چکیده:
دنیای جدید، با همه آب و رنگهایی که دارد، ماهیتاً انسان را خسته و ناامید از آینده پاک، سالم و بدون جنگ و خشونت کرده است. این یأسها و ناامیدیها واکنشهای مختلفی را برانگیخته است و نمودار این واکنشها، کنگرهها و اجلاسهای جهانی در مورد مسائلی چون خشونت علیه زنان و کودکان، فقر و گرسنگی، جنگ و آوارگی و مباحث متکثری از این دست است. نوشتار حاضر که حاصل چهارمین کنفرانس بینالمللی در مورد خشونت علیه زنان است، وضعیت زنان قربانی خشونت را اسفناک و روز به روز آن را در حال بغرنجتر شدن میداند، به همین دلیل، بعد از بررسی موضوع، به ارائه پلات فرم پیشنهادی میپردازد تا در صورت امکان از این مصائب بکاهد.
خشونت علیه زنان
«یک جهان با چهار میلیون نفر را فرض کنید که به طور اتفاقی دچار بیماریهای حاد و مزمن شدهاند. بیماریای که عامل دردهای مستمر و دائمی است و زخم و رنجهای بسیاری را به دنبال دارد، اما قدرتها هیچ امکانی را برای مبارزه افراد با بیماری و تهدید ایجاد نمیکنند، مسألهای که سنگینیاش را بر جامعه تحمیل کرده است و بسیاری، که در سکوت، درد میکشند.»
جوزف بیدن، رئیس سابق کمیسون قضایی سنای آمریکا، مطالب فوق را در اجلاس به طور خاص در مورد ایالات متحده آمریکا بیان میکند. وی معتقد است که در آمریکا مهمترین معضل، خشوت در خانواده است که اکثر قربانیان آن زنان هستند. در ایالات متحده آمریکا، در هر 8 ثانیه با یک زن بدرفتاری میشود و در هر 10 ثانیه، یک زن مورد تجاوز قرار میگیرد.
طبق گزارش تهیه شده در 1992، که به وسیلة کمیسیون قضایی سنای آمریکا تهیه شده است، قربانیان خشونت زناشویی بسیار بیشتر از تصادفات رانندگی هستند.
«علیرغم این مسئله، ما از گستردگی و وخامت مشکل غافل هستیم، اگر فردا، روزنامهها با یک تیتر بزرگ بنویسند که یک بیماری جدید، در طول سال گذشته چهار میلیون نفر از شهروندان را به شدت بیمار کرده است، وخامت وضعیت از نظر هیچکس دور نخواهد ماند؛ به علاوه هنگامی که اعلام شود، سه چهارم قربانیان خشونت، زنان هستند، مسئله هشدارها برای همگان روشن میشود.»
یک مشکل جهانی
همه جا و در همة زمانها زنان قربانیان تجاوز بودهاند. هنوز هم آنها مورد رفتار خشونتآمیز قرار گرفته یا مورد ضرب و شتم و آزار جنسی قرار میگیرند و یا از سوء قصدها در امان نیستند.
در اکثر جوامع، خشونت مبتنی بر مالکیت است که نسبت به جنس زن از سوی شوهر تصور میشود و مجرمین و تبهکاران از مجازات مصون میمانند و حداکثر با عذرخواهی آنها مسئله فیصله مییابد.
در بعضی از کشورها، برای مرد حق تأدیب زنشان را حتی تا مرحله «حق کشتن زن» در نظر گرفتهاند.
در اجلاسی که در مورد زنان مورد ضرب و جرح قرار گرفته در گینه نو برگزار شد، مطالبی بیان شد که مضمون آن این است. «زدن زن توسط شوهر، یک امر پذیرفته است و بحث در این مورد، تلف کردن وقت محسوب میشود.»
اینگونه اشکال خشونت، اغلب سرّی و بیسر و صدا و البته همراه با انکار هستند. موارد بدرفتاریهای ناشی از مالکیت نسبت به جنسی مؤنث، به ندرت اعلام میشوند و ثبت میگردند. یک مطالعه دولتی به وسیله نشریه «روانشناسی آمریکا» بیان میکند که در ایالات متحده، تنها 2% آزارهای جنس در خارج خانواده صورت میگیرد و 6% خشونتها به وسیله افراد بیگانه صورت گرفته است. جالب است بدانیم که تنها 5 تا 8% تجاورات جنسی نسبت به زنان بزرگسال، به پلیس اعلام شده است. به علاوه نشریه مزبور اعلام داشته است که اغلب اطلاعات حاصله بیانگر وخامت مشکل است که میتواند به سرعت گسترش و تنوع یابد. وضعیتی که ایجاد شده است (مخصوصاً به کمک مطالعات اخیر) اطلاعات و تحلیلهای مناسبی را در مورد خشونت علیه زنان نشان میدهد، موضوعی که در سال 1994 هم در «بانکهای اطلاعاتی» ثبت شده است.
تحقیقات در چندین کشور بیانگر 25 تا 50% زنانی است که توسط شرکای جنسشان مورد بدرفتاری قرار گرفتهاند و اکثراً هم دچار فشارهای روحی و روانی شدهاند.
در اکثر کشورها، آزار جنسی به طور وسیعی دامنهدار است. در کانادا، مطالعه روی یک نمونه 420 نفری زنان نشان داد که 54% آنها حداقل یک تجربة ناخواسته، قبل از 16 سال داشتهاند و 51% هم بیان کردهاند که قربانی آدمربایی شدهاند. در 25% موارد، زنان قربانی که دچار بدرفتاری شدهاند، از سوی شرکای خود به مرگ هم تهدید شدهاند.
تعریف خشونت علیه زنان
در دسامبر سال 1993، مجمع عمومی سازمان ملل برای تعریف خشونتهای مبتنی بر مالکیت نسبت به جنس مؤنث، به توافق رسید و با عنوان «بیانیه طرد خشونت علیه زنان» به تعریف خشونت پرداخت. در این بیانیه، خشونت علیه زنان چنین تعریف شده است: هر عمل خشونتآمیز نسبت به جنس مؤنث و هر فعلی که منجر به ضرر نسبت به زنان یا دردهای جسمانی، جنسی، روانی شود و همچنین تهدید به چنین افعالی، خشونت علیه زنان محسوب میشود. در ادامه اعلامیه، با احصای اعمال و اشکالی از خشونت میپردازد که منجر به خشونت علیه زنان میشود:
1- خشونت فیزیکی، جنسی یا روانی، چه در داخل خانوادهها و چه در جامعه که شامل ضربات منجر به جرح؟ بدرفتاریهای جنسی نسبت به کودکان و جنس مؤنث، خشونت نسبت به اموال زن، خشونتهای زناشویی، ایجاد نقصهای ژنتیکی و سایر رفتارهای مضر به حال زن؛
2- خشونتهای غیر زناشویی؛
3- خشونتهای مربوط به بهرهکشی؛
4- آزار جنسی، منزوی ساختن درمحل کار و مراکز و سازمانهای دولتی یا غیر دولتی و هر جای دیگر؛
5- قوادی؛
6- روسپیگری؛
7- خشونتهای ناشی از اعمال حاکمیت دولت؛
طبق نظر بعضی از متخصصان و مدافعان حقوق زنان، این حمایتها شکل کلی و فراگیر دارد و تنها شامل اعمال افراد و حکومتها نمیشود بلکه عدم قانون و فقدان سیاستها و نابرابریهای اجتماعی را که میتواند خشونت محسوب شود نیز شامل میگردد.
در تحقیقی که برای بانک جهانی با کمک جک لین پیتانی و آدریال ژرمن و لری هیز و یکنیم از انستیتوی باسینیک در مورد «سلامتی زنان واشتنگتن» صورت گرفت، اعلام گشت که تعریف بیان شده توسط مجمع عمومی اجازه نمیدهد که فراتر از آن تعریف و موارد احصا شده، موارد دیگر را خشونت بدانیم، در حالی که خشونتهای نسبت به زنان، فراتر از موارد مذکور در بیانیه است. طبق نظر خانم هیز، تعریف خشونت باید حول 2 محور اساسی «اجبار» و «زور» بیان گردد؛ مسئلهای که مبیّن یک رفتار خشونتآمیز از یک رفتار ساده تحمیلی است. هیز و همکارانش به بیان تعریفی دیگر از خشونت علیه زنان میپردازند:
«تمام به کارگیریهای اجباری، چه به صورت معنوی و چه مادی، تمام الزامات و محرومیتهای خطرزا برای سلامتی زنان یا دختران که منجر به خسارت مادی و روانی میشود، تحقیر کردن شخصیت و رفتارهایی که موجب محدودیت آزادی و منجر به استعمار زن میشود.»
خشونتهایی که در جریان جنگها رخ میدهد، بسیار شایع است. طبق بررسیای که توسط اتحادیه اروپا صورت گرفته است، 000/20 زن در بوسنی در یک ماه اول، مورد خشونت صربها قرار گرفتند؛ علاوه بر این، چندی بعد، در یکی از درگیریهای کامبوج، تنها در یک شهر، به اکثر زنان شهر تجاوز شد. اینگونه خشونتها در لیبریا، اوگاندا، پرو و سومالی هم سابقه دارد.
در کشورهای متعددی، هنوز هم خشونت علیه دختران نابالغ و بالغ، بسیار شایع است. در بارید از هر3 زن، یک زن و حدود 2% مردان، چه در کودکی یا بزرگسالی، دچار بدرفتاریهای شدید شدهاند. در پرو (براساس گزارشی) 90% مادران جوان 16- 12 سال، به وسیلة مردان و مخصوصاً پدر یا پدرشوهرشان مورد خشونت قرار گرفتهاند. در کاستاریکا، 95% زنان بیمار بالغ کمتر از 15 سال که به بیمارستان منتقل شدهاند، دچار زنای محارم گشتهاند.
در بعضی از کشورها، بدرفتاری با اموال زن بسیار رایج است. در هند یک رسم بسیار غالب این است که شوهر یا خانوادة او، اموال زن را آتش میزند. طبق اطلاعات پلیس هند، در سال 1990، 4835 زن دچار چنین وضعیتی شدهاند، تنها به این دلیل که خانواده آنها، جهاز و اموالی را که قول داده بودهاند، فراهم نکردهاند. در شهر بمبئی، 20% زنان متوفی 44- 15 ساله، دچار آتشسوزی شدهاند.
بیشتر اعمال خشوتآمیز نسبت به زنان از سوی خانواده و اطرافیان آنها صورت میگیرد. 70% موارد بدرفتاری نسبت به زنان که در کلانتریهای ساتو یاتولو به ثبت رسیده است در خانه صورت گرفته و همچنین در سانتیاگو، حدود 75% ضربات منجر به جرح نسبت به زنان، در خانه بوده است. در کانادا، 62% زنان، از سوی شوهرانشان مورد بدترین رفتارها قرار گرفتهاند.
به خوبی میدانیم که خشونت در هنگام حاملگی، یکی از مهمترین دلایل سقط جنین یا وزن ناکافی کودک متولد شده است. در مکزیکو، تحقیقی که روی 342 نفر از زنان صورت گرفت، 20% زنان کتک خورده از ضربه به ناحیة شکم، دچار سقط جنین یا دردهای مزمن شدهاند. در کاستاریکا، 49% از 80% از زنان کتک خورده، بیان میکنند که هنگامی کتک خوردهاند که باردار هم بودهاند و در 5/7 درصد آنها، نتیجة سقط جنین بوده است. مطالعه بر روی سلامتی زنان دچار خشونت در بعضی از کشورهای دیگر به شرح زیر است:
- در ایالات متحده آمریکا، 20% زنان بزرگسال قربانی خشونت و تجاوز شدهاند.
- در پرو، 70% جرائمی که به پلیس اعلام شده است، مربوط به زنانی است که توسط شوهرانشان به شدت کتک خوردهاند.
- در نروژ 25% زنانی که دچار امراض زنان شدهاند، متحمل آزار و خشونتهای شریک جنسیشان شدهاند.
- تایلند، در قسمتهای حاشیهنشین شهر بانکوک، 50% زنان متأهل، به طور متناوب و کاملاً عادی کتک میخورند.
چرا زنان موضوع بحث هستند؟
«زن همچون یک مادیان است که من آن را میخرم و حق سوارکاری با آن را دارم و اگر هم دلم خواست، میتوانم آن را بزنم.» این ضربالمثل اگرچه بسیار قدیمی است ولی هنوز هم به کار میرود. بسیاری از مردان، چون روز سخت یا ناهنجاری دارند یا علت دوندگیها و زندگی سخت را متوجه زنشان میبینند، زنشان را میزنند. استفاده از الکل و مواد مخدر یکی از دلایل مهم در اعمال خشونت علیه زنان است؛ همچنین فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی همچون بیکاری، مشکلات مالی، بینظمی و شرایط نامطلوب کار، نقش مؤثری را در ایجاد این خشونتها ایفا میکند. بعضی از محققین ابراز داشتهاند که خشونت، نتیجة رفتارهای ناشی از دوران کودکی است؛ شوهران خشن، غالباً والدین خشن و ناراحتی داشتهاند. در واقع، بنا بر یک مطالعة آمریکایی، مردانی که در کودکی از سوی والدینشان مورد ضرب و شتم قرار گرفتهاند، سه برابر بیش از سایرین، زنانشان را میزنند و ده برابر بیشتر، زنانشان را مورد ضرب و شتم قرار میدهند. مردانی که متهم به آتش زدن زنانشان هستند. بارها میکوشند تا مسئولیت خودشان را ناشی از رفتار تحریکآمیز زنشان بیان کنند و جالب اینکه بیش از 40% آنها حداقل یک بار شاهد آتش زدن یک انسان، به خصوص یک زن بودهاند.
در مطالعهای دقیق روی وضعیتهای مختلف، محققین دریافتند که خشونتها اغلب مربوط به عدم امکان انجام دادن کاری یا قبول نکردن خواستهای از خواستههای شوهر است. براساس این تحقیق که توسط نشریة انگلیسی «مجلة جنایت» چاپ شد، شوهر یا شریک جنسی، زن را به دلیل احساساتی که آنها را تحریک میکند، مورد خشونت قرار میدهند: «این زن بسیار پر حرف است یا بسیار ساکت است؛ خیلی جذاب است یا اصلا ً جذابیتی ندارد؛ خیلی قانع است یا تمامیت خواه است؛ خیلی حامله میشود یا چرا حامله نمیشود و ....»
در برخی کشورها، مستی ضارب به عنوان یک عامل مخففه مجازات خشونت با تجاوز علیه زنان محسوب میشود. در سپتامبر 1994، دادگاه عالی کانادا، محکومیت مردی را لغو کرد که بعد از مصرف مقدار متنابهی الکل، یک زن 65 ساله را از روی صندلی چرخدار واژگون ساخت و به او تجاوز کرد.
نگاه حقیرانه به زن در داخل خانواده، همانند خارج خانواده، بیانگر قبولی جهان شمولی از رفتارهای موجه و خشونتآمیز مردان است، مسئلهای که امری عادی محسوب میشود. براساس تحقیقی که در آمریکا در مورد خشونتهای خانوادگی صورت گرفت، ریشه خشونتها را در اعتقادات و فرهنگ اعلام کرد. طبق این نگاه، مردها نسبت به زنهایشان امتیازهای ذاتی دارند و بدیهی است این طرز فکر به آنها امکان هرگونه رفتاری را میدهد. جالب خواهد بود اگر بدانیم، زنی که برندة جایزة نوبل در صلح بود، در تفسیر رفتار شوهرش میگوید: «او شوهر خوبی است، چون فقط هفتهای یک بار مرا میزند.» شوهر قبلیام، همچون وزنهای، تمام عصرها بالای سرم بود. طوری که هر لحظه آرزوی مرگ میکردم؛ یک روز که موفق شدم به طبقة همکف، (جایی که دخترم آنجا بود و از من کمک میخواست) بروم، شوهرم با چاقو به سمت من حملهور شد، آنقدر شدید که تیزی چاقو در تمام ناحیه شکم فرو رفت. او مرا از حس بینایی و چشایی محروم کرده است. از اینکه خانوادهام را ببینم معذورم و از فرزندانم دور افتادهام»، این شخص که خواست نامش بیان نشود، در مقابل یک گروه مطالعه خشونت علیه زنان در آمریکا شهادت داد، او یکی از هزاران قربانی خشونت است، که باید با نشانههای فراوان روی بدنش و ترس جاودان، زندگی کند. براساس گزارش کمیسیون جهانی توسعه و سلامتی زنان، علاوه بر بیماری و مرگ و میر، خشونت علیه زنان یکی از مهمترین دلایل بیماریهای روانی، استرسها، اعتیاد، جراحات، بیماریهای جنسی واگیردار و آلودگی به ویروس HIV و خودکشی زنان است. همه این موارد، بار مالی سنگینی را به سیستم بهداشت و سلامت کشورها تحمیل میکند.
در گزارش 1993 در مورد توسعه جهانی، بانک اطلاعات بینالمللی، برای اولین بار خشونتها مبتنی بر احساس مالکیت نسبت به زنان را عامل نتایج مخرب نسبت به سلامتی ارزیابی کرد. از زمان اعمال محدودیتهای متعدد بر اطلاعات قابل دسترسی در کشورهای صنعتی، این بانک اطلاعاتی چنین ارزیابی میکند: تجاوز و خشونت در خانواده نسبت به زنان 44 – 15 ساله، آنها را در پنجمین سال زندگی مشترکشان دچار نقص سلامتی میکند.
این مسئله، مانند سوءتغذیه و بیماریهای ناشی از فقر، در کشورهای در حال توسعه به شدت دامنهدار است. وضعیت سلامتی در این کشورها در پایینترین حد ممکن است و درصد مشکلات سلامتی مربوط به خشونتهای مبتنی بر احساس مالکیت بر زنان، حداقل بسیار بالایی (50%) دارد. به هرحال در بعضی از کشورهای در حال توسعه، جایی که مرگ و میر مربوط به زایمان و بیماریهای ناشی از فقر، مربوط به مدیریت فاسد یا ضعیف دولتی است. مدت زندگی سالم، به علت تجاوز یا اعمال خشونتآمیز در خانواده بسیار کاهش یافته و درصد بسیار بالایی (در حدود 16%) را اعلام میکند.
یک مانع، سد راه پیشرفت
حضور زنان در پیگیری این پیشرفت، موضوع بسیار مهمی است، به خصوص در حوزههایی چون، سازماندهی خانواده، حمایت از محیط زندگی و آموزش و پیشرفت در این حوزهها بدون یاری و شرکت فعالانه زنان حاصل نمیشود. باری، هنگامی که زنان با خشونت روبهرو میشوند، اقبال و امکان حضور تام آنها در چنین برنامههایی کاهش مییابد.
خشونت عیله زنان، به هیچ وجه مایه مباهات نیست
توری ونسنت، مدافع تیم فوتبال آمریکایی «دلفینهای میامی» اکنون فردی ثروتمند و مشهور است. وی در کودکی شاهد بدرفتاریهای بسیار نسبت به مادرش بوده است. او میگوید «نزد ما، این مسئله کاملاً امری عادی بود که ببینیم پدر، مادر را میزند. زدن زنش، عادت او بود» ونست از مدرسه هم میگوید: «در مدرسه هم همینطور؛ اگر کسی میگفت که دوست دخترش را هفته پیش سه بار سیلی زده است، از طرف دوستانش مورد تشویق قرار میگرفت؛ وضعیت چنین بود. چیزی که هیچکس در قبح آن تردید ندارد.» ونسنت، صبحی را به خاطر میآورد که مادرش به علت ضربات پدرش، همچون گچ سفید و کبود شده بود؛ اما وی برای کمک و نجات مادرش اقدامی نکرد. با این وجود میگوید: «به شدت از حضور یک زن زندانی در منزلم، ناراحت و به هم ریخته میشوم.»
استقان براگ، بازیگر بزرگ تیم دلفینها، اینگونه رفتارهای خود را تحلیل میکند. (با توجه به اینکه وی محکوم به آزار روحی نسبت به زنان هم بوده است):
«من به او چیزهایی میگفتم که نشان از بیرحمی داشت، چرا تو اینقدر چاقی؟ یا تو به درد هیچ کاری نمیخوری؛ تو نمیتوانی تغییر کنی؟»
اروینگ فرای، دیگر فوتبالیست نامدار آمریکایی، علاوه بر اینکه به بدرفتاری با همسرش اعتراف میکند، میگوید: با اینکه این مسئله مربوط به گذشته است اما هنوز تأثیر خود را گذاشته است، «ما همه، ساخته محیط و اطرافیانیم ولی نمیفهمیم. چرا او کاری را انجام میدهد که من نمیخواهم، اینکه مسئله سختی نیست.»
از این مثالها میتوانیم به یک نتیجة ساده برسیم: اشخاص خشن به دنیا نمیآیند؛ اما اگر کودکان در محیطهای خشن بزرگ شوند، احتمال اثرپذیری رفتاری آنها زیاد است. خشونت علیه زنان از خانوادهها شروع میشود؛ پس خانواده اولین جایی است که باید به آن توجه کرد.
از زمان کنفرانس جهانی حقوق بشر که در وین برگزار شد (ژوئن 1993)، شرکتکنندگان بر اهمیت بازنگری بر محدودیتهای خشونت علیه زنان در زندگی اجتماعی و البته خصوصی، تأکید کردند. این کنفرانس، به ویژه در مورد خشونت علیه زنان، رأی به گزارش سالانه داد. این گزارش سالانه با تأکید بر علل و نتایج خشونت علیه زنان و محکومیت اقدامات محدود کنندة زنان تهیه میشود؛ این گزارش سالانه به کمیسیون حقوق بشر ارائه خواهد شد.
در دسامبر 1993، مجمع عمومی برای اولین بار، رأی به بیانیهای، در مورد «خشونت علیه زنان» داد و به دولتها و سازمانهای بینالملل ابلاغ کرد تا اقدامات خاصی را در جلوگیری از خشونتها تدبیر کنند.
در سپتامبر 1995، از آغاز چهارمین کنفرانس جهانی زنان، جامعه بینالمللی فرصت بررسی و ارزیابی برنامههای تحقق حقوق زنان را- از زمان اولین کنفرانس سازمان ملل در مورد زنان در 20 سال قبل – فراهم کرد و یک زمینة حرکت برای دولتها و ارگانهای مربوط مطرح شد تا به دنبال اقدامات و استراتژیهای مذکور در اجلاس نایروبی بروند. با توجه به اینکه خشونت علیه زنان یکی از 10 مشکل اساسی جهان معاصر است، میتوان به یک حرکت همگانی چشم داشت.
زمینه و سکوی حرکت
خشونت علیه زنان ناشی از ساختار ذهنیای است که در مورد زن، چه در خانواده و چه در جامعه وجود دارد. زن به سوی جهل و بیسوادی تشویق میشود و فقدان قوانین ممنوعیت خشونت و عدم کافی بودن اقدامات پیشگیرانه که قانون به وسیله قدرت عمومی اعمال میکند، فقدان ابزارهای آموزشی و سایر اموری که به زیر پا گذاشتن حقوق زنان میانجامد، منجر به خشونت علیه زنان میشود.
تجربه نشان داده است که در کشورهای متعدد، مرد و زن میتوانند به سوی مبارزه علیه خشونت در تمامی اشکال برانگیخته شوند و اقدامات مؤثری به وسیله قدرت عمومی، در جهت علاج و نتایج خشونت انجام شود.
پروژة «سکوی حرکت» درباره دولتها و ارگانهای مربوط است تا مبارزه با خشونت علیه زنان را سامان بخشند. اقدامات موردنظر (به طور اخص) به شکل زیر پیشنهاد میشود:
1- بازشناسی این مطلب که خشونت علیه زنان، باید به شدت از سوی ارگانهای مربوط سرکوب گردد.
2- در بعضی موارد، این وظیفة قدرت عمومی است که به وسیله کانالهای مربوط: پلیس، سیستم قضایی و ... اقدام کند؛ و بر عهدة سازمانهای عمومی است که مثلاً به آموزش و اعمال نفوذ بر روی هنجارها و رفتارها بپردازد. همین وظیفه بر عهدة اشخاص و رسانههای جمعی، در جهتدهی به نظرات و یا شهادت دادن بر رفتارهایی است که افراد خشونتطلب یا در معرض انجام آن، عمل میکنند. کارشناسان معتقدند که اجرای غیر منطقی و حداقلی مجازات نسبت به جنایات علیه زنان، مانع جلوگیری از رفتارهای مذکور شده است.
گزارشی از چهارمین کنفرانس جهانی زنان
منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره 35
WWW. Unicef. Org
عالی بود