که دیگر به پایگاه عراق بازنگردد. این کارشناس ارتش که هماکنون 22 سال دارد، ناراحتی جسمی را بهانه کرد، اما مادرش از این درد ناگهانی بسیار متعجب شد. او نمیتوانست وقایع یک سال گذشته را دوباره تحمل کند. سوزان یک بار توسط مافوقش مورد تجاوز جنسی واقع شده و مجبور به انجام این عمل با شخص دیگری نیز شده بود.
او هماکنون قرار است در دادگاه نظامی محاکمه شود. سوزان در ژوئن گذشته به خاطر ترک میدان جنگ بازداشت شد و جزییات سه تجاوز انجام شده را به مقامات ارتش فاش کرد. که در این باره شخص متجاوز مجازات شده است. اما جمعه گذشته، مقامات اعلام کردند که دو مورد دیگر اثبات شدنی نیست. آنان به زودی نیز تصمیم خواهند گرفت که «سویفت» را به خاطر پنج ماه غیبت مجازات کنند یا خیر. او در صورت محکوم شدن به فرار از خدمت، دوره بلندی را به زندان محکوم خواهد شد.
ماجرای «سویفت» باعث شده است تا فعالان ضد جنگ و سازمانهای زنان به شدت به این موضوع اعتراض کرده و وارد عمل شوند. در حالی که از سال 2001 تاکنون، بیش از 130 هزار نیروی زن استخدام شدهاند. ماجرای «سویفت» نشان میدهد که چگونه تفاوت جنسیت در ارتش میتواند مهم باشد.
بسیاری از نظامیان زن آمریکایی هماکنون بر این باورند که پرونده «سویفت» میتواند نمونهای از واقعیت موجود در زندگی نظامی باشد که تجاوزات جنسی اتفاق افتاده در آن معمولا گزارش داده نمیشود. زنان جوان و با درجه پایین، بسیار آسیبپذیرند و آنهایی نیز که مورد تجاوز واقع شدهاند، از ترس رفتارهای خصومتآمیز سخنی نمیگویند.
«کالین موسلینو»، مؤسس بنیاد سربازان زن آمریکا میگوید: «این امر بیش از آنچه مردم گمان کنند، معمولی است. در حقیقت هزاران نظامی زن وجود دارند که دارای شرایط مشابهی هستند».
پنتاگون اعلام کرده که تاکنون پانصد مورد تجاوز جنسی از جمله در مورد نظامیان آمریکایی در عراق و افغانستان گزارش شده است، اما مقامات بر این باورند که این آمار، بسیار بالاتر و این روند نیز خطرناک است.
«راجر کاپلان»، سخنگوی پنتاگون، میگوید: «تجاوز جنسی مهمترین جرم خشونتآمیز آمریکاست که گزارش نمیشود و این موضوع در ارتش نیز مطمئنا وجود دارد».
«سوزان سویفت» زمانی که نوزده سال داشت، در فوریه 2004 به کویت اعزام شد و در آنجا دوره شش هفتهای آموزش پلیس نظامی را پشت سر گذاشت. او گفت که مشکلات به تدریج در کویت آغاز در عراق به اوج خود رسید.
«سویفت» هیچ شکایت رسمی را در مورد اتفاقات رخ داده، پر نکرده و تنها در مورد مسئله سوم که در آمریکا نیز رخ داد، شکایت کرد؛ یعنی در جایی که او از مافوقش میپرسد که گزارش خود را کجا ارائه بدهد و او میگوید: در رختخواب و این مسئله را چند بار دیگر جلوی سربازان ردهپایینتر نیز تکرار میکند.
با توجه به توضیحات «سویفت»، مسائل جنسی جزیی از زندگی نظامی است. به گفته «سویفت» این امر به ویژه در روابط مافوق و مأمور پررنگتر میشود.
«سویفت» پس از بازگشت به آمریکا به علت اختلالات روحی و رفتاری توسط مادرش به یک کلینیک روانپزشکی برده میشود، ولی مقامات ارتش تنها اختلالات سطحی را در رفتار وی تأیید کردهاند.
مادر «سویفت» هماکنون وکیلی را نیز برای دفاع از دخترش استخدام کرده ولی ارتش گفته است که با فراریان گفتوگو نمیکند.
منبع:بازتاب
شرکت دارویی جانسون اند جانسون این دارو را با نام داپوکستین به بازار عرضه کرده است و ادعا میکند این دارو در به تاخیر انداختن اوج لذت جنسی و افزایش ارضای فرد موثر است.
البته هنوز سازمان غذا و داروی ایالات متحده این ادعا را تایید نکرده است.
منبع:Iranhealers
آمار همسرکشی ها و پرونده هاى قضایى مختلف در این باره زنگ خطرى جدى را برای جامعه و خانواده ها به صدا درآورده است.
دکتر «شهلا کاظمى پور»، رئیس گروه مطالعات زنان دانشگاه تهران، اعلام کرد که یافته های بررسیهاى علمى نشان می دهد «تزلزل شخصیتى» یکى از عوامل اصلى زمینه ساز در بروز خیانت است. امروزه، افرادى که خود را باور ندارند یا با احساس حقارت و ضعف اجتماعى مواجه اند یا در کودکى با کمبودهاى شدید عاطفى و خانوادگى روبرویند اغلب به این مشکل دچار می شوند.
گرایش مردان متأهل به زنان دیگر صرفا به سبب نیل به اهداف جنسى نیست، بلکه با مشکلات عاطفى و روحى و روانى در دوره هاى مختلف زندگى ارتباط بسزایى دارد؛ زیرا این افراد وقتى که به هر علتی در خانه یا مدرسه و یا اجتماع و زندگى مشترک با کمبودها و بی توجهی هاى عاطفى روبرو مى شوند، ناخواسته از مسیر اصلى زندگى منحرف مى شوند.
پژوهشگران به زنان و مردانى که در زندگى زناشویى با خیانت همسرشان روبرو مى شوند توصیه مى کنند که با خویشتندارى موضوع را با مراکز مشاوره در میان بگذارند و، تا رسیدن به نتیجه مطلوب، آن را پیگیرى کنند؛ زیرا همسرى که (با وجود افشاى روابط خیانتکارانه اش) در عهد زناشویی خود ثابت قدم نمانده است چندان اعتمادکردنی نیست.
به نظر دکتر کاظمى پور، یکى از علل افزایش خیانتهاى زناشویى در جامعه امروزى ما رشد بی پایه و اساس زندگى شهرنشینى، همراه با افکار سنتى، است. بنابراین، اغلب زنانى که با خیانت همسرشان مواجه مى شوند، به سبب برخى از تفکرهای سنتى و القای خانوادگى، به ادامه زندگى مى پردازند. این در حالی است که در کشورهاى توسعه یافته این گونه نیست؛ مرد و زن مى دانند تا زمانى به یکدیگر وفادار خواهند بود که به عهد و پیمان عاطفیشان پایبندند.
وایاگرا با ریلاکس کردن عضلات آلت تناسلی مردانه باعث نفوذ مقدار بیشتری خون به آن شده و در نتیجه میزان نعوذ را افزایش میدهد.این دارو اغلب برای درمان اختلال نعوذ در مردان ( ایمپوتنس ) مورد استفاده قرار می گیرد اما موارد مصرف دیگری نیز دارد ، که با نظر پزشک تعیین می شود.
سیلدنافیل یا وایاگرا بصورت قرصهائی با پوشش آبی رنگ 25 ، 50 ، و 100 میلی گرمی در دسترس مصرف کنندگان قرار دارد.
برخی از داروها باعث تغییر اثربخشی و عوارض این دارو میشوند ، برای مثال داروهای قلبی حاوی نیترات ، سایر داروهای مورد استفاده برای اختلال نعوذ ، برخی داروهای ضد ایدز ، سایمتیدین ،فنوباربیتال ، فنوباربیتال ، کاربامازپین ، ریفامپین ، با سیلدنافیل تداخل اثر دارند و مصرف همزمان انها باید بسیار محتاطانه صورت گیرد.
استفاده از این دارو در افراد مسن ، خصوصا کسانیکه از داروهای خاصی مثل نیترات ها ( مورد استفاده در بیماران قلبی )استفاده می کنند باید با نظر مستقیم پزشک مربوطه و تجویز او صورت گیرد ، در غیر اینصورت میتواند مخاطره آمیز باشد.در صورتیکه درخلال نزدیکی علائمی مثل منگی ، گیجی ، تهوع ، یا دردهای قلبی ( درد سینه ، احساس سفتی و فشار در سینه ، کرختی ، گزگز و درد در قفسه سینه یا شانه و فک تحتانی ) در شما پدید آمد ، از ادامه ی فعالیت جنسی خودداری کرده و حتما با پزشکتان مشورت کنید.
مصرف بیشتر از یک قرص سیلدنافیل در روز توصیه نمی شود .
نحوه ی مصرف :
معمولا سیلدنافیل را در زمان مورد نیاز مصرف می کنند ، این زمان می تواند از نیم تا چهار ساعت ( معمولا یک ساعت ) قبل از سکس باشد ومصرف همزمان یک لیوان آب با آن توصیه می شود.تحریکات جنسی در فرد مصرف کننده باعث نعوذ آلت تناسلی خواهد شد ، در غیر اینصورت حتما با پزشک خود مشورت کنید.مصرف همزمان غذاهای چرب همراه این دارو باعث تاخیر در شروع تاثیر آن می شود.
مصرف بیشتر از یک بار در روز سیلدنافیل توصیه نمی شود.در صورتیکه نعوذ بیشتر از چهار ساعت به طول انجامد ، بدلیل احتمال آسیب به آلت تناسلی ، مراجعه پزشک توصیه می شود.
مصرف مقادیر بیش از حد سیلدنافیل میتواند باعث دردهای قفسه سینه ، منگی ، ضربان نامنظم قلب ، و تورم پاها شود.
از جمله واکنشهای حساسیتی نسبت به سیلدنافیل میتوان به احساس بسته شدن حنجره، تورم لبها ، زبان ، و صورت ، همچنین پیدایش کهیر، دردقفسه سینه وضربان نامنظم قلب ، گزگز وسنگینی سینه ، بازو یا گردن و فک تحتانی ، تورم پاها ، کوتاهی نفس ، احساس منگی طولانی مدت یا شدید ،نعوذ بیش از حد ، دردناک و طولانی مدت ( بیش از چهار ساعت ) ، برافروختگی ، سردرد ، احتقان بینی ، اسهال و برخی اختلالات بینائی اشاره کرد.طبیعتا همه ی این عوارض اهمیت یکسانی ندارند و بر اساس نوعشان حتی میتوانند با خطر مرگ همراه شوند
حجاب یا پوشش اسلامی یکی از دستورات حکیمانه و سعادتبخش دین مبین اسلام است که از هنگام اسلام آوردن مردم ایران در دو قرن نخست هجری به گونهای همیشگی و مستمر توسط اهالی این سرزمین مورد پذیرش واقع شده و بدان عمل میشده است. در واقع رعایت حجاب اسلامی در بین مسلمانان ایرانی و کلیت این جامعه از جمله عوامل مهم پاسداری از شأن و کرامت انسانی زنان و رعایت سالم حقوق و حدود در روابط میان مردان و زنان بوده است.
امواج مهاجم استعمار بورژوایی و شکل تقلیدی آن در ایران یعنی غربزدگی شبه مدرن دلایل متعددی برای مخالفت با حجاب اسلامی خانمها داشت: اولاً حجاب زن مسلمان هویتبخش و عزتآفرین بود و موجب میشد زن مسلمان ایرانی در برابر هجوم افکار و مدلهای رفتاری بیگانه، گرفتار از خودبیگانگی و ضعف و بیهویتی و یا آلودگی نگردد. از این رو از عوامل حفظ استقلال هویتی مردم ما بود و شبهمدرنیستها که سودای وابستگی ایران را در سر داشتند، دلخوشی از آن نداشته و ندارند. ثانیاً حجاب زن ایرانی به عنوان لباس عفت و پاکدامنی و سادهزیستی او موجب مصونیت زنان و حتی مردان مسلمان در مقابل هجوم مصرفزدگی و فرهنگ کالای میگردید. از این رو خود به خود راه را بر سیطرهی نظام سرمایهسالاری و تبعات آن میبست.
استعمار غربی برای فتح بازار خرید مردم ایران نیازمند نابودی ساختار تولید سنتی و همچنین ساختار ساده و خودکفا و مستقل زندگی مردم ما بود. حجاب اسلامی، زن ایرانی مسلمان و به تبع آن حتی مرد مسلمان ایرانی را در مقابل گسترش فرهنگ مصرفی و کالازدگی و سرمایهسالاری محافظت میکرد. ثانیاً در جوامع مسلمان تحت سلطهی امپریالیزم هر نوع تأکید بر عناصر فرهنگ بومی و ملی مردمان چونان شمشیر برندهای علیه سیاستها و امیال استعمار مدرن غربی عمل کرده و میکند. زیرا استعمارگران به دنبال تهی کردن و بیگانه ساختن مردم از هویت کلاسیک خود بودهاند تا آنان را اسیر هویت تقلبی غربزدگی شبهمدرن نموده و از کانال آن این ملتها را برای همیشه به خود وابسته نمایند. حجاب زن مسلمان در چنین وضعیتی حکم یک اسلحهی نیرومندی برای جریان انقلابی و ضداستعمار را پیدا میکرده است.
اساساً غربیها به منظور برقراری سیطرهی تام و تمام و فراگیر خود بر مقدرات تاریخی جوامع غیرغربی میبایست که نظام منسجم ارزشهای دینی آنها را در هم شکسته و فرهنگ قلابی ظاهرگرا و دنیازده و به تعبیری شیطانی خود را جانشین آن نمایند و یکی از منفذها و روزنههای مقاومت اصیل فرهنگ خودی در جوامع اسلامی همانا حجاب زنان مسلمان بوده است که آنان را از مدزدگی و شیئی شدگی و تبدیل شدن به موجودی کالایی باز میداشته است. از این رو بود که از آغاز برقراری سیطرهی فرهنگی ـ سیاسی غربزدگی شبه مدرن در ایران [پس از سقوط استبداد صغیر و کسب قدرت توسط اعضای لژ بیداری در سال 1327 ق] زمزمهای شیطانی برای نفی و انکار حجاب و تخریب و تخطئهی آن آغاز گردید. به گونهای که تاریخ برای ما روایت میکند از حدود سال 1329 ق مطبوعات منورالفکری جسته و گریخته اما به طور تقریباً مستمر حملات خود علیه حجاب اسلامی را آغاز کردند.
آن گونه که از بررسی اسناد و مدارک تاریخی به دست میآید در سال 1303 ش در تهران سخن از «انجمن ضدحجاب» بوده است و به ویژه با اعلام کشف حجاب در افغانستان، در ایران نیز فعالیتها و تهاجمات منورالفکران علیه حکم الهی حجاب بیشتر گردید. البته این امری کاملاً بدیهی بود که امپریالیزم غربی برای برقراری سیطرهی خود در ایران که از مجرای حاکمیت فرماسیون غربزدگی شبهمدرن عملی میگردید، هدفی جز نابودی حجاب اسلامی و به تبع آن در هم شکستن هویت زن مسلمان ایرانی را دنبال نمیکرد. باز هم طبیعی بود که به میزانی که غربزدهها و عوامل استکبار در ایران قدرت میگرفتند و همزمان با افزایش تهاجم آنها علیه دین و آئین هویت و اعتقادات و استقلال این مردم، هجوم تبلیغاتی و اعمال زور فیزیکی و سیاسی علیه حجاب نیز بیشتر میگردیده است. در این بین روشنفکران شبهمدرنیست ایرانی به عنوان کارگزاران اصلی بسط سیطرهی فرماسیون غربزدگی و عملهی دانسته یا نادانسته تحقق وابستگی ایران به نظام سرمایهداری جهانی، بیشترین نقش را در مبارزه علیه هویت دینی مردم و حکم اسلامی حجاب زنان بر عهده گرفته و میگیرند.
در این ایام در روزنامهها و نشریات منفورالفکری شاهد هجوم تبلیغاتی نسبتاً مداوم روشنفکران لائیک و ناسیونالیست علیه حجاب اسلامی هستیم. در این هجمهی ناجوانمردانه که حتی قبل از مسلط شدن رضاخان و برقراری رژیم پهلوی در ایران، آغاز گردید از همهی صور فعالیتهای ژورنالیستی [اعم از درج مقاله یا انتشار سالانه و یا نشر هجویات و فکاهیات و به سخره گرفتن حکم الهی] استفاده میگردید.
از این گونه اشعار میتوان به چند نمونه اشاره کرد. مثلاً عارف قزوینی شاعر و تصنیفسرای متجددمآب و ناسیونالیست آن دوره در قطعهای که به سال 1336 ق(برابر با 1297 ش) علیه حجاب سروده چنین گفته است:
بفکن نقاب و بگذار در اشتباه ماند
بدر این حجاب و آخر بدرا زابر چون خود
که تمدن ارنیابی بیتو به نیم راه ماند
تو از این لباس خواری شوی عاری و برآری
بدر همه گل سر از تربتم ارگیاه ماند…
عارف و شاعر سکولاریست عهد مشروطه در شعر دیگری به سال 1302 ش این چنین علیه حجاب سخن دری کرده است:
ترک حجاب بایدت ای ماه رو مگیر
در گوش وعظ و واعظا بیآبرو مگیر
بالا بزن به ساعد سمین نقاب را
گر هر چه شد به گردنم آن را فرو مگیر
در ادامه این ابیات، به توهین و هتاکی علیه روحانیت پرداخته و باز علیه حکم آسمانی حجاب سخن گفته است. از این قبیل اشعار علیه حجاب در آثار دیگر شاعران شبهمدرنیست این دوره نیز دیده میشود.
نکته : تاریخ معاصر ایران کشف حجاب پوشش اسلامی حجاب اسلامی
نویسنده: شهریار زرشناس
منبع: باشگاه اندیشه
چکیده:
دنیای جدید، با همه آب و رنگهایی که دارد، ماهیتاً انسان را خسته و ناامید از آینده پاک، سالم و بدون جنگ و خشونت کرده است. این یأسها و ناامیدیها واکنشهای مختلفی را برانگیخته است و نمودار این واکنشها، کنگرهها و اجلاسهای جهانی در مورد مسائلی چون خشونت علیه زنان و کودکان، فقر و گرسنگی، جنگ و آوارگی و مباحث متکثری از این دست است. نوشتار حاضر که حاصل چهارمین کنفرانس بینالمللی در مورد خشونت علیه زنان است، وضعیت زنان قربانی خشونت را اسفناک و روز به روز آن را در حال بغرنجتر شدن میداند، به همین دلیل، بعد از بررسی موضوع، به ارائه پلات فرم پیشنهادی میپردازد تا در صورت امکان از این مصائب بکاهد.
خشونت علیه زنان
«یک جهان با چهار میلیون نفر را فرض کنید که به طور اتفاقی دچار بیماریهای حاد و مزمن شدهاند. بیماریای که عامل دردهای مستمر و دائمی است و زخم و رنجهای بسیاری را به دنبال دارد، اما قدرتها هیچ امکانی را برای مبارزه افراد با بیماری و تهدید ایجاد نمیکنند، مسألهای که سنگینیاش را بر جامعه تحمیل کرده است و بسیاری، که در سکوت، درد میکشند.»
جوزف بیدن، رئیس سابق کمیسون قضایی سنای آمریکا، مطالب فوق را در اجلاس به طور خاص در مورد ایالات متحده آمریکا بیان میکند. وی معتقد است که در آمریکا مهمترین معضل، خشوت در خانواده است که اکثر قربانیان آن زنان هستند. در ایالات متحده آمریکا، در هر 8 ثانیه با یک زن بدرفتاری میشود و در هر 10 ثانیه، یک زن مورد تجاوز قرار میگیرد.
طبق گزارش تهیه شده در 1992، که به وسیلة کمیسیون قضایی سنای آمریکا تهیه شده است، قربانیان خشونت زناشویی بسیار بیشتر از تصادفات رانندگی هستند.
«علیرغم این مسئله، ما از گستردگی و وخامت مشکل غافل هستیم، اگر فردا، روزنامهها با یک تیتر بزرگ بنویسند که یک بیماری جدید، در طول سال گذشته چهار میلیون نفر از شهروندان را به شدت بیمار کرده است، وخامت وضعیت از نظر هیچکس دور نخواهد ماند؛ به علاوه هنگامی که اعلام شود، سه چهارم قربانیان خشونت، زنان هستند، مسئله هشدارها برای همگان روشن میشود.»
یک مشکل جهانی
همه جا و در همة زمانها زنان قربانیان تجاوز بودهاند. هنوز هم آنها مورد رفتار خشونتآمیز قرار گرفته یا مورد ضرب و شتم و آزار جنسی قرار میگیرند و یا از سوء قصدها در امان نیستند.
در اکثر جوامع، خشونت مبتنی بر مالکیت است که نسبت به جنس زن از سوی شوهر تصور میشود و مجرمین و تبهکاران از مجازات مصون میمانند و حداکثر با عذرخواهی آنها مسئله فیصله مییابد.
در بعضی از کشورها، برای مرد حق تأدیب زنشان را حتی تا مرحله «حق کشتن زن» در نظر گرفتهاند.
در اجلاسی که در مورد زنان مورد ضرب و جرح قرار گرفته در گینه نو برگزار شد، مطالبی بیان شد که مضمون آن این است. «زدن زن توسط شوهر، یک امر پذیرفته است و بحث در این مورد، تلف کردن وقت محسوب میشود.»
اینگونه اشکال خشونت، اغلب سرّی و بیسر و صدا و البته همراه با انکار هستند. موارد بدرفتاریهای ناشی از مالکیت نسبت به جنسی مؤنث، به ندرت اعلام میشوند و ثبت میگردند. یک مطالعه دولتی به وسیله نشریه «روانشناسی آمریکا» بیان میکند که در ایالات متحده، تنها 2% آزارهای جنس در خارج خانواده صورت میگیرد و 6% خشونتها به وسیله افراد بیگانه صورت گرفته است. جالب است بدانیم که تنها 5 تا 8% تجاورات جنسی نسبت به زنان بزرگسال، به پلیس اعلام شده است. به علاوه نشریه مزبور اعلام داشته است که اغلب اطلاعات حاصله بیانگر وخامت مشکل است که میتواند به سرعت گسترش و تنوع یابد. وضعیتی که ایجاد شده است (مخصوصاً به کمک مطالعات اخیر) اطلاعات و تحلیلهای مناسبی را در مورد خشونت علیه زنان نشان میدهد، موضوعی که در سال 1994 هم در «بانکهای اطلاعاتی» ثبت شده است.
تحقیقات در چندین کشور بیانگر 25 تا 50% زنانی است که توسط شرکای جنسشان مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند و اکثراً هم دچار فشارهای روحی و روانی شدهاند.
در اکثر کشورها، آزار جنسی به طور وسیعی دامنهدار است. در کانادا، مطالعه روی یک نمونه 420 نفری زنان نشان داد که 54% آنها حداقل یک تجربة ناخواسته، قبل از 16 سال داشتهاند و 51% هم بیان کردهاند که قربانی آدمربایی شدهاند. در 25% موارد، زنان قربانی که دچار بدرفتاری شدهاند، از سوی شرکای خود به مرگ هم تهدید شدهاند.
تعریف خشونت علیه زنان
در دسامبر سال 1993، مجمع عمومی سازمان ملل برای تعریف خشونتهای مبتنی بر مالکیت نسبت به جنس مؤنث، به توافق رسید و با عنوان «بیانیه طرد خشونت علیه زنان» به تعریف خشونت پرداخت. در این بیانیه، خشونت علیه زنان چنین تعریف شده است: هر عمل خشونتآمیز نسبت به جنس مؤنث و هر فعلی که منجر به ضرر نسبت به زنان یا دردهای جسمانی، جنسی، روانی شود و همچنین تهدید به چنین افعالی، خشونت علیه زنان محسوب میشود. در ادامه اعلامیه، با احصای اعمال و اشکالی از خشونت میپردازد که منجر به خشونت علیه زنان میشود:
1- خشونت فیزیکی، جنسی یا روانی، چه در داخل خانوادهها و چه در جامعه که شامل ضربات منجر به جرح؟ بدرفتاریهای جنسی نسبت به کودکان و جنس مؤنث، خشونت نسبت به اموال زن، خشونتهای زناشویی، ایجاد نقصهای ژنتیکی و سایر رفتارهای مضر به حال زن؛
2- خشونتهای غیر زناشویی؛
3- خشونتهای مربوط به بهرهکشی؛
4- آزار جنسی، منزوی ساختن درمحل کار و مراکز و سازمانهای دولتی یا غیر دولتی و هر جای دیگر؛
5- قوادی؛
6- روسپیگری؛
7- خشونتهای ناشی از اعمال حاکمیت دولت؛
طبق نظر بعضی از متخصصان و مدافعان حقوق زنان، این حمایتها شکل کلی و فراگیر دارد و تنها شامل اعمال افراد و حکومتها نمیشود بلکه عدم قانون و فقدان سیاستها و نابرابریهای اجتماعی را که میتواند خشونت محسوب شود نیز شامل میگردد.
در تحقیقی که برای بانک جهانی با کمک جک لین پیتانی و آدریال ژرمن و لری هیز و یکنیم از انستیتوی باسینیک در مورد «سلامتی زنان واشتنگتن» صورت گرفت، اعلام گشت که تعریف بیان شده توسط مجمع عمومی اجازه نمیدهد که فراتر از آن تعریف و موارد احصا شده، موارد دیگر را خشونت بدانیم، در حالی که خشونتهای نسبت به زنان، فراتر از موارد مذکور در بیانیه است. طبق نظر خانم هیز، تعریف خشونت باید حول 2 محور اساسی «اجبار» و «زور» بیان گردد؛ مسئلهای که مبیّن یک رفتار خشونتآمیز از یک رفتار ساده تحمیلی است. هیز و همکارانش به بیان تعریفی دیگر از خشونت علیه زنان میپردازند:
«تمام به کارگیریهای اجباری، چه به صورت معنوی و چه مادی، تمام الزامات و محرومیتهای خطرزا برای سلامتی زنان یا دختران که منجر به خسارت مادی و روانی میشود، تحقیر کردن شخصیت و رفتارهایی که موجب محدودیت آزادی و منجر به استعمار زن میشود.»
خشونتهایی که در جریان جنگها رخ میدهد، بسیار شایع است. طبق بررسیای که توسط اتحادیه اروپا صورت گرفته است، 000/20 زن در بوسنی در یک ماه اول، مورد خشونت صربها قرار گرفتند؛ علاوه بر این، چندی بعد، در یکی از درگیریهای کامبوج، تنها در یک شهر، به اکثر زنان شهر تجاوز شد. اینگونه خشونتها در لیبریا، اوگاندا، پرو و سومالی هم سابقه دارد.
در کشورهای متعددی، هنوز هم خشونت علیه دختران نابالغ و بالغ، بسیار شایع است. در بارید از هر3 زن، یک زن و حدود 2% مردان، چه در کودکی یا بزرگسالی، دچار بدرفتاریهای شدید شدهاند. در پرو (براساس گزارشی) 90% مادران جوان 16- 12 سال، به وسیلة مردان و مخصوصاً پدر یا پدرشوهرشان مورد خشونت قرار گرفتهاند. در کاستاریکا، 95% زنان بیمار بالغ کمتر از 15 سال که به بیمارستان منتقل شدهاند، دچار زنای محارم گشتهاند.
در بعضی از کشورها، بدرفتاری با اموال زن بسیار رایج است. در هند یک رسم بسیار غالب این است که شوهر یا خانوادة او، اموال زن را آتش میزند. طبق اطلاعات پلیس هند، در سال 1990، 4835 زن دچار چنین وضعیتی شدهاند، تنها به این دلیل که خانواده آنها، جهاز و اموالی را که قول داده بودهاند، فراهم نکردهاند. در شهر بمبئی، 20% زنان متوفی 44- 15 ساله، دچار آتشسوزی شدهاند.
بیشتر اعمال خشوتآمیز نسبت به زنان از سوی خانواده و اطرافیان آنها صورت میگیرد. 70% موارد بدرفتاری نسبت به زنان که در کلانتریهای ساتو یاتولو به ثبت رسیده است در خانه صورت گرفته و همچنین در سانتیاگو، حدود 75% ضربات منجر به جرح نسبت به زنان، در خانه بوده است. در کانادا، 62% زنان، از سوی شوهرانشان مورد بدترین رفتارها قرار گرفتهاند.
به خوبی میدانیم که خشونت در هنگام حاملگی، یکی از مهمترین دلایل سقط جنین یا وزن ناکافی کودک متولد شده است. در مکزیکو، تحقیقی که روی 342 نفر از زنان صورت گرفت، 20% زنان کتک خورده از ضربه به ناحیة شکم، دچار سقط جنین یا دردهای مزمن شدهاند. در کاستاریکا، 49% از 80% از زنان کتک خورده، بیان میکنند که هنگامی کتک خوردهاند که باردار هم بودهاند و در 5/7 درصد آنها، نتیجة سقط جنین بوده است. مطالعه بر روی سلامتی زنان دچار خشونت در بعضی از کشورهای دیگر به شرح زیر است:
- در ایالات متحده آمریکا، 20% زنان بزرگسال قربانی خشونت و تجاوز شدهاند.
- در پرو، 70% جرائمی که به پلیس اعلام شده است، مربوط به زنانی است که توسط شوهرانشان به شدت کتک خوردهاند.
- در نروژ 25% زنانی که دچار امراض زنان شدهاند، متحمل آزار و خشونتهای شریک جنسیشان شدهاند.
- تایلند، در قسمتهای حاشیهنشین شهر بانکوک، 50% زنان متأهل، به طور متناوب و کاملاً عادی کتک میخورند.
چرا زنان موضوع بحث هستند؟
«زن همچون یک مادیان است که من آن را میخرم و حق سوارکاری با آن را دارم و اگر هم دلم خواست، میتوانم آن را بزنم.» این ضربالمثل اگرچه بسیار قدیمی است ولی هنوز هم به کار میرود. بسیاری از مردان، چون روز سخت یا ناهنجاری دارند یا علت دوندگیها و زندگی سخت را متوجه زنشان میبینند، زنشان را میزنند. استفاده از الکل و مواد مخدر یکی از دلایل مهم در اعمال خشونت علیه زنان است؛ همچنین فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی همچون بیکاری، مشکلات مالی، بینظمی و شرایط نامطلوب کار، نقش مؤثری را در ایجاد این خشونتها ایفا میکند. بعضی از محققین ابراز داشتهاند که خشونت، نتیجة رفتارهای ناشی از دوران کودکی است؛ شوهران خشن، غالباً والدین خشن و ناراحتی داشتهاند. در واقع، بنا بر یک مطالعة آمریکایی، مردانی که در کودکی از سوی والدینشان مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاند، سه برابر بیش از سایرین، زنانشان را میزنند و ده برابر بیشتر، زنانشان را مورد ضرب و شتم قرار میدهند. مردانی که متهم به آتش زدن زنانشان هستند. بارها میکوشند تا مسئولیت خودشان را ناشی از رفتار تحریکآمیز زنشان بیان کنند و جالب اینکه بیش از 40% آنها حداقل یک بار شاهد آتش زدن یک انسان، به خصوص یک زن بودهاند.
در مطالعهای دقیق روی وضعیتهای مختلف، محققین دریافتند که خشونتها اغلب مربوط به عدم امکان انجام دادن کاری یا قبول نکردن خواستهای از خواستههای شوهر است. براساس این تحقیق که توسط نشریة انگلیسی «مجلة جنایت» چاپ شد، شوهر یا شریک جنسی، زن را به دلیل احساساتی که آنها را تحریک میکند، مورد خشونت قرار میدهند: «این زن بسیار پر حرف است یا بسیار ساکت است؛ خیلی جذاب است یا اصلا ً جذابیتی ندارد؛ خیلی قانع است یا تمامیت خواه است؛ خیلی حامله میشود یا چرا حامله نمیشود و ....»
در برخی کشورها، مستی ضارب به عنوان یک عامل مخففه مجازات خشونت با تجاوز علیه زنان محسوب میشود. در سپتامبر 1994، دادگاه عالی کانادا، محکومیت مردی را لغو کرد که بعد از مصرف مقدار متنابهی الکل، یک زن 65 ساله را از روی صندلی چرخدار واژگون ساخت و به او تجاوز کرد.
نگاه حقیرانه به زن در داخل خانواده، همانند خارج خانواده، بیانگر قبولی جهان شمولی از رفتارهای موجه و خشونتآمیز مردان است، مسئلهای که امری عادی محسوب میشود. براساس تحقیقی که در آمریکا در مورد خشونتهای خانوادگی صورت گرفت، ریشه خشونتها را در اعتقادات و فرهنگ اعلام کرد. طبق این نگاه، مردها نسبت به زنهایشان امتیازهای ذاتی دارند و بدیهی است این طرز فکر به آنها امکان هرگونه رفتاری را میدهد. جالب خواهد بود اگر بدانیم، زنی که برندة جایزة نوبل در صلح بود، در تفسیر رفتار شوهرش میگوید: «او شوهر خوبی است، چون فقط هفتهای یک بار مرا میزند.» شوهر قبلیام، همچون وزنهای، تمام عصرها بالای سرم بود. طوری که هر لحظه آرزوی مرگ میکردم؛ یک روز که موفق شدم به طبقة همکف، (جایی که دخترم آنجا بود و از من کمک میخواست) بروم، شوهرم با چاقو به سمت من حملهور شد، آنقدر شدید که تیزی چاقو در تمام ناحیه شکم فرو رفت. او مرا از حس بینایی و چشایی محروم کرده است. از اینکه خانوادهام را ببینم معذورم و از فرزندانم دور افتادهام»، این شخص که خواست نامش بیان نشود، در مقابل یک گروه مطالعه خشونت علیه زنان در آمریکا شهادت داد، او یکی از هزاران قربانی خشونت است، که باید با نشانههای فراوان روی بدنش و ترس جاودان، زندگی کند. براساس گزارش کمیسیون جهانی توسعه و سلامتی زنان، علاوه بر بیماری و مرگ و میر، خشونت علیه زنان یکی از مهمترین دلایل بیماریهای روانی، استرسها، اعتیاد، جراحات، بیماریهای جنسی واگیردار و آلودگی به ویروس HIV و خودکشی زنان است. همه این موارد، بار مالی سنگینی را به سیستم بهداشت و سلامت کشورها تحمیل میکند.
در گزارش 1993 در مورد توسعه جهانی، بانک اطلاعات بینالمللی، برای اولین بار خشونتها مبتنی بر احساس مالکیت نسبت به زنان را عامل نتایج مخرب نسبت به سلامتی ارزیابی کرد. از زمان اعمال محدودیتهای متعدد بر اطلاعات قابل دسترسی در کشورهای صنعتی، این بانک اطلاعاتی چنین ارزیابی میکند: تجاوز و خشونت در خانواده نسبت به زنان 44 – 15 ساله، آنها را در پنجمین سال زندگی مشترکشان دچار نقص سلامتی میکند.
این مسئله، مانند سوءتغذیه و بیماریهای ناشی از فقر، در کشورهای در حال توسعه به شدت دامنهدار است. وضعیت سلامتی در این کشورها در پایینترین حد ممکن است و درصد مشکلات سلامتی مربوط به خشونتهای مبتنی بر احساس مالکیت بر زنان، حداقل بسیار بالایی (50%) دارد. به هرحال در بعضی از کشورهای در حال توسعه، جایی که مرگ و میر مربوط به زایمان و بیماریهای ناشی از فقر، مربوط به مدیریت فاسد یا ضعیف دولتی است. مدت زندگی سالم، به علت تجاوز یا اعمال خشونتآمیز در خانواده بسیار کاهش یافته و درصد بسیار بالایی (در حدود 16%) را اعلام میکند.
یک مانع، سد راه پیشرفت
حضور زنان در پیگیری این پیشرفت، موضوع بسیار مهمی است، به خصوص در حوزههایی چون، سازماندهی خانواده، حمایت از محیط زندگی و آموزش و پیشرفت در این حوزهها بدون یاری و شرکت فعالانه زنان حاصل نمیشود. باری، هنگامی که زنان با خشونت روبهرو میشوند، اقبال و امکان حضور تام آنها در چنین برنامههایی کاهش مییابد.
خشونت عیله زنان، به هیچ وجه مایه مباهات نیست
توری ونسنت، مدافع تیم فوتبال آمریکایی «دلفینهای میامی» اکنون فردی ثروتمند و مشهور است. وی در کودکی شاهد بدرفتاریهای بسیار نسبت به مادرش بوده است. او میگوید «نزد ما، این مسئله کاملاً امری عادی بود که ببینیم پدر، مادر را میزند. زدن زنش، عادت او بود» ونست از مدرسه هم میگوید: «در مدرسه هم همینطور؛ اگر کسی میگفت که دوست دخترش را هفته پیش سه بار سیلی زده است، از طرف دوستانش مورد تشویق قرار میگرفت؛ وضعیت چنین بود. چیزی که هیچکس در قبح آن تردید ندارد.» ونسنت، صبحی را به خاطر میآورد که مادرش به علت ضربات پدرش، همچون گچ سفید و کبود شده بود؛ اما وی برای کمک و نجات مادرش اقدامی نکرد. با این وجود میگوید: «به شدت از حضور یک زن زندانی در منزلم، ناراحت و به هم ریخته میشوم.»
استقان براگ، بازیگر بزرگ تیم دلفینها، اینگونه رفتارهای خود را تحلیل میکند. (با توجه به اینکه وی محکوم به آزار روحی نسبت به زنان هم بوده است):
«من به او چیزهایی میگفتم که نشان از بیرحمی داشت، چرا تو اینقدر چاقی؟ یا تو به درد هیچ کاری نمیخوری؛ تو نمیتوانی تغییر کنی؟»
اروینگ فرای، دیگر فوتبالیست نامدار آمریکایی، علاوه بر اینکه به بدرفتاری با همسرش اعتراف میکند، میگوید: با اینکه این مسئله مربوط به گذشته است اما هنوز تأثیر خود را گذاشته است، «ما همه، ساخته محیط و اطرافیانیم ولی نمیفهمیم. چرا او کاری را انجام میدهد که من نمیخواهم، اینکه مسئله سختی نیست.»
از این مثالها میتوانیم به یک نتیجة ساده برسیم: اشخاص خشن به دنیا نمیآیند؛ اما اگر کودکان در محیطهای خشن بزرگ شوند، احتمال اثرپذیری رفتاری آنها زیاد است. خشونت علیه زنان از خانوادهها شروع میشود؛ پس خانواده اولین جایی است که باید به آن توجه کرد.
از زمان کنفرانس جهانی حقوق بشر که در وین برگزار شد (ژوئن 1993)، شرکتکنندگان بر اهمیت بازنگری بر محدودیتهای خشونت علیه زنان در زندگی اجتماعی و البته خصوصی، تأکید کردند. این کنفرانس، به ویژه در مورد خشونت علیه زنان، رأی به گزارش سالانه داد. این گزارش سالانه با تأکید بر علل و نتایج خشونت علیه زنان و محکومیت اقدامات محدود کنندة زنان تهیه میشود؛ این گزارش سالانه به کمیسیون حقوق بشر ارائه خواهد شد.
در دسامبر 1993، مجمع عمومی برای اولین بار، رأی به بیانیهای، در مورد «خشونت علیه زنان» داد و به دولتها و سازمانهای بینالملل ابلاغ کرد تا اقدامات خاصی را در جلوگیری از خشونتها تدبیر کنند.
در سپتامبر 1995، از آغاز چهارمین کنفرانس جهانی زنان، جامعه بینالمللی فرصت بررسی و ارزیابی برنامههای تحقق حقوق زنان را- از زمان اولین کنفرانس سازمان ملل در مورد زنان در 20 سال قبل – فراهم کرد و یک زمینة حرکت برای دولتها و ارگانهای مربوط مطرح شد تا به دنبال اقدامات و استراتژیهای مذکور در اجلاس نایروبی بروند. با توجه به اینکه خشونت علیه زنان یکی از 10 مشکل اساسی جهان معاصر است، میتوان به یک حرکت همگانی چشم داشت.
زمینه و سکوی حرکت
خشونت علیه زنان ناشی از ساختار ذهنیای است که در مورد زن، چه در خانواده و چه در جامعه وجود دارد. زن به سوی جهل و بیسوادی تشویق میشود و فقدان قوانین ممنوعیت خشونت و عدم کافی بودن اقدامات پیشگیرانه که قانون به وسیله قدرت عمومی اعمال میکند، فقدان ابزارهای آموزشی و سایر اموری که به زیر پا گذاشتن حقوق زنان میانجامد، منجر به خشونت علیه زنان میشود.
تجربه نشان داده است که در کشورهای متعدد، مرد و زن میتوانند به سوی مبارزه علیه خشونت در تمامی اشکال برانگیخته شوند و اقدامات مؤثری به وسیله قدرت عمومی، در جهت علاج و نتایج خشونت انجام شود.
پروژة «سکوی حرکت» درباره دولتها و ارگانهای مربوط است تا مبارزه با خشونت علیه زنان را سامان بخشند. اقدامات موردنظر (به طور اخص) به شکل زیر پیشنهاد میشود:
1- بازشناسی این مطلب که خشونت علیه زنان، باید به شدت از سوی ارگانهای مربوط سرکوب گردد.
2- در بعضی موارد، این وظیفة قدرت عمومی است که به وسیله کانالهای مربوط: پلیس، سیستم قضایی و ... اقدام کند؛ و بر عهدة سازمانهای عمومی است که مثلاً به آموزش و اعمال نفوذ بر روی هنجارها و رفتارها بپردازد. همین وظیفه بر عهدة اشخاص و رسانههای جمعی، در جهتدهی به نظرات و یا شهادت دادن بر رفتارهایی است که افراد خشونتطلب یا در معرض انجام آن، عمل میکنند. کارشناسان معتقدند که اجرای غیر منطقی و حداقلی مجازات نسبت به جنایات علیه زنان، مانع جلوگیری از رفتارهای مذکور شده است.
گزارشی از چهارمین کنفرانس جهانی زنان
منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره 35
WWW. Unicef. Org
به اشاره بعضی ازمورخین سیر اندیشه، در میان زنان و مردان متفکر غرب هم روابط : دوستی، عشقی، رفاقت و حتا زناشویی، امری غیرممکن نبود ؛ از آنجمله در دوره باستان : فیثاگوراس و تئانو – در سده های میانه : آبلرد و هلویزه – در عصر جدید: سارتر و سیمون دوبوار- و در زمان پسامدرن : هایدگر و حنا آرنت ، در یک رابطه تنگاتنگ یا زناشویی در چندفرسخی و یا درکنار هم ، به آفرینش ایدههایی ابدی پرداختند. اینان از جمله مشهورترین زنان و مردان تاریخ فلسفه غرب بودند. پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، حنا آرنت در نامه ای عاشقانه به هایدگر مینویسد :“ اگر عشق به تو را ازدست بدهم، حق زندگی نیز ندارم“ ، ولی بعد از 17 سال جدایی و با شکست فاشیسم، آرنت لحظه دیدار خود با هایدگر را چنین شرح میدهد :“ او چون سگ خیسی ، شرمنده و بی حرکت، سرجای خود خشک زده بود و اعتراف نمود که در زمان حظور فاشیسم، شیطان او را فریب داده بود“، چون هایدگر چندسالی هوادار نازیهای ضد یهود بود.
حنا آرنت، دختر دانشجویی، میان سه استاد فلسفه بود؛ اوسالها رابطه ای پدرانه با یاسپر – رابطه ای شاگردی با هوسرل – و رابطه ای عشقی با هایدگر داشت . و به دلیل لباس همیشه سبزش، در خوابگاه دانشجویی، به او خزه و جلبک لطیف و زیبا، میگفتند . آرنت در دانشگاه در رشته های : فلسفه ، ادبیات یونان و الهیات مسیحی، درس خوانده بود و موضوع پایاننامه دکترایش را نزد یاسپر پیرامون “ مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین مقدس“ به اتمام رسانده بود. او با قدرت گرفتن فاشیسم ، دو بار دچار خطر جانی شد؛ یکبار درسال 1933 مدتی در آلمان در زندان – و باردیگر درسال 1940 در فرانسه اشغال شده، مدتی در اردوگاههای موقت انتقال به کورههای آدم سوزی هیتلری، بود – ولی سرانجام موفق به فرار به آمریکا شد و در آنجا درسال 1951 تبعه آمریکا گردید. او بعدها نوشت که زبان اول تبعیدش، فرانسه و زبان دوم مهاجرتش، انگلیسی شد. آرنت در آمریکا سالها استاد دانشگاه در رشته تئوری سیاسی بود. او نه تنها از چند کشور، دهها دکترای افتخاری گرفت بلکه دو جایزه آلمانی زبان لسینگ و فروید را نیز از آن خود نمود.
شاید اگر نازیها، نابودی فیزیکی یهودیان اروپا رادر دستور روز خود قرار نمیدادند، حنا آرنت، فیلسوف، جامعه شناس و نظریه پرداز سیاسی یهودی آلمانی تبار، این چنین جدی و سخت کوشانه به مبارزه فکری و عملی با حکومتهای زورگوی توتالیتر نمی پرداخت. گرچه اودر مقاطع مختلف، خودرا شاگرد : کانت، یاسپر، هوسرل، هایدگر، روزالوکزامبورگ، هگل ، مارکس و زیر تاثیر ادبیات یونان باستان میدانست، امروزه او را روشنفکری التقاطی میدانند و نه فیلسوف و یا جامعه شناسی مستقل. توضیح اینکه نظریات سیاسی وی پیرامون قدرت و زورمداری در فاشیسم و استالینیسم، امروزه در بعضی از دانشگاههای غرب تدریس میشوند، اگرچه نباید نقش ادامه جنگ سرد درغرب را بی رابطه با مواضع ضداستالینیستی و گاهی ضدکمونیستی او دانست. باوجودیکه اویکی از فعالین فکری و عملی صهیونیسم بعداز پایان جنگ جهانی دوم بود، ولی بعدها بدلیل انتقادش از سیاستهای اسرائیل و آمریکا و مخالفت با جنگ ویتنام و همکاری در افشاگری جنجالهای مک کارتی و واترگیت، در پاره ای از محافل صهیونیستی و امپریالیستی، به او لقب خائن دادند.
درسال 1951 کتاب حنا آرنت باعنوان “ عناصر و منابع حکومتهای توتالیتر“ موجب مشهوریت جهانی وی شد. اوکوشید دراین اثر به شباهتهایی میان فاشیسم واستالینیسم بپردازد. این مقایسه تاامروزه درمیان محافل انتقامجو هوادارانی دارد . آرنت این دو نظام را متهم کرد که نه تنها به نابودی عناصر دمکراتیک شهروندی بلکه به نابودی شکوفه ها و دستاوردهای علمی و فلسفی قرون 18 و 19 پرداختند. درنظر او، فاشیسم میکوشید درعملیلت نمایشی و تظاهرات سازماندهی شده به تجزیه و حل فرد در جمع بپردازد وآنگاه انبوه جمع را بعنوان واقعه ای استتیک جشن بگیرد و آنرا در رسانه هایش به نمایش بگذارد. آرنت توصیه میکند که در اقدامات و تظاهرات جمع، فرد نباید مسئولیت شخصی اش رافراموش کند یا آنرا به جمعی صوری محول نماید ، چون جمع و جامعه را دیکتاتورها میتوانند دستکاری کنند یا مغزشویی نمایند تا حاضر شوند خودرا نابود کنند . او در این رابطه، با اشاره به فاشیسم، از ترورهای سازماندهی شده توده ای سخن میراند. ودر نظر او چون هیچکس به تنهایی دارای قدرت نیست و اعمال قدرت همیشه حداقل به دو نفر نیاز دارد، قدرت زمانی بوجود می آید که انسانها در رابطه باهم و یا درکنار هم قرار گیرند.آرنت خود شاهد حاکمیت دو سیستم توتالیتر زورمدار فاشیسم و استالینیسم شد. او میخواست“ هستی شناسی پدیده شناسانه“ هایدگر را به یک تئوری سیاسی تبدیل نماید. و میگفت زمانیکه گذشته نتواند باعث روشنی آینده گردد، فکر و روح انسان دچار سردرگمی درتاریکی خواهند شد. گروهی نظرات آرنت را بدون : سیستم، اتوپی، آموزش، و جهانبینی ، میدانند، که فقط جوابی منفی هستند به نظریات فکری سیستم ها . در حرکات و تظاهرات سازماندهی شده دولتی، او از نقش مهم و مخرب لمپن های بی طبقه میگوید که به سادگی ابزار دست : شوینیسم ، راسیسم ، فاشیسم و فالانژیسم ، میشوند.آرنت در حین محاکمه آیشمن ؛ یکی از آدمکشان بوروکرات فاشیسم، که در اسرائیل جریان داشت، طبق گزارشی به رسانه ها، مدعی گردید که فکر و زبان و واژهها، قادر نیستند آبزورد بودن، مزخرف و مبتذل بودن جنایتکار را توضیح دهند . آرنت پرسید که چگونه یک سیستم ایدئولوژیک به دلقک و آدم فسقلی مانند آیشمن اینهمه قدرت بدهد که آنان به جنایاتی آنچنین عظیم دست بزنند؟، چون آیشمن خودرا بیگناه شمرده و فقط مجری دستور و قانون ازبالا، معرفی نمود.
آرنت میپرسد ؛ وظیفه تفکر چیست، اگر فلسفه به بن بست و یا به آخر خط رسیده باشد؟. برای آرنت، فکر یک فعالیت اخلاقی است . غیر از آن، تفکر ، سرگرمی و عشق او بود. او مینویسد؛ فکر کردن یعنی: بیدار ، تیزهوش و زنده بودن ، تفکر یعنی زندگی، چون تفکر، مقدمه وجدان داشتن است. و استقلال فکری و خود فکر کردن، موجب چاقی! و تندرستی انسان میشود. و با شاره به سقراط میگوید : فکر یعنی : صحبت ، مکالمه و دیالوگ باخود. فکر یعنی کوشش در راه رسیدن به معنی و یا جستجوی آن .متفکر به قول مارکسیستها یک ناجی است و نه یک نگهبان،و وظیفه روشنفکر باید نابودی سنت های فکری قدیمی و خلق نظرات جدید باشد. تفکر باید بدون سنت باشد و با گذشته ها قطع رابطه نماید. در نظر آرنت، انسان موجودی است مستعد سیاست، چون او استعداد زبان دارد. آرنت ادامه میدهد که چون انسان در این جهان“ اعلان شده و تاسیس گردیده“، احساس تضاد و ازخودبیگانگی مداوم میکند، بنابراین او باید شخصی شود و قدری ذهنی فکر کند . در تئوری آرنت، زمین زیر پای همه ایدئولوژیها؛ از متافیزیک و پوزیویتیسم و ایده آلیسم گرفته تا ماتریالیسم و مارکسیسم، خالی شده و احتمال سقوط برای متفکر همیشه وجود دارد . با اینوجود حنا آرنت به انسانیت در انسان ایمان داشت.
او هایدگر را تنها متفکر زمان خود میدانست، ولی با رجوع به کانت میگفت که فلسفه مدرن سیاسی، نباید بدون وجدان متافیزیک ،صورت گیرد و کمونیسم با داشتن پدرانی چون مارکس و هگل باید به خود افتخار کند . ولی او از مارکس ایراد میگیرد که وی عیب ها را نشان داد ولی راه حل ممکنی را پیشنهاد ننمود. آرنت میگفت که دانش مهم برای او، هستی او است و نه حقایقی ذهنی مانند : آزادی انسان، ابدیت روح ، و وحدت جهان و عالم . او در تاریخ سیر اندیشه، القابی مانند :نویسنده امپرسیونیستی، اگزیستنسیالیستی، پست مدرن، لیبرال و مثبت گرا، بخود گرفت . در پاسخ به یک خبرنگار گفته بود که او خود را فرزند فلسفه آلمان میداند و نه محصول جنبش چپ اروپا. فمینیست ها ، مارکسیست ها و لیبرال ها از او انتقاد نمودند که جمهورهای شهر-دولتی یونان باستان را نمیتوان در جامعه شهری بوزژوازی جهان گلوبال کنونی پیاده کرد.
خانم حنا آرنت سالهای کودکی خودبعد ازسال 1906 رادر شهر کونیگزبرگ دولت پروس آلمان- یا کالینینگراد شوروی گذراند. اجداد او گویا از یهودیان اروپای شرقی باشند که به این شهر مهاجرت کرده بودند. او در خانواده ای سوسیال-دمکرات تربیت و پدرش مهندس بود، ولی در 7 سالگی پدر را از دست داد. آرنت بعد از مطالعه آثار کانت و یاسپر از طریق نوشته های کیرکگارد با رمانتیک آلمان آشنا شد. او در سال 1937 بدلیل یهودی بودن، ملیت آلمانی خود را از دست داد. آرنت در طول جنگ جهانی دوم، به جوانان یهود برای فرار، انتقال و مهاجرت به فلسطین کمک نمود.
از جمله آثار او : عناصر و منابع حکومتهای توتالیتر- بیوگرافی راحل فارنهاگن؛ یک زن رمانتیک یهودی آلمانی – نامه های فلسفی سیاسی به یاسپر بین سالهای 1926-1969 – پیرامون انقلاب – درباره زندگی مشغول- فلسفه هستی چیست ؟ - مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین مقدس – می باشند. آرنت روش فلسفی خود را : تجزیه و تحلیل مفاهیم دانست و مدعی شد که مثلا واژه آزادی در یونان باستان معنی دیگری داشت تا در قرن گذشته
نویسنده: نصرت شاد
منبع: باشگاه اندیشه