وقتی شما گرم هستید اما همسرتان سرد

اگر از زوجی که سال ها با هم زندگی کرده اند، پیرامون زندگی جنسی آنان بپرسید، به احتمال زیاد با این پاسخ رو به رو می شوید:" به گرمی روزهای نخستین نیست، اما هنوز هم چیز بسیار خوبی است." بله، فروکش کردن شدت اشتیاق جنسی طی زمان برای هر زوجی پیش می آید و عادی است. به طور معمول، حدود 18 ماه پس از زندگی مشترک، یعنی پس از پشت سر گذاشتن مرحله شیدایی، اختلاف در میل جنسی به تدریج خودش را نشان می دهد.
 منظور از اختلاف در میل جنسی وضعیتی است که شدت کاهش اشتیاق جنسی در یکی از زوج ها از دیگری بیشتراست. اگر به این اختلاف به اندازه کافی توجه نشود، کم کم حالت غیر عادی به خود می گیرد و به سرد شدن ارتباط جنسی زوج ها می انجامد. از این رو، شما باید پیرامون ارتباط جنسی بیش از پیش اطلاعات به دست آورید.
اغلب افراد ارتباط جنسی را عملی خود جوش و عاشقانه می دانند که به هیچ گونه آموزش یا برنامه ریزی نیاز ندارد. اما توجه داشته باشید رابطه جنسی، که بخش مهمی از زندگی انسان را تشکیل می دهد و حتی در تعیین میزان احساس رضایت از زندگی نقش کلیدی دارد، مانند بسیاری از رفتارهای ما در اثر آموزش و یادگیری جهت دهی مناسب پیدا می کند.
کسب اطلاعات درست درباره مهارت های بهبود روابط بین دو جنس، تقویت احساس مسؤولیت در قبال زندگی جنسی خویش و آگاهی بیشتر درباره روابط جنسی سالم به شما کمک می کند به ارتباط جنسی خود انرژی ببخشید و از خاموش شدن شمعی که روشنی زندگی شما تاحدود زیادی به آن وابسته است جلوگیری کنید.
دکتر پت لاو ، نویسنده کتاب های Hot Monogamy (گرم گرم با یک همسر) و The Truth About Love ( حقیقت عشق)، معتقد است" درک زبانی که همسر شما با کمک آن به شما ابراز عشق می کند" کلید حل اختلاف در میل جنسی است. اگر شما این زبان را بشناسید و به موقع به آن پاسخ دهید، تفاهم جنسی را تقویت کرده اید که نتیجه آن اشتیاق جنسی و گرم شدن ارتباط جنسی است. به نظر دکتر لاو " برای به دست آوردن آن چه که از همسر خود می خواهید، بایدآن چه را که او می خواهد به او بدهید."

درباره خواسته های خود با هم گفت و گو کنید

شما باید بتوانید درباره مسائل جنسی به راحتی با هم صحبت کنید. اغلب زوج ها در بیان مناسب خواسته های جنسی خود مشکل دارند. آنان به طور معمول درباره این موضوع چیزی نمی گویند یا به شیوه منفی آن را بیان می کنند که خود راه گفت و گو را می بندد. برای مثال، فرض بگیرید شما دوست دارید همسرتان پیش از آن که عمل جنسی آغاز شود، مدت بیشتری را به بوسیدن و نوازش کردن شما اختصاص دهد. شما می گویید:" تو هرگز به اندازه کافی من را نمی بوسی." به نظر سوزان تانسند ،که مدیر مرکز بهبود روابط زوج ها در یکی از شهرهای امریکا است، در این عبارت خواستن مطرح نشده است بلکه نوعی انتقاد به عمل آمده است. به نظر او بهتر است خواسته خود را این گونه مطرح کنیم:" من فکر می کنم پیش از این که به عمل جنسی بپردازیم، بهتر است زمان بیشتری را به بوسیدن و نوازش کردن اختصاص دهیم."
بنابراین باید تفاوت انتقاد و خواستن را به روشنی درک کنیم و به جای استفاده از جملات انتقادی از عبارت هایی مانند" به نظر من به جای ... بهتر است ..." یا " من ترجیح می دهم ..." را به کار ببریم. تانسند ،که کارگاهی را با نام" گرم گرم با تنها همسر خود" برگزار کرده است، می گوید:" شاید باور کردنی نباشد اما وقتی شرکت کنندگان این کارگاه از عبارت" به نظر من به جای ... بهتر است ..." استفاده کردند، رشد چشمگیری در گفت و گو های جنسی آنان به وجود آمد.
وقتی شما خواسته جنسی خود را به شیوه مثبت مطرح می کنید، همسر شما با تکرار عبارت شما و حتی بدون تغییری در آن، کار شما را تایید می کند. اگر چنین نشد، عبارت خود را آن قدر تصحیح کنید تا او چنین کاری بکند.سپس شما از همسر خود به خاطر گوش دادن به خواسته هایتان تشکر می کنید و از اومی بپرسید که آیا دوست دارد در جهت دستیابی به خواسته شما تغییراتی در رفتار خود به وجود آورد. پاسخ او بسته به برخی شرایط و نحوه برخورد شما ممکن است " بله" یا " خیر" باشد.
با استفاده از این شیوه ،که از آن با عنوان " بازتاب آینه ای" یاد می شود، ممکن است همیشه به خواسته خود نرسید، اما اگر بیاموزید که چه گونه عبارت های انتقادی خود را به عبارت های خواهشی تبدیل کنید، یعنی به جای این که همسرتان را متهم کنید خواسته خود را با او در میان بگزارید، و به بازخورد همسرتان توجه کنید، یعنی عبارت خود را با توجه به پاسخ اوتصحیح کنید، شانس بیشتری برای دست یافتن به خواسته خود دارید. این شیوه برخورد باعث می شود صمیمیت شما عمق بیشتری پیدا کند و اغلب این صمیمیت است که میل جنسی را تقویت می کند.

قرار داد جنسی بنویسید و از آن پیروی کنید

شما و همسرتان گفت و گو های مثبتی درباره خواسته های جنسی خود دارید و خود را نسبت به خواسته های یکدیگر متعهد می دانید. اکنون زمان آن رسیده است که بر اساس پیشنهاد دکتر لانا هوستین، متخصص امور جنسی و نویسنده کتاب How to Have Magnificent Sex ( چه گونه روابط جنسی خود را تقویت کنیم) ، قراردادی در این زمینه داشته باشید.
دکتر هوستین معتقد است مشکل اغلب زوج ها بیان مثبت خواسته ها نیست. به نظر او خستگی کار روزانه حتی قویترین میل های جنسی را هم دفن می کند. او از بسیاری از زوج هایی که برای مشاوره به او مراجعه می کنند، می خواهد: " برای به دست آوردن ثروت جنسی با هم معامله کنید." خواسته های جنسی خود را روی کاغذ بنویسید. برای مثال، شما تصمیم می گیرید که در ماه آینده یکی از شما آغاز کننده تعامل جنسی باشد. کسی که به عنوان آغاز کننده انتخاب می شود باید خواسته های طرف مقابل را برآورده کند.
برای این که قرار داد نتیجه بخش باشد، در ابتدا خواسته های کمتری مطرح کنید. به نظر هوستین این کار مانند ورزش است. در ورزش از سطح فعالیت پایین شروع می کنیم تا به سطح بالاتری برسیم. در ابتدا ممکن است همیشه به ورزش کردن علاقه نداشته باشیم ، اما وقتی به این کار ادامه بدهیم، به تدریج از آن خوشمان می آید. " در ابتدا ممکن است چندان احساس خوشی از آن نداشته باشیم، اما پس از این که وارد معامله شدیم، از این که چنین معامله پر سودی را انجام می دهیم خوشحالیم و اغلب از آرامش حاصل از آن لذت می بریم."
پس از یک ماه درباره نتیجه قرارداد با هم صحبت کنید؛ این که، کدام تجربه ها لذت بخش تر بودند، کدام کارها بهتر جواب دادند و کدام کارها نتیجه ای نداشتند. سپس می توانید نسبت به توسعه بخشیدن توافق های اولیه یا اصلاح آنها تصمیم بگیرید. البته شاید لازم باشد برای کسی که به بندهایی از قرار داد عمل نکرده است، پنالتی هم در نظر بگیرید!

مشکل اختلاف میل جنسی را برطرف کنید

پس از این که گفت و گوهای جنسی مثبتی داشتید و بر اساس قرارداد عمل کردید، ممکن است با مشکل اختلاف در میل جنسی رو به رو شوید که مشکل بسیار شایعی است. این مشکل در زوج های سنین مختلف بروز می کند و برعکس آن چه ممکن است در ذهن داشته باشید، همیشه مردان نیستند که نسبت به زنان میل جنسی بالاتری دارند. یک زن ، به خصوص در اواسط زندگی، ممکن است در زمانی که مردش در رابطه جنسی کمتر تهاجمی عمل کند، برتری جنسی خاص خودش را به دست آورد.
تغییر جهت میل جنسی بین زوج ها تا حدود زیادی مشکلی ایجاد نمی کند و چیز بدی هم نیست، مگر این که یکی از آنان احساس بیهودگی و ناامیدی داشته باشد یا پس زده شود. این مشکل به طور معمول برای کسی پیش می آید که اشتیاق بیشتری دارد، زیرا او تعامل را آغاز می کند اما مورد بی اعتنایی یا تمسخر قرار می گیرد.

زبان ابراز عشق همسرتان را یاد بگیرید

دکتر پت لاو برای زوج هایی که اشتیاق کم یا زیادی به تعامل جنسی دارند، پیشنهادهای ویژه ای دارد. یادگرفتن زبان ابراز عشق یکدیگر، در راس فهرست پیشنهادهای او قرار دارند. او معتقد است این کار برای نفوذ به قلب آن چه که باعث بیدار شدن میل جنسی در همسرتان می شود، از خریدن زیرپوش های به اصطلاح سکسی و شوکلات خریدن و گل رز هدیه دادن، نافذ تر عمل می کند.
دکتر لاو این مثال را مطرح می کند: تام دوست دارد روزی یک بار عمل جنسی داشته باشد، اما همسرش با هفته ای یک بار ارضا می شود. چه چیزی همسر او را نرم تر می کند و باعث می شود به خواسته تام بیشتر پاسخ دهد؟ تام باید متخصص برانگیختن اشتیاق جنسی در همسرش شود!
چیزی که ممکن است تام از آن اطلاع نداشته باشد، ارتباط بین میل جنسی همسرش و زندگی روزانه وی است. او اغلب می گوید به خاطر نگهداری از بچه ها، خسته است و حس لازم را برای تعامل جنسی ندارد. اما در نظر بگیرید یک روز عصر تام به همسرش بگوید" من یکی دو ساعت می توانم از بچه ها نگهداری کنم، شما راحت باش و هر کاری می خواهی انجام بده." این رفتار سخاوتمندانه ممکن است باعث شود همسر ش موجی از عشق نسبت به تام احساس کند و فضایی را بیافریند که شعله اشتیاق جنسی را برافروزاند.

نکته های کاربردی برای کسانی که اشتیاق جنسی بالایی دارند

لاو در کتاب " گرم گرم با یک همسر" برای برقراری تعادل بین زوج های با اشتیاق بالا و پایین پیشنهادهای زیر را مطرح کرده است اگر شما فردی با انرژی جنسی بالا هستید:

    * بپذیرید که ممکن است زوج شما برای برانگیخته شدن کامل به تحریک بیشتری نیاز دارد. بنابراین، حوصله بیشتری خرج کنید.
    *از این که آگاهانه اشتیاق جنسی خود را بیشتر و بیشتر تقویت کنید، بپرهیزید. این کار به اختلاف میل جنسی دامن می زند.
    *به پیش شرط ها و پیش نیازهای جنسی همسرتان برای عشق ورزی توجه کنید. هر چه به او بیشتر توجه کنید، توجه بیشتری به خود داشته اید.
    * شهوت را با عشق اشتباه نگیرید. اگر همسر شما اشتیاق جنسی پایینی دارد، به این معنی نیست که شما را دوست ندارد. اگر چنین باشد، شما فقدان عشق را در سایر زمینه های زندگی نیز می بینید.
    * انرژی خود را به جهت دیگری سوق دهید. ورزش و تفریحات سالم دیگر به شما کمک می کند.

نکته های کاربردی برای کسانی که اشتیاق جنسی پایینی دارند

    *در قبال اشتیاق جنسی خود احساس مسوولیت بیشتری داشته باشید و بخشی از زندگی را به رابطه جنسی اختصاص دهید.
    *قراردادی را که پیشتر توضیح دادیم، بنویسید و امضا کنید! وقتی حوصله دارید به قرارداد عمل کنید . به شرایطی که باعث تقویت اشتیاق جنسی شما می شود، توجه داشته باشید و در قرارداد بر آنها تاکید کنید.
    * درباره پیش شرط ها و پیش نیازهای جنسی خود شفاف و منطقی باشید و به نحو مثببتی با همسرتان در میان بگذارید.
    * اگر دوست ندارید عمل جنسی داشته باشید، بدون پرده به همسرتان بگویید. اگر می خواهید با همسرتان سازش داشته باشید، هنگامی که پاسختان منفی است، نباید احساس پرده پوشی داشته باشید.
    *اشتیاق ذهنی خود را جشن بگیرید. رضایت شما از این که در چارچوب ذهنی همسرتان قرار گرفته اید و به وجود آوردن اشتیاق بیشتر در خودتان، دلیل خوشی و شادکامی است.

منبع: http://health.discovery.com  iranhealers.com
مترجم:حسن سالاری

امنیت و جنسیت

در همه‌ی دوران‌های تاریخ بشر، ‏تمامی جوامع به لحاظ حیات وسلامت و سایر جنبه‌های زندگی درمعرض تهدید و خطر بوده‌اند و از این رو به تعبیر برخی ازجامعه‌شناسان می‌توان تمامی «جوامع را جوامع مخاطره‌آمیز» قلمداد کرد. با این حال، ‏جامعه شناسان بسیار دیگری نظیر «بک»‏ و «گیدنز» این اصطلاح را منحصرا برای توصیف روندهای دوران معاصر و جهان مدرن به کار می‌گیرند از این منظر جوامع ماقبل مدرن، ‏جوامع مدرن اولیه و جوامع معاصر یا جوامع مدرن متأخر قابل تقسیم و جداسازی می‌باشند.

 بک معتقد است که گفتمان مخاطره از جایی آغاز می‌شود که اعتماد به‏امنیت پایان می‌یابد. به نظر او، ‏به این ترتیب مفهوم مخاطره و اعتماد(1377)، ‏نشان می‌دهد که اعتماد نیز به مثابه‌ی چیزی مربوط به آینده است و نه گذشته و با مفهوم اعتماد به معنای دینی‌اش که با‏اشکال سنتی‌تر تعهد و اخلاق سروکار داشتند. تفاوت می‌یابد(گیدنز، ‏1380:186). ازسوی دیگر، ‏گیدنز «امنیت هستی‌شناختی» را به مثابه‌ی پدیده‌ای عاطفی توصیف می‌کند که در بردارنده‌ی اطمینانی است که اغلب انسان‌ها در جریان استمرار هویت نفسانی خود و در جریان پایداری محیط اجتماعی و مادی پیرامون کنش، ‏فرا می‌گیرند. این‏امر، ‏اعتماد را در قابلیت اطمینان‏اشخاص و چیزها جای داده وتعریف می‌کند. بنابراین، ‏اعتماد را در قابلیت اطمینان‏اشخاص و چیزها جای داده وتعریف می‌کند. بنابراین، ‏اعتماد ممکن است به عنوان شیوه‌ای روان‌شناختی برای مقابله با مخاطرات تلقی شود و در غیر این صورت کنش فلج می‌شود یا به احساساتی نظیر غرق‌شدگی، ‏وحشت و اضطراب می‌انجامد (لاپتون، ‏1380:310). حتی ازنظر کیدنز بقا در زندگی نیاز به اندیشه‌ای تعمیمی از اعتماد دارد(پیرسون، ‏1380:188). از دید وی، ‏درفقدان اعتماد، ‏واکنش همگانی کنار گذاشتن آداب و عادت‌های تقدیرگرایانه وراه کردن همه چیز به حال خود و گذران عمر بر اساس «هرچه باداباد» است. این تقدیر گرایی هم در متن خطرهای احتمالی مبدل به کردارهایی می‌گردد که گیدنز آنها را «تسلیم طلبی مصلحت‌جویانه» یا «بدبختی وقیحانه» می‌نامد.

 نقطه نظرات گیدنز را می‏توان ‏به ترتیب زیر خلاصه کرد:

 - کنش‌گران فعالیت‌ها ‏و نیز زمینه‌های اجتماعی و مادی‌شان را پیوسته بازتاب می‌کنند؛
 - واحدهای پایه‌ای ساختار اجتماعی، ‏نقش و منزلت یک فرد نیست، ‏بلکه موقعیت‌هایی با کردار تعریف شده است؛
 - مخاطره ‏و اعتماد در هم‌بافته‌اند واعتماد معمولا درخدمت تقلیل یا تخفیف خطرهایی عمل می‌کند که انواع خاصی از فعالیت بشری با آن‌ها روبه‌رو هستند؛
 - مخاطره تنها به کنش فردی ارتباط ندارد، ‏محیط‌های مخاطره‌ای وجود دارند که به گونه‌ای جمعی برتوده‌هایی از افراد ‏تأثیر می‌گذارند؛
 - اعتماد واحساس‏امنیت در بزرگسالی به ‏اعتماد بنیادی وخلاقیتی بازمی‌گردد ‏که در کودکی شکل می‌گیرد؛
 - نقطه‌ی مقابل اعتماد به عمیق‌ترین معنای آن، ‏حالتی ذهنی است که خلاصه‌اش همان نگرانی یا هراس وجودی است؛
 - نتیجه‌ی تجربه‌های بی‌اعتمادی، ‏تعریف اعتماد به دیگری به عنوان یک عامل اعتماد پذیر وبا صلاحیت وسر ریز اضطراب وجودی است (گیدنز(118-119,40-1377:44

 در چارچوب تحلیل گیدنزی از اعتماد واحساس‏امنیت، ‏از آنجا که گروهها، ‏اقشار، ‏طبقات ویا حتی افراد گوناگون فعالیت‌ها و زمینه‌ها یا اجتماعی و مادی خود را بازتاب می‌کنند، ‏سطح معینی از اعتماد یا بی‌اعتمادی را دارا خواهند بود. این سطح ‏نه به نقش و منزلت آنان، ‏بلکه به خصوص وابسته به موقعیت افراد در عرصه‌ی اجتماعی است. متغیر محوری دیگر در تعیین سطح اعتماد و احساس‏امنیت افراد، ‏نوع پرورش وشرایط تربیت اجتماعی است. به این ترتیب، ‏از این منظر افرادی که ‏به ‏لحاظ اجتماعی فرو دست محسوب می‌شوند، ‏از احساس اعتماد وامنیت کم‌تری برخوردار خواهند بود.

در این میان شرایط جامعه پذیری خاص و موقعیت‌های از پیش تعریف شده‌ی فرودستی برای زنان، ‏آنان را مستعد احساس ‏بی‌اعتمادی ونا‏امنی بیش‌تری می‌سازد. داده‌ای بسیاری در کشور ما این تحلیل را تأیید می‌کند. نتایج حاصل از موج دوم پیمایش ملی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان، ‏تفاوت‌های معنا داری را در ابعاد مختلف احساس‏امنیت میان زنان و مردان نشان می‌دهد از این جهت زنان در مورد احتمال یافتن شغل مناسب در صورت ‏امنیت سیاسی(ترس از انتقاد آزادانه از دولت) احساس‏امنیت کم‌تری نسبت به مردان می‌کنند (وزارت ارشاد اسلامی، ‏ ‏ (192-1382:195 یافته‌های طرح ‏پژوهشی مشارکت اجتماعی زنان نیز که با ‏حجم 1477 ‏نفر در سطح شهر تهران در سال 1381 انجام شده است، ‏نتایج مشابه و حتی صریح‌تری را نشان می‌دهد. در این پژوهش از پاسخ‌گویان پرسیده شده ‏بود که «در عرصه‌های عمومی و روابط اجتماعی تا چه ‏اندازه احساس‏امنیت و اطمینان خاطر نسبت به نگاه‌ها و برخوردهای احتمالی آقایان احساس می‌نمایند؟»‏ در پاسخ‌های داده شده در مورد 15 گویه‌ی مزبور، ‏پایین ترین میانگین‌ها را مربوط به «هنگامی رفت وآمد در کوچه‌های خلوت»‏ وسپس مربوط به «هنگام رفت ‌و آمد در خیابان‌های شلوغ» و «نسبت به افرادی که به منظور انجام خدمات و تعمیرات فنی و... به منزل مراجعه می‌‌کنند» نشان می‌دهد. درسوی مقابل، ‏بالاترین میانگین‌ها در مورد احساس‏امنیت در موارد مختلف مربوطه به «در وسایل نقلیه‌ی عمومی(مانند اتوبوس، ‏تاکسی و...) و «در انجمن‌های علمی و فرهنگی» و «در انجمن‌های اسلامی»‏ می‌باشد. حتی در این موارد ‏میانگین مربوط از سطح 3/51 ‏(در فاصله 0 تا 5) بالاتر نمی‌رود که در واقع به معنای سطح متوسطی ازاحساس‏امنیت است. با انجام پردازش‌های آماری و«تحلیل عاملی» بر روی 15 گویه‌ی مربوطه، ‏گویه‌های مورد بررسی به سه بعد احساس‏امنیت ‏در محیط‌های عمومی، ‏ احساس‏امنیت در محافل جمعی مختلط و احساس‏امنیت در مجامع رسمی تفکیک می‌شود که میانگین آنها به ترتیب ‏ 3/62-3/38-3/33 ‏و در حال در سطحی متوسط از احساس‏امنیت محسوب می‌شود (مرکز مطالعات و تحقیقات زنان، 18-1381:23 ‏). یافته‌های دیگر این پژوهش در مورد احساس اعتماد ‏با ‏داده‏های فوق هم‌خوانی دارد. در ابعاد مختلف اعتماد به دیگران نزدیک (اعضای خانواده‌ی اصلی ودوستان و فامیل نزدیک) با رقم 4/18 ‏می‌باشد. درسوی مقابل، ‏اعتماد به دیگران دور(همکاران، ‏مردم کوچه و بازار، ‏کسبه‌ی محل، ‏هم‌محله‌ای‌ها و...) 2/91 می‌باشد که نشان‌گر سطحی نسبتا پایین در اعتماد می‌باشد. پایین‌ترین سطح اعتماد در مطالعه‌ی مزبور، ‏مربوط به اعتماد جنسیتی (اعتماد به زنان و مردان و جاهایی که زنان اداره‌ی آن را بر عهده دارند) می‌باشد که برابر با 2/87 است.

به طوری که ملاحظه می‌شود سطح بالای احساس ناامنی در میان زنان در محیط‌های عمومی، ‏محافل جمعی و مجامع رسمی در میان جامعه‌ی آماری مورد بررسی همراه است با سطح پایین اعتماد به دیگران ‏دور و اعتماد جنسیتی. روشن است حضور در محیط‌های جمعی خارج از محیط خانواده، ‏مستلزم سطوح بالای اعتماد و نتیجه‌ی آن احساس‏امنیت است (همان:15-18).

 وجه بارز اعتماد ‏در زنان مورد بررسی در این مطالعه، ‏اعتماد به دیگران نزدیک و باور به گروهی از افراد است که فرد همواره با آنان در تماس و ارتباط می‌باشد؛ حال آنکه به تعبیر گیدنز اعتماد، ‏مستلزم درجاتی از عدم شناخت و ارتباط‌های مستقیم است. این نوع اعتماد و سطح بالای آن، ‏زنان را در دایره بسته‌ای قرار می‌دهد که تنها شرایط نابرابر و فرودست آنان را در موقعیت‌های اجتماعی ومشارکت فعال آنان در جامعه است که می‌تواند این دایره‌ی بسته را واگشایی کند. نتایج دیگر این مطالعه در مورد عوامل مؤثر در مشارکت اجتماعی زنان نیز نشان می‌دهد مهم‌ترین متغیر تأثیر گذار، ‏«احساس‏امنیت در مجامع رسمی» است. به عبارت دیگر، ‏تغییر شرایط فرودستی زنان و ایجاد جایگاه برابر با مردان در جامعه و استفاده از ظرفیت‌های علمی وتوان ذهنی و فیزیکی زنان مستلزم افزایش احساس‏امنیت آنان است.

 در حاشیه

مسئله ناامنی برای زنان دارای ابعاد متعددی است که بدون لحاظ آنها نمی‌توان به درک درستی از این مسئله نایل شد. اینکه چه گروه یا گروههایی از مردان بیشترین نقش را در ایجاد نا‏امنی برای زنان دارند؛ اینکه از میان کنش‌های جمعی زنان، ‏کدامیک در ایجاد ناامنی برای خود آنان، ‏بیشتر مؤثر است، ‏اینکه چه سهمی برای نظارت و کنترل اجتماعی باید در نظر گرفت، ‏اینکه اخلاق چه جایگاهی دراین بحث دارد، ‏اینکه عوامل مؤثر در شهوانی سازی فضای جامعه چه تأثیری بر ناامنی جنسی دارند و پرسش‌های دیگری از این دست، ‏در این مقاله مورد توجه نیستند و نتیجه آن چیزی نیست جز ارائه یک تحلیل کم مایه و کلیشه‌ای با این مضمون که «هر چه سطح مشارکت اجتماعی زنان بالاتر باشد، ‏امنیت اجتماعی آنان نیز افزایش می‌یابد» برحسب این تحلیل، ‏جوامعی که به بالاترین سطوح مشارکت اجتماعی زنان رسیده‌اند، ‏باید بیشترین‏امنیت رابرای زنان فراهم آورده باشند، ‏ولی مگر نه این است که انواع مختلف جرایم و آزارها در همین جوامع به اصطلاح پیشرفته بر زنان ‏اعمال می‌شود. به علاوه، ‏اگر‏امنیت مالی و اقتصادی زنان در این جوامع در سطح نسبتا مطلوبی قرار دارد، ‏در عوض، ‏بالاترین میزان طلاق و فروپاشی خانواده مربوط به همین جوامع است و این خود یکی از اساسی‌ترین محورهای ناامنی و بی‌اعتمادی است که ‏در این مقاله هیچ توجهی به آن نشده است.

 از نظر روانشناسی باید این نکته را یادآور شد که باید بین انواع مختلف ‏ناامنی تمایز قایل شد. تبیینی که در مسئله ناامنی جنسی کارآمدی لازم رادارد، ‏لزوما در مسئله ناامنی اقتصادی کارآمد نیست و بالعکس. لذا اگر افزایش مشارکت اجتماعی زنان و ارتقای موقعیت اجتماعی آنان، ‏امنیت اقتصادی و ارزش و احترام زنان در مجامع رسمی را بالا می‌برد، ‏نباید راه حلی برای مشکل ناامنی جنسی تلقی شود.

  منبع:  نشریه حورا، شماره 18

آمارهای وحشتناک از بی‌بندوباری و تجاوز جنسی در ارتش آمریکا

معضل امنیت و آرامش روانی و جسمی برای سربازان آمریکایی، خصوصا سربازان زن این ارتش تبدیل به یکی از جنجال برانگیزترین مسائل مربوط به امنیت سربازان آمریکایی به خصوص سربازان مستقر در عراق، در رسانه ها و دادگاه های این کشور شده است.

به گزارش سرویس بین الملل بازتاب به نقل از واشنگتن پست، «سوزان سویفت» یکی از سربازان زن آمریکایی مستقر در عراق، زمانی را پس از دومین بار به منزل مادرش بازگشت. به یاد دارد که در آخرین لحظه، تصمیم گرفت که دیگر به پایگاه عراق بازنگردد. این کارشناس ارتش که هم‌اکنون 22 سال دارد، ناراحتی جسمی را بهانه کرد، اما مادرش از این ‌درد ناگهانی بسیار متعجب شد. او نمی‌توانست وقایع یک سال گذشته را دوباره تحمل کند. سوزان یک بار توسط مافوقش مورد تجاوز جنسی واقع شده و مجبور به انجام این عمل با شخص دیگری نیز شده بود.

او هم‌اکنون قرار است در دادگاه نظامی محاکمه شود. سوزان در ژوئن گذشته به خاطر ترک میدان جنگ بازداشت شد و جزییات سه تجاوز انجام شده را به مقامات ارتش فاش کرد. که در این باره شخص متجاوز مجازات شده است. اما جمعه گذشته، مقامات اعلام کردند که دو مورد دیگر اثبات شدنی نیست. آنان به زودی نیز تصمیم خواهند گرفت که «سویفت» را به خاطر پنج ماه غیبت مجازات کنند یا خیر. او در صورت محکوم شدن به فرار از خدمت، دوره بلندی را به زندان محکوم خواهد شد.

ماجرای «سویفت» باعث شده است تا فعالان ضد جنگ و سازمان‌های زنان به شدت به این موضوع اعتراض کرده و وارد عمل شوند. در حالی که از سال 2001 تاکنون، بیش از 130 هزار نیروی زن استخدام شده‌اند. ماجرای «سویفت» نشان می‌دهد که چگونه تفاوت جنسیت در ارتش می‌تواند مهم باشد.

بسیاری از نظامیان زن آمریکایی هم‌اکنون بر این باورند که پرونده «سویفت» می‌تواند نمونه‌ای از واقعیت موجود در زندگی نظامی باشد که تجاوزات جنسی اتفاق افتاده در آن معمولا گزارش داده نمی‌شود. زنان جوان و با درجه پایین، بسیار آسیب‌پذیرند و آنهایی نیز که مورد تجاوز واقع شده‌اند، از ترس رفتارهای خصومت‌آمیز سخنی نمی‌گویند.
«کالین موسلینو»، مؤسس بنیاد سربازان زن آمریکا می‌گوید: «این امر بیش از آنچه مردم گمان کنند، معمولی است. در حقیقت هزاران نظامی زن وجود دارند که دارای شرایط مشابهی هستند».
پنتاگون اعلام کرده که تاکنون پانصد مورد تجاوز جنسی از جمله در مورد نظامیان آمریکایی در عراق و افغانستان گزارش شده است، اما مقامات بر این باورند که این آمار، بسیار بالاتر و این روند نیز خطرناک است.
«راجر کاپلان»، سخنگوی پنتاگون، می‌گوید: «تجاوز جنسی مهم‌ترین جرم خشونت‌آمیز آمریکاست که گزارش نمی‌شود و این موضوع در ارتش نیز مطمئنا وجود دارد».
«سوزان سویفت» زمانی که نوزده سال داشت، در فوریه 2004 به کویت اعزام شد و در آنجا دوره شش هفته‌ای آموزش پلیس نظامی را پشت سر گذاشت. او گفت که مشکلات به تدریج در کویت آغاز در عراق به اوج خود رسید.
«سویفت» هیچ شکایت رسمی را در مورد اتفاقات رخ داده، پر نکرده و تنها در مورد مسئله سوم که در آمریکا نیز رخ داد، شکایت کرد؛ یعنی در جایی که او از مافوقش می‌پرسد که گزارش خود را کجا ارائه بدهد و او می‌گوید: در رختخواب و این مسئله را چند بار دیگر جلوی سربازان رده‌پایین‌تر نیز تکرار می‌کند.
با توجه به توضیحات «سویفت»، مسائل جنسی جزیی از زندگی نظامی است. به گفته «سویفت» این امر به ویژه در روابط مافوق و مأمور پررنگ‌تر می‌شود.
«سویفت» پس از بازگشت به آمریکا به علت اختلالات روحی و رفتاری توسط مادرش به یک کلینیک روانپزشکی برده می‌شود، ولی مقامات ارتش تنها اختلالات سطحی را در رفتار وی تأیید کرده‌اند.
مادر «سویفت» هم‌اکنون وکیلی را نیز برای دفاع از دخترش استخدام کرده ولی ارتش گفته است که با فراریان گفت‌وگو نمی‌کند.

منبع:بازتاب

وایاگرا ( سیلدنافیل )

وایاگرا با ریلاکس کردن عضلات آلت تناسلی مردانه باعث نفوذ مقدار بیشتری خون به آن شده و در نتیجه میزان نعوذ را افزایش میدهد.این دارو اغلب برای درمان اختلال نعوذ در مردان ( ایمپوتنس ) مورد استفاده قرار می گیرد  اما موارد مصرف دیگری نیز دارد ، که با نظر پزشک تعیین می شود.
سیلدنافیل یا وایاگرا بصورت قرصهائی با پوشش آبی رنگ 25 ، 50 ، و 100 میلی گرمی در دسترس مصرف کنندگان قرار دارد.

برخی از داروها باعث تغییر اثربخشی و عوارض این دارو میشوند ، برای مثال داروهای قلبی حاوی نیترات ، سایر داروهای مورد استفاده برای اختلال نعوذ ،  برخی داروهای ضد ایدز ، سایمتیدین ،فنوباربیتال ، فنوباربیتال ، کاربامازپین ، ریفامپین ، با سیلدنافیل تداخل اثر دارند و  مصرف همزمان انها باید بسیار محتاطانه  صورت گیرد.

استفاده از این دارو در افراد مسن ، خصوصا کسانیکه از داروهای خاصی مثل نیترات ها ( مورد استفاده در بیماران قلبی )استفاده می کنند باید با نظر مستقیم پزشک مربوطه و تجویز او صورت گیرد ، در غیر اینصورت میتواند مخاطره آمیز باشد.در صورتیکه درخلال نزدیکی علائمی مثل منگی ، گیجی ، تهوع ، یا دردهای قلبی ( درد سینه ، احساس سفتی و فشار در سینه ، کرختی ، گزگز و درد در قفسه سینه یا شانه و فک تحتانی ) در شما پدید آمد ، از ادامه ی فعالیت جنسی خودداری کرده و حتما با پزشکتان مشورت کنید.
مصرف بیشتر از یک قرص سیلدنافیل در روز توصیه نمی شود .

نحوه ی مصرف :
معمولا سیلدنافیل را در زمان مورد نیاز مصرف می کنند ، این زمان می تواند از نیم تا چهار ساعت ( معمولا یک ساعت ) قبل از سکس باشد ومصرف همزمان یک لیوان آب با آن توصیه می شود.تحریکات جنسی در فرد مصرف کننده باعث نعوذ آلت تناسلی خواهد شد ، در غیر اینصورت حتما با پزشک خود مشورت کنید.مصرف همزمان غذاهای چرب همراه این دارو باعث تاخیر در شروع تاثیر آن می شود.
مصرف بیشتر از یک بار در روز سیلدنافیل توصیه نمی شود.در صورتیکه نعوذ بیشتر از چهار ساعت به طول انجامد ، بدلیل احتمال آسیب به آلت تناسلی ، مراجعه پزشک توصیه می شود.
مصرف مقادیر بیش از حد سیلدنافیل میتواند باعث دردهای قفسه سینه ، منگی ، ضربان نامنظم قلب ، و تورم پاها شود.

از جمله واکنشهای حساسیتی نسبت به سیلدنافیل میتوان به احساس بسته شدن حنجره، تورم لبها ، زبان ، و صورت ، همچنین پیدایش کهیر، دردقفسه سینه وضربان نامنظم قلب ، گزگز وسنگینی سینه ، بازو یا گردن و فک تحتانی  ، تورم پاها ، کوتاهی نفس ، احساس منگی طولانی مدت یا شدید ،نعوذ بیش از حد ، دردناک و طولانی مدت ( بیش از چهار ساعت ) ، برافروختگی ، سردرد ، احتقان بینی ، اسهال و برخی اختلالات بینائی  اشاره کرد.طبیعتا همه ی این عوارض اهمیت یکسانی ندارند و بر اساس نوعشان حتی میتوانند  با خطر مرگ همراه شوند

علیه حجاب اسلامی ...!

حجاب یا پوشش اسلامی یکی از دستورات حکیمانه و سعادت‌بخش دین مبین اسلام است که از هنگام اسلام آوردن مردم ایران در دو قرن نخست هجری به گونه‌ای همیشگی و مستمر توسط اهالی این سرزمین مورد پذیرش واقع شده و بدان عمل می‌شده است. در واقع رعایت حجاب اسلامی در بین مسلمانان ایرانی و کلیت این جامعه از جمله عوامل مهم پاسداری از شأن و کرامت انسانی زنان و رعایت سالم حقوق و حدود در روابط میان مردان و زنان بوده است.
 
امواج مهاجم استعمار بورژوایی و شکل تقلیدی آن در ایران یعنی غرب‌زدگی شبه مدرن دلایل متعددی برای مخالفت با حجاب اسلامی خانم‌ها داشت: اولاً حجاب زن مسلمان هویت‌بخش و عزت‌آفرین بود و موجب می‌شد زن مسلمان ایرانی در برابر هجوم افکار و مدل‌های رفتاری بیگانه، گرفتار از خودبیگانگی و ضعف و بی‌هویتی و یا آلودگی نگردد. از این رو از عوامل حفظ استقلال هویتی مردم ما بود و شبه‌مدرنیست‌ها که سودای وابستگی ایران را در سر داشتند، دل‌خوشی از آن نداشته و ندارند. ثانیاً حجاب زن ایرانی به عنوان لباس عفت و پاکدامنی و ساده‌زیستی او موجب مصونیت زنان و حتی مردان مسلمان در مقابل هجوم مصرف‌زدگی و فرهنگ کالای می‌گردید. از این رو خود به خود راه را بر سیطره‌ی نظام سرمایه‌سالاری و تبعات آن می‌بست.
 
استعمار غربی برای فتح بازار خرید مردم ایران نیازمند نابودی ساختار تولید سنتی و همچنین ساختار ساده و خودکفا و مستقل زندگی مردم ما بود. حجاب اسلامی، زن ایرانی مسلمان و به تبع آن حتی مرد مسلمان ایرانی را در مقابل گسترش فرهنگ مصرفی و کالازدگی و سرمایه‌سالاری محافظت می‌کرد. ثانیاً در جوامع مسلمان تحت سلطه‌ی امپریالیزم هر نوع تأکید بر عناصر فرهنگ بومی و ملی مردمان چونان شمشیر برنده‌ای علیه سیاست‌ها و امیال استعمار مدرن غربی عمل کرده و می‌کند. زیرا استعمارگران به دنبال تهی کردن و بیگانه ساختن مردم از هویت کلاسیک خود بوده‌اند تا آنان را اسیر هویت تقلبی غرب‌زدگی شبه‌مدرن نموده و از کانال آن این ملت‌ها را برای همیشه به خود وابسته نمایند. حجاب زن مسلمان در چنین وضعیتی حکم یک اسلحه‌ی نیرومندی برای جریان انقلابی و ضداستعمار را پیدا می‌کرده است. 

اساساً غربی‌ها به منظور برقراری سیطره‌ی تام و تمام و فراگیر خود بر مقدرات تاریخی جوامع غیرغربی می‌بایست که نظام منسجم ارزش‌های دینی آنها را در هم شکسته و فرهنگ قلابی ظاهرگرا و دنیازده و به تعبیری شیطانی خود را جانشین آن نمایند و یکی از منفذها و روزنه‌های مقاومت اصیل فرهنگ خودی در جوامع اسلامی همانا حجاب زنان مسلمان بوده است که آنان را از مدزدگی و شیئی شدگی و تبدیل شدن به موجودی کالایی باز می‌داشته است. از این رو بود که از آغاز برقراری سیطره‌ی فرهنگی ـ سیاسی غرب‌زدگی شبه مدرن در ایران [پس از سقوط استبداد صغیر و کسب قدرت توسط اعضای لژ بیداری در سال 1327 ق] زمزمه‌ای شیطانی برای نفی و انکار حجاب و تخریب و تخطئه‌ی آن آغاز گردید. به گونه‌ای که تاریخ برای ما روایت می‌کند از حدود سال 1329 ق مطبوعات منورالفکری جسته و گریخته اما به طور تقریباً مستمر حملات خود علیه حجاب اسلامی را آغاز کردند.

آن گونه که از بررسی اسناد و مدارک تاریخی به دست می‌آید در سال 1303 ش در تهران سخن از «انجمن ضدحجاب» بوده است و به ویژه با اعلام کشف حجاب در افغانستان، در ایران نیز فعالیت‌ها و تهاجمات منورالفکران علیه حکم الهی حجاب بیشتر گردید. البته این امری کاملاً بدیهی بود که امپریالیزم غربی برای برقراری سیطره‌ی خود در ایران که از مجرای حاکمیت فرماسیون غرب‌زدگی شبه‌مدرن عملی می‌گردید، هدفی جز نابودی حجاب اسلامی و به تبع آن در هم شکستن هویت زن مسلمان ایرانی را دنبال نمی‌کرد. باز هم طبیعی بود که به میزانی که غرب‌زده‌ها و عوامل استکبار در ایران قدرت می‌گرفتند و هم‌زمان با افزایش تهاجم آنها علیه دین و آئین هویت و اعتقادات و استقلال این مردم، هجوم تبلیغاتی و اعمال زور فیزیکی و سیاسی علیه حجاب نیز بیشتر می‌گردیده است. در این بین روشنفکران شبه‌مدرنیست ایرانی به عنوان کارگزاران اصلی بسط سیطره‌ی فرماسیون غرب‌زدگی و عمله‌ی دانسته یا نادانسته تحقق وابستگی ایران به نظام سرمایه‌داری جهانی، بیشترین نقش را در مبارزه علیه هویت دینی مردم و حکم اسلامی حجاب زنان بر عهده گرفته و می‌گیرند.

در این ایام در روزنامه‌ها و نشریات منفورالفکری شاهد هجوم تبلیغاتی نسبتاً مداوم روشنفکران لائیک و ناسیونالیست علیه حجاب اسلامی هستیم. در این هجمه‌ی ناجوانمردانه که حتی قبل از مسلط شدن رضاخان و برقراری رژیم پهلوی در ایران، آغاز گردید از همه‌ی صور فعالیت‌های ژورنالیستی [اعم از درج مقاله یا انتشار سالانه و یا نشر هجویات و فکاهیات و به سخره گرفتن حکم الهی] استفاده می‌گردید.

از این گونه اشعار می‌توان به چند نمونه اشاره کرد. مثلاً عارف قزوینی شاعر و تصنیف‌سرای متجددمآب و ناسیونالیست آن دوره در قطعه‌ای که به سال 1336 ق(برابر با 1297 ش) علیه حجاب سروده چنین گفته است: 

بفکن نقاب و بگذار در اشتباه ماند
بدر این حجاب و آخر بدرا زابر چون خود
که تمدن ارنیابی بی‌تو به نیم راه ماند
تو از این لباس خواری شوی عاری و برآری
بدر همه گل سر از تربتم ارگیاه ماند… 

عارف و شاعر سکولاریست عهد مشروطه در شعر دیگری به سال 1302 ش این چنین علیه حجاب سخن دری کرده است: 


ترک حجاب بایدت ای ماه رو مگیر
در گوش وعظ و واعظا بی‌آبرو مگیر
بالا بزن به ساعد سمین نقاب را
گر هر چه شد به گردنم آن را فرو مگیر 

 

در ادامه این ابیات، به توهین و هتاکی علیه روحانیت پرداخته و باز علیه حکم آسمانی حجاب سخن گفته است. از این قبیل اشعار علیه حجاب در آثار دیگر شاعران شبه‌مدرنیست این دوره نیز دیده می‌شود. 

نکته : تاریخ معاصر ایران کشف حجاب پوشش اسلامی حجاب اسلامی

 

نویسنده: شهریار زرشناس
منبع: باشگاه اندیشه

خشونت علیه زنان...

چکیده:

دنیای جدید، با همه آب و رنگ­هایی که دارد، ماهیتاً انسان را خسته و ناامید از آینده پاک، سالم و بدون جنگ و خشونت کرده است. این یأس­ها و ناامیدی­ها واکنش­های مختلفی را برانگیخته است و نمودار این واکنش­ها، کنگره­ها و اجلاس­های جهانی در مورد مسائلی چون خشونت علیه زنان و کودکان، فقر و گرسنگی، جنگ و آوارگی و مباحث متکثری از این دست است. نوشتار حاضر که حاصل چهارمین کنفرانس بین­المللی در مورد خشونت علیه زنان است، وضعیت زنان قربانی خشونت را اسفناک و روز به روز آن را در حال بغرنج­تر شدن می­داند، به همین دلیل، بعد از بررسی موضوع، به ارائه پلات فرم پیشنهادی می­پردازد تا در صورت امکان از این مصائب بکاهد.

 

خشونت علیه زنان

«یک جهان با چهار میلیون نفر را فرض کنید که به طور اتفاقی دچار بیماری­های حاد و مزمن شده­اند. بیماری­ای که عامل دردهای مستمر و دائمی است و زخم و رنج­های بسیاری را به دنبال دارد، اما قدرت­ها هیچ امکانی را برای مبارزه افراد با بیماری و تهدید ایجاد نمی­کنند، مسأله­ای که سنگینی­اش را بر جامعه تحمیل کرده است و بسیاری، که در سکوت، درد می­کشند.»

جوزف بیدن، رئیس سابق کمیسون قضایی سنای آمریکا، مطالب فوق را در اجلاس به طور خاص در مورد ایالات متحده آمریکا بیان می­کند. وی معتقد است که در آمریکا مهم­ترین معضل، خشوت در خانواده است که اکثر قربانیان آن زنان هستند. در ایالات متحده آمریکا، در هر 8 ثانیه با یک زن بدرفتاری می­شود و در هر 10 ثانیه، یک زن مورد تجاوز قرار می­گیرد.

طبق گزارش تهیه شده در 1992، که به وسیلة کمیسیون قضایی سنای آمریکا تهیه شده است، قربانیان خشونت زناشویی بسیار بیشتر از تصادفات رانندگی هستند.

«علی­رغم این مسئله، ما از گستردگی و وخامت مشکل غافل هستیم، اگر فردا، روزنامه­ها با یک تیتر بزرگ بنویسند که یک بیماری جدید، در طول سال گذشته چهار میلیون نفر از شهروندان را به شدت بیمار کرده است، وخامت وضعیت از نظر هیچ­کس دور نخواهد ماند؛ به علاوه هنگامی که اعلام شود، سه چهارم قربانیان خشونت، زنان هستند، مسئله هشدارها برای همگان روشن می­شود.»

 

یک مشکل جهانی

همه جا و در همة زمان­ها زنان قربانیان تجاوز بوده­اند. هنوز هم آن­ها مورد رفتار خشونت­آمیز قرار گرفته یا مورد ضرب و شتم و آزار جنسی قرار می­گیرند و یا از سوء قصدها در امان نیستند.

در اکثر جوامع، خشونت مبتنی بر مالکیت است که نسبت به جنس زن از سوی شوهر تصور می­شود و مجرمین و تبهکاران از مجازات مصون می­مانند و حداکثر با عذرخواهی آن­ها مسئله فیصله می­یابد.

در بعضی از کشورها، برای مرد حق تأدیب زنشان را حتی تا مرحله «حق کشتن زن» در نظر گرفته­اند.

در اجلاسی که در مورد زنان مورد ضرب و جرح قرار گرفته در گینه نو برگزار شد، مطالبی بیان شد که مضمون آن این است. «زدن زن توسط شوهر، یک امر پذیرفته است و بحث در این مورد، تلف کردن وقت محسوب می­شود.»

این­گونه اشکال خشونت، اغلب سرّی و بی­سر و صدا و البته همراه با انکار هستند. موارد بدرفتاری­های ناشی از مالکیت نسبت به جنسی مؤنث، به ندرت اعلام می­شوند و ثبت می­گردند. یک مطالعه دولتی به وسیله نشریه «روان­شناسی آمریکا» بیان می­کند که در ایالات متحده، تنها 2% آزارهای جنس در خارج خانواده صورت می­گیرد و 6% خشونت­ها به وسیله افراد بیگانه صورت گرفته است. جالب است بدانیم که تنها 5 تا 8% تجاورات جنسی نسبت به زنان بزرگسال، به پلیس اعلام شده است. به علاوه نشریه مزبور اعلام داشته است که اغلب اطلاعات حاصله بیانگر وخامت مشکل است که می­تواند به سرعت گسترش و تنوع یابد. وضعیتی که ایجاد شده است (مخصوصاً به کمک مطالعات اخیر) اطلاعات و تحلیل­های مناسبی را در مورد خشونت علیه زنان نشان می­دهد، موضوعی که در سال 1994 هم در «بانک­های اطلاعاتی» ثبت شده است.

تحقیقات در چندین کشور بیانگر 25 تا 50% زنانی است که توسط شرکای جنس­شان مورد بدرفتاری قرار گرفته­اند و اکثراً هم دچار فشارهای روحی و روانی شده­اند.

در اکثر کشورها، آزار جنسی به طور وسیعی دامنه­دار است. در کانادا، مطالعه روی یک نمونه 420 نفری زنان نشان داد که 54% آن­ها حداقل یک تجربة ناخواسته، قبل از 16 سال داشته­اند و 51% هم بیان کرده­اند که قربانی آدم­ربایی شده­اند. در 25% موارد، زنان قربانی که دچار بدرفتاری شده­اند، از سوی شرکای خود به مرگ هم تهدید شده­اند.

 

تعریف خشونت علیه زنان

در دسامبر سال 1993، مجمع عمومی سازمان ملل برای تعریف خشونت­های مبتنی بر مالکیت نسبت به جنس مؤنث، به توافق رسید و با عنوان «بیانیه طرد خشونت علیه زنان» به تعریف خشونت پرداخت. در این بیانیه، خشونت علیه زنان چنین تعریف شده است: هر عمل خشونت­آمیز نسبت به جنس مؤنث و هر فعلی که منجر به ضرر نسبت به زنان یا دردهای جسمانی، جنسی، روانی شود و همچنین تهدید به چنین افعالی، خشونت علیه زنان محسوب می­شود. در ادامه اعلامیه، با احصای اعمال و اشکالی از خشونت می­پردازد که منجر به خشونت علیه زنان می­شود:

1- خشونت فیزیکی، جنسی یا روانی، چه در داخل خانواده­ها و چه در جامعه که شامل ضربات منجر به جرح؟ بدرفتاری­های جنسی نسبت به کودکان و جنس مؤنث، خشونت نسبت به اموال زن، خشونت­های زناشویی، ایجاد نقص­های ژنتیکی و سایر رفتارهای مضر به حال زن؛

2- خشونت­های غیر زناشویی؛

3- خشونت­های مربوط به بهره­کشی؛

4- آزار جنسی، منزوی ساختن درمحل کار و مراکز و سازمان­های دولتی یا غیر دولتی و هر جای دیگر؛

5- قوادی؛

6- روسپیگری؛

7- خشونت­های ناشی از اعمال حاکمیت دولت؛

طبق نظر بعضی از متخصصان و مدافعان حقوق زنان، این حمایت­ها شکل کلی و فراگیر دارد و تنها شامل اعمال افراد و حکومت­ها نمی­شود بلکه عدم قانون و فقدان سیاست­ها و نابرابری­های اجتماعی را که می­تواند خشونت محسوب شود نیز شامل می­گردد.

در تحقیقی که برای بانک جهانی با کمک جک لین پیتانی و آدریال ژرمن و لری هیز و یک­نیم از انستیتوی باسینیک در مورد «سلامتی زنان واشتنگتن» صورت گرفت، اعلام گشت که تعریف بیان شده توسط مجمع عمومی اجازه نمی­دهد که فراتر از آن تعریف و موارد احصا شده، موارد دیگر را خشونت بدانیم، در حالی که خشونت­های نسبت به زنان، فراتر از موارد مذکور در بیانیه است. طبق نظر خانم هیز، تعریف خشونت باید حول 2 محور اساسی «اجبار» و «زور» بیان گردد؛ مسئله­ای که مبیّن یک رفتار خشونت­آمیز از یک رفتار ساده تحمیلی است. هیز و همکارانش به بیان تعریفی دیگر از خشونت علیه زنان می­پردازند:

«تمام به کارگیری­های اجباری، چه به صورت معنوی و چه مادی، تمام الزامات و محرومیت­های خطرزا برای سلامتی زنان یا دختران که منجر به خسارت مادی و روانی می­شود، تحقیر کردن شخصیت و رفتارهایی که موجب محدودیت آزادی و منجر به استعمار زن می­شود.»

خشونت­هایی که در جریان جنگ­ها رخ می­دهد، بسیار شایع است. طبق بررسی­ای که توسط اتحادیه اروپا صورت گرفته است، 000/20 زن در بوسنی در یک ماه اول، مورد خشونت صرب­ها قرار گرفتند؛ علاوه بر این، چندی بعد، در یکی از درگیری­های کامبوج، تنها در یک شهر، به اکثر زنان شهر تجاوز شد. این­گونه خشونت­ها در لیبریا، اوگاندا، پرو و سومالی هم سابقه دارد.

در کشورهای متعددی، هنوز هم خشونت علیه دختران نابالغ و بالغ، بسیار شایع است. در بارید از هر3 زن، یک زن و حدود 2% مردان، چه در کودکی یا بزرگسالی، دچار بدرفتاری­های شدید شده­اند. در پرو (براساس گزارشی) 90% مادران جوان 16- 12 سال، به وسیلة مردان و مخصوصاً پدر یا پدرشوهرشان مورد خشونت قرار گرفته­اند. در کاستاریکا، 95% زنان بیمار بالغ کمتر از 15 سال که به بیمارستان منتقل شده­اند، دچار زنای محارم گشته­اند.

در بعضی از کشورها، بدرفتاری با اموال زن بسیار رایج است. در هند یک رسم بسیار غالب این است که شوهر یا خانوادة او، اموال زن را آتش می­زند. طبق اطلاعات پلیس هند، در سال 1990، 4835 زن دچار چنین وضعیتی شده­اند، تنها به این دلیل که خانواده آن­ها، جهاز و اموالی را که قول داده بوده­اند، فراهم نکرده­اند. در شهر بمبئی، 20% زنان متوفی 44- 15 ساله، دچار آتش­سوزی شده­اند.

بیشتر اعمال خشوت­آمیز نسبت به زنان از سوی خانواده و اطرافیان آن­ها صورت می­گیرد. 70% موارد بدرفتاری نسبت به زنان که در کلانتری­های ساتو یاتولو به ثبت رسیده است در خانه صورت گرفته و همچنین در سانتیاگو، حدود 75% ضربات منجر به جرح نسبت به زنان، در خانه بوده است. در کانادا، 62% زنان، از سوی شوهرانشان مورد بدترین رفتارها قرار گرفته­اند.

به خوبی می­دانیم که خشونت در هنگام حاملگی، یکی از مهم­ترین دلایل سقط جنین یا وزن ناکافی کودک متولد شده است. در مکزیکو، تحقیقی که روی 342 نفر از زنان صورت گرفت، 20% زنان کتک خورده از ضربه به ناحیة شکم، دچار سقط جنین یا دردهای مزمن شده­اند. در کاستاریکا، 49% از 80% از زنان کتک خورده، بیان می­کنند که هنگامی کتک خورده­اند که باردار هم بوده­اند و در 5/7 درصد آن­ها، نتیجة سقط جنین بوده است. مطالعه بر روی سلامتی زنان دچار خشونت در بعضی از کشورهای دیگر به شرح زیر است:

- در ایالات متحده آمریکا، 20% زنان بزرگسال قربانی خشونت و تجاوز شده­اند.

- در پرو، 70% جرائمی که به پلیس اعلام شده است، مربوط به زنانی است که توسط شوهرانشان به شدت کتک خورده­اند.

- در نروژ 25% زنانی که دچار امراض زنان شده­اند، متحمل آزار و خشونت­های شریک جنسی­شان شده­اند.

- تایلند، در قسمت­های حاشیه­نشین شهر بانکوک، 50% زنان متأهل، به طور متناوب و کاملاً عادی کتک می­خورند.

 

چرا زنان موضوع بحث هستند؟

«زن همچون یک مادیان است که من آن را می­خرم و حق سوارکاری با آن را دارم و اگر هم دلم خواست، می­توانم آن را بزنم.» این ضرب­المثل اگرچه بسیار قدیمی است ولی هنوز هم به کار می­رود. بسیاری از مردان، چون روز سخت یا ناهنجاری دارند یا علت دوندگی­ها و زندگی سخت را متوجه زنشان می­بینند، زنشان را می­زنند. استفاده از الکل و مواد مخدر یکی از دلایل مهم در اعمال خشونت علیه زنان است؛ همچنین فاکتورهای اقتصادی و اجتماعی همچون بی­کاری، مشکلات مالی، بی­نظمی و شرایط نامطلوب کار، نقش مؤثری را در ایجاد این خشونت­ها ایفا می­کند. بعضی از محققین ابراز داشته­اند که خشونت، نتیجة رفتارهای ناشی از دوران کودکی است؛ شوهران خشن، غالباً والدین خشن و ناراحتی داشته­اند. در واقع، بنا بر یک مطالعة آمریکایی، مردانی که در کودکی از سوی والدینشان مورد ضرب و شتم قرار گرفته­اند، سه برابر بیش از سایرین، زنانشان را می­زنند و ده برابر بیشتر، زنانشان را مورد ضرب و شتم قرار می­دهند. مردانی که متهم به آتش زدن زنانشان هستند. بارها می­کوشند تا مسئولیت خودشان را ناشی از رفتار تحریک­آمیز زنشان بیان کنند و جالب این­که بیش از 40% آن­ها حداقل یک ­بار شاهد آتش زدن یک انسان، به خصوص یک زن بوده­اند.

در مطالعه­ای دقیق روی وضعیت­های مختلف، محققین دریافتند که خشونت­ها اغلب مربوط به عدم امکان انجام دادن کاری یا قبول نکردن خواسته­ای از خواسته­های شوهر است. براساس این تحقیق که توسط نشریة انگلیسی «مجلة جنایت» چاپ شد، شوهر یا شریک جنسی، زن را به دلیل احساساتی که آن­ها را تحریک می­کند، مورد خشونت قرار می­دهند: «این زن بسیار پر حرف است یا بسیار ساکت است؛ خیلی جذاب است یا اصلا ً جذابیتی ندارد؛ خیلی قانع است یا تمامیت خواه است؛ خیلی حامله می­شود یا چرا حامله نمی­شود و ....»

در برخی کشورها، مستی ضارب به عنوان یک عامل مخففه مجازات خشونت با تجاوز علیه زنان محسوب می­شود. در سپتامبر 1994، دادگاه عالی کانادا، محکومیت مردی را لغو کرد که بعد از مصرف مقدار متنابهی الکل، یک زن 65 ساله را از روی صندلی چرخ­دار واژگون ساخت و به او تجاوز کرد.

نگاه حقیرانه به زن در داخل خانواده، همانند خارج خانواده، بیانگر قبولی جهان شمولی از رفتارهای موجه و خشونت­آمیز مردان است، مسئله­ای که امری عادی محسوب می­شود. براساس تحقیقی که در آمریکا در مورد خشونت­های خانوادگی صورت گرفت، ریشه خشونت­ها را در اعتقادات و فرهنگ اعلام کرد. طبق این نگاه، مردها نسبت به زنهایشان امتیازهای ذاتی دارند و بدیهی است این طرز فکر به آن­ها امکان هرگونه رفتاری را می­دهد. جالب خواهد بود اگر بدانیم، زنی که برندة جایزة نوبل در صلح بود، در تفسیر رفتار شوهرش می­گوید: «او شوهر خوبی است، چون فقط هفته­ای یک بار مرا می­زند.» شوهر قبلی­ام، همچون وزنه­ای، تمام عصرها بالای سرم بود. طوری که هر لحظه آرزوی مرگ می­کردم؛ یک روز که موفق شدم به طبقة همکف، (جایی که دخترم آنجا بود و از من کمک می­خواست) بروم، شوهرم با چاقو به سمت من حمله­ور شد، آن­قدر شدید که تیزی چاقو در تمام ناحیه شکم فرو رفت. او مرا از حس بینایی و چشایی محروم کرده است. از این­که خانواده­ام را ببینم معذورم و از فرزندانم دور افتاده­ام»، این شخص که خواست نامش بیان نشود، در مقابل یک گروه مطالعه خشونت علیه زنان در آمریکا شهادت داد، او یکی از هزاران قربانی خشونت است، که باید با نشانه­های فراوان روی بدنش و ترس جاودان، زندگی کند. براساس گزارش کمیسیون جهانی توسعه و سلامتی زنان، علاوه بر بیماری و مرگ و میر، خشونت علیه زنان یکی از مهم­ترین دلایل بیماری­های روانی، استرس­ها، اعتیاد، جراحات، بیماری­های جنسی واگیردار و آلودگی به ویروس HIV و خودکشی زنان است. همه این موارد، بار مالی سنگینی را به سیستم بهداشت و سلامت کشورها تحمیل می­کند.

در گزارش 1993 در مورد توسعه جهانی، بانک اطلاعات بین­المللی، برای اولین بار خشونت­ها مبتنی بر احساس مالکیت نسبت به زنان را عامل نتایج مخرب نسبت به سلامتی ارزیابی کرد. از زمان اعمال محدودیت­های متعدد بر اطلاعات قابل دسترسی در کشورهای صنعتی، این بانک اطلاعاتی چنین ارزیابی می­کند: تجاوز و خشونت در خانواده نسبت به زنان 44 – 15 ساله، آن­ها را در پنجمین سال زندگی مشترکشان دچار نقص سلامتی می­کند.

این مسئله، مانند سوء­تغذیه و بیماری­های ناشی از فقر، در کشورهای در حال توسعه به شدت دامنه­دار است. وضعیت سلامتی در این کشورها در پایین­ترین حد ممکن است و درصد مشکلات سلامتی مربوط به خشونت­های مبتنی بر احساس مالکیت بر زنان، حداقل بسیار بالایی (50%) دارد. به هرحال در بعضی از کشورهای در حال توسعه، جایی که مرگ و میر مربوط به زایمان و بیماری­های ناشی از فقر، مربوط به مدیریت فاسد یا ضعیف دولتی است. مدت زندگی سالم، به علت تجاوز یا اعمال خشونت­آمیز در خانواده بسیار کاهش یافته و درصد بسیار بالایی (در حدود 16%) را اعلام می­کند.

 

یک مانع، سد راه پیشرفت

حضور زنان در پیگیری این پیشرفت، موضوع بسیار مهمی است، به خصوص در حوزه­هایی چون، سازمان­دهی خانواده، حمایت از محیط زندگی و آموزش و پیشرفت در این حوزه­ها بدون یاری و شرکت فعالانه زنان حاصل نمی­شود. باری، هنگامی که زنان با خشونت روبه­رو می­شوند، اقبال و امکان حضور تام آن­ها در چنین برنامه­هایی کاهش می­یابد.

 

خشونت عیله زنان، به هیچ وجه مایه مباهات نیست

توری ونسنت، مدافع تیم فوتبال آمریکایی «دلفین­های میامی» اکنون فردی ثروتمند و مشهور است. وی در کودکی شاهد بدرفتاری­های بسیار نسبت به مادرش بوده است. او می­گوید «نزد ما، این مسئله کاملاً امری عادی بود که ببینیم پدر، مادر را می­زند. زدن زنش، عادت او بود» ونست از مدرسه هم می­گوید: «در مدرسه هم همین­طور؛ اگر کسی می­گفت که دوست دخترش را هفته پیش سه بار سیلی زده است، از طرف دوستانش مورد تشویق قرار می­گرفت؛ وضعیت چنین بود. چیزی که هیچ­کس در قبح آن تردید ندارد.» ونسنت، صبحی را به خاطر می­آورد که مادرش به علت ضربات پدرش، همچون گچ سفید و کبود شده بود؛ اما وی برای کمک و نجات مادرش اقدامی نکرد. با این وجود می­گوید: «به شدت از حضور یک زن زندانی در منزلم، ناراحت و به هم ریخته می­شوم.»

استقان براگ، بازیگر بزرگ تیم دلفین­ها، این­گونه رفتارهای خود را تحلیل می­کند. (با توجه به این­که وی محکوم به آزار روحی نسبت به زنان هم بوده است):

«من به او چیزهایی می­گفتم که نشان از بی­رحمی داشت، چرا تو این­قدر چاقی؟ یا تو به درد هیچ کاری نمی­خوری؛ تو نمی­توانی تغییر کنی؟»

اروینگ فرای، دیگر فوتبالیست نامدار آمریکایی، علاوه بر این­که به بدرفتاری با همسرش اعتراف می­کند، می­گوید: با این­که این مسئله مربوط به گذشته است اما هنوز تأثیر خود را گذاشته است، «ما همه، ساخته محیط و اطرافیانیم ولی نمی­فهمیم. چرا او کاری را انجام می­دهد که من نمی­خواهم، این­که مسئله سختی نیست.»

از این مثال­ها می­توانیم به یک نتیجة ساده برسیم: اشخاص خشن به دنیا نمی­آیند؛ اما اگر کودکان در محیط­های خشن بزرگ شوند، احتمال اثرپذیری رفتاری آن­ها زیاد است. خشونت علیه زنان از خانواده­ها شروع می­شود؛ پس خانواده اولین جایی است که باید به آن توجه کرد.

از زمان کنفرانس جهانی حقوق بشر که در وین برگزار شد (ژوئن 1993)، شرکت­کنندگان بر اهمیت بازنگری بر محدودیت­های خشونت علیه زنان در زندگی اجتماعی و البته خصوصی، تأکید کردند. این کنفرانس، به ویژه در مورد خشونت علیه زنان، رأی به گزارش سالانه داد. این گزارش سالانه با تأکید بر علل و نتایج خشونت علیه زنان و محکومیت اقدامات محدود کنندة زنان تهیه می­شود؛ این گزارش سالانه به کمیسیون حقوق بشر ارائه خواهد شد.

در دسامبر 1993، مجمع عمومی برای اولین بار، رأی به بیانیه­ای، در مورد «خشونت علیه زنان» داد و به دولت­ها و سازما­ن­های بین­الملل ابلاغ کرد تا اقدامات خاصی را در جلوگیری از خشونت­ها تدبیر کنند.

در سپتامبر 1995، از آغاز چهارمین کنفرانس جهانی زنان، جامعه بین­المللی فرصت بررسی و ارزیابی برنامه­های تحقق حقوق زنان را- از زمان اولین کنفرانس سازمان ملل در مورد زنان در 20 سال قبل – فراهم کرد و یک زمینة حرکت برای دولت­ها و ارگان­های مربوط مطرح شد تا به دنبال اقدامات و استراتژی­های مذکور در اجلاس نایروبی بروند. با توجه به این­که خشونت علیه زنان یکی از 10 مشکل اساسی جهان معاصر است، می­توان به یک حرکت همگانی چشم داشت.

 

زمینه و سکوی حرکت

خشونت علیه زنان ناشی از ساختار ذهنی­ای است که در مورد زن، چه در خانواده و چه در جامعه وجود دارد. زن به سوی جهل و بی­سوادی تشویق می­شود و فقدان قوانین ممنوعیت خشونت و عدم کافی بودن اقدامات پیشگیرانه که قانون به وسیله قدرت عمومی اعمال می­کند، فقدان ابزارهای آموزشی و سایر اموری که به زیر پا گذاشتن حقوق زنان می­انجامد، منجر به خشونت علیه زنان می­شود.

تجربه نشان داده است که در کشورهای متعدد، مرد و زن می­توانند به سوی مبارزه علیه خشونت در تمامی اشکال برانگیخته شوند و اقدامات مؤثری به وسیله قدرت عمومی، در جهت علاج و نتایج خشونت انجام شود.

پروژة «سکوی حرکت» درباره دولت­ها و ارگان­های مربوط است تا مبارزه با خشونت علیه زنان را سامان بخشند. اقدامات موردنظر (به طور اخص) به شکل زیر پیشنهاد می­شود:

1- بازشناسی این مطلب که خشونت علیه زنان، باید به شدت از سوی ارگان­های مربوط سرکوب گردد.

2- در بعضی موارد، این وظیفة قدرت عمومی است که به وسیله کانال­های مربوط: پلیس، سیستم قضایی و ... اقدام کند؛ و بر عهدة سازمان­های عمومی است که مثلاً به آموزش و اعمال نفوذ بر روی هنجارها و رفتارها بپردازد. همین وظیفه بر عهدة اشخاص و رسانه­های جمعی، در جهت­دهی به نظرات و یا شهادت دادن بر رفتارهایی است که افراد خشونت­طلب یا در معرض انجام آن، عمل می­کنند. کارشناسان معتقدند که اجرای غیر منطقی و حداقلی مجازات نسبت به جنایات علیه زنان، مانع جلوگیری از رفتارهای مذکور شده است.

 

گزارشی از چهارمین کنفرانس جهانی زنان

منبع: ماهنامه سیاحت غرب، شماره 35

WWW. Unicef. Org   

دخترانی که معشوقه استاد شدند

به اشاره بعضی ازمورخین سیر اندیشه، در میان زنان و مردان متفکر غرب هم روابط : دوستی، عشقی، رفاقت و حتا زناشویی، امری غیرممکن نبود ؛ از آنجمله در دوره باستان : فیثاگوراس و تئانو – در سده های میانه : آبلرد و هلویزه – در عصر جدید: سارتر و سیمون دوبوار- و در زمان پسامدرن : هایدگر و حنا آرنت ، در یک رابطه تنگاتنگ یا زناشویی در چندفرسخی و یا درکنار هم ، به آفرینش ایدههایی ابدی پرداختند. اینان از جمله مشهورترین زنان و مردان تاریخ فلسفه غرب بودند. پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، حنا آرنت در نامه ای عاشقانه به هایدگر مینویسد :“ اگر عشق به تو را ازدست بدهم، حق زندگی نیز ندارم“ ، ولی بعد از 17 سال جدایی و با شکست فاشیسم، آرنت لحظه دیدار خود با هایدگر را چنین شرح میدهد :“ او چون سگ خیسی ، شرمنده و بی حرکت، سرجای خود خشک زده بود و اعتراف نمود که در زمان حظور فاشیسم، شیطان او را فریب داده بود“، چون هایدگر چندسالی هوادار نازیهای ضد یهود بود.

حنا آرنت، دختر دانشجویی، میان سه استاد فلسفه بود؛ اوسالها رابطه ای پدرانه با یاسپر – رابطه ای شاگردی با هوسرل – و رابطه ای عشقی با هایدگر داشت . و به دلیل لباس همیشه سبزش، در خوابگاه دانشجویی، به او خزه و جلبک لطیف و زیبا، میگفتند . آرنت در دانشگاه در رشته های : فلسفه ، ادبیات یونان و الهیات مسیحی، درس خوانده بود و موضوع پایاننامه دکترایش را نزد یاسپر پیرامون “ مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین مقدس“ به اتمام رسانده بود. او با قدرت گرفتن فاشیسم ، دو بار دچار خطر جانی شد؛ یکبار درسال 1933 مدتی در آلمان در زندان – و باردیگر درسال 1940 در فرانسه اشغال شده، مدتی در اردوگاههای موقت انتقال به کورههای آدم سوزی هیتلری، بود – ولی سرانجام موفق به فرار به آمریکا شد و در آنجا درسال 1951 تبعه آمریکا گردید. او بعدها نوشت که زبان اول تبعیدش، فرانسه و زبان دوم مهاجرتش، انگلیسی شد. آرنت در آمریکا سالها استاد دانشگاه در رشته تئوری سیاسی بود. او نه تنها از چند کشور، دهها دکترای افتخاری گرفت بلکه دو جایزه آلمانی زبان لسینگ و فروید را نیز از آن خود نمود.

شاید اگر نازیها، نابودی فیزیکی یهودیان اروپا رادر دستور روز خود قرار نمیدادند، حنا آرنت، فیلسوف، جامعه شناس و نظریه پرداز سیاسی یهودی آلمانی تبار، این چنین جدی و سخت کوشانه به مبارزه فکری و عملی با حکومتهای زورگوی توتالیتر نمی پرداخت. گرچه اودر مقاطع مختلف، خودرا شاگرد : کانت، یاسپر، هوسرل، هایدگر، روزا‌لوکزامبورگ، هگل ، مارکس و زیر تاثیر ادبیات یونان باستان میدانست، امروزه او را روشنفکری التقاطی میدانند و نه فیلسوف و یا جامعه شناسی مستقل. توضیح اینکه نظریات سیاسی وی پیرامون قدرت و زورمداری در فاشیسم و استالینیسم، امروزه در بعضی از دانشگاههای غرب تدریس میشوند، اگرچه نباید نقش ادامه جنگ سرد درغرب را بی رابطه با مواضع ضداستالینیستی و گاهی ضدکمونیستی او دانست. باوجودیکه اویکی از فعالین فکری و عملی صهیونیسم بعداز پایان جنگ جهانی دوم بود، ولی بعدها بدلیل انتقادش از سیاستهای اسرائیل و آمریکا و مخالفت با جنگ ویتنام و همکاری در افشاگری جنجالهای مک کارتی و واترگیت، در پاره ای از محافل صهیونیستی و امپریالیستی، به او لقب خائن دادند.

درسال 1951 کتاب حنا آرنت باعنوان “ عناصر و منابع حکومتهای توتالیتر“ موجب مشهوریت جهانی وی شد. اوکوشید دراین اثر به شباهتهایی میان فاشیسم واستالینیسم بپردازد. این مقایسه تاامروزه درمیان محافل انتقامجو هوادارانی دارد . آرنت این دو نظام را متهم کرد که نه تنها به نابودی عناصر دمکراتیک شهروندی بلکه به نابودی شکوفه ها و دستاوردهای علمی و فلسفی قرون 18 و 19 پرداختند. درنظر او، فاشیسم میکوشید درعملیلت نمایشی و تظاهرات سازماندهی شده به تجزیه و حل فرد در جمع بپردازد وآنگاه انبوه جمع را بعنوان واقعه ای استتیک جشن بگیرد و آنرا در رسانه هایش به نمایش بگذارد. آرنت توصیه میکند که در اقدامات و تظاهرات جمع، فرد نباید مسئولیت شخصی اش رافراموش کند یا آنرا به جمعی صوری محول نماید ، چون جمع و جامعه را دیکتاتورها میتوانند دستکاری کنند یا مغزشویی نمایند تا حاضر شوند خودرا نابود کنند . او در این رابطه، با اشاره به فاشیسم، از ترورهای سازماندهی شده توده ای سخن میراند. ودر نظر او چون هیچکس به تنهایی دارای قدرت نیست و اعمال قدرت همیشه حداقل به دو نفر نیاز دارد، قدرت زمانی بوجود می آید که انسانها در رابطه باهم و یا درکنار هم قرار گیرند.آرنت خود شاهد حاکمیت دو سیستم توتالیتر زورمدار فاشیسم و استالینیسم شد. او میخواست“ هستی شناسی پدیده شناسانه“ هایدگر را به یک تئوری سیاسی تبدیل نماید. و میگفت زمانیکه گذشته نتواند باعث روشنی آینده گردد، فکر و روح انسان دچار سردرگمی درتاریکی خواهند شد. گروهی نظرات آرنت را بدون : سیستم، اتوپی، آموزش، و جهانبینی ، میدانند، که فقط جوابی منفی هستند به نظریات فکری سیستم ها . در حرکات و تظاهرات سازماندهی شده دولتی، او از نقش مهم و مخرب لمپن های بی طبقه میگوید که به سادگی ابزار دست : شوینیسم ، راسیسم ، فاشیسم و فالانژیسم ، میشوند.آرنت در حین محاکمه آیشمن ؛ یکی از آدمکشان بوروکرات فاشیسم، که در اسرائیل جریان داشت، طبق گزارشی به رسانه ها، مدعی گردید که فکر و زبان و واژهها، قادر نیستند آبزورد بودن، مزخرف و مبتذل بودن جنایتکار را توضیح دهند . آرنت پرسید که چگونه یک سیستم ایدئولوژیک به دلقک و آدم فسقلی مانند آیشمن اینهمه قدرت بدهد که آنان به جنایاتی آنچنین عظیم دست بزنند؟، چون آیشمن خودرا بیگناه شمرده و فقط مجری دستور و قانون ازبالا، معرفی نمود.

آرنت میپرسد ؛ وظیفه تفکر چیست، اگر فلسفه به بن بست و یا به آخر خط رسیده باشد؟. برای آرنت، فکر یک فعالیت اخلاقی است . غیر از آن، تفکر ، سرگرمی و عشق او بود. او مینویسد؛ فکر کردن یعنی: بیدار ، تیزهوش و زنده بودن ، تفکر یعنی زندگی، چون تفکر، مقدمه وجدان داشتن است. و استقلال فکری و خود فکر کردن، موجب چاقی! و تندرستی انسان میشود. و با شاره به سقراط میگوید : فکر یعنی : صحبت ، مکالمه و دیالوگ باخود. فکر یعنی کوشش در راه رسیدن به معنی و یا جستجوی آن .متفکر به قول مارکسیستها یک ناجی است و نه یک نگهبان،و وظیفه روشنفکر باید نابودی سنت های فکری قدیمی و خلق نظرات جدید باشد. تفکر باید بدون سنت باشد و با گذشته ها قطع رابطه نماید. در نظر آرنت، انسان موجودی است مستعد سیاست، چون او استعداد زبان دارد. آرنت ادامه میدهد که چون انسان در این جهان“ اعلان شده و تاسیس گردیده“، احساس تضاد و ازخودبیگانگی مداوم میکند، بنابراین او باید شخصی شود و قدری ذهنی فکر کند . در تئوری آرنت، زمین زیر پای همه ایدئولوژیها؛ از متافیزیک و پوزیویتیسم و ایده آلیسم گرفته تا ماتریالیسم و مارکسیسم، خالی شده و احتمال سقوط برای متفکر همیشه وجود دارد . با اینوجود حنا آرنت به انسانیت در انسان ایمان داشت.

او هایدگر را تنها متفکر زمان خود میدانست، ولی با رجوع به کانت میگفت که فلسفه مدرن سیاسی، نباید بدون وجدان متافیزیک ،صورت گیرد و کمونیسم با داشتن پدرانی چون مارکس و هگل باید به خود افتخار کند . ولی او از مارکس ایراد میگیرد که وی عیب ها را نشان داد ولی راه حل ممکنی را پیشنهاد ننمود. آرنت میگفت که دانش مهم برای او، هستی او است و نه حقایقی ذهنی مانند : آزادی انسان، ابدیت روح ، و وحدت جهان و عالم . او در تاریخ سیر اندیشه، القابی مانند :نویسنده امپرسیونیستی، اگزیستنسیالیستی، پست مدرن، لیبرال و مثبت گرا، بخود گرفت . در پاسخ به یک خبرنگار گفته بود که او خود را فرزند فلسفه آلمان میداند و نه محصول جنبش چپ اروپا. فمینیست ها ، مارکسیست ها و لیبرال ها از او انتقاد نمودند که جمهورهای شهر-دولتی یونان باستان را نمیتوان در جامعه شهری بوزژوازی جهان گلوبال کنونی پیاده کرد.

خانم حنا آرنت سالهای کودکی خودبعد ازسال 1906 رادر شهر کونیگزبرگ دولت پروس آلمان- یا کالینینگراد شوروی گذراند. اجداد او گویا از یهودیان اروپای شرقی باشند که به این شهر مهاجرت کرده بودند. او در خانواده ای سوسیال-دمکرات تربیت و پدرش مهندس بود، ولی در 7 سالگی پدر را از دست داد. آرنت بعد از مطالعه آثار کانت و یاسپر از طریق نوشته های کیرکگارد با رمانتیک آلمان آشنا شد. او در سال 1937 بدلیل یهودی بودن، ملیت آلمانی خود را از دست داد. آرنت در طول جنگ جهانی دوم، به جوانان یهود برای فرار، انتقال و مهاجرت به فلسطین کمک نمود.

از جمله آثار او : عناصر و منابع حکومتهای توتالیتر- بیوگرافی راحل فارنهاگن؛ یک زن رمانتیک یهودی آلمانی – نامه های فلسفی سیاسی به یاسپر بین سالهای 1926-1969 – پیرامون انقلاب – درباره زندگی مشغول- فلسفه هستی چیست ؟ - مفهوم عشق مسیحی نزد آگوستین مقدس – می باشند. آرنت روش فلسفی خود را : تجزیه و تحلیل مفاهیم دانست و مدعی شد که مثلا واژه آزادی در یونان باستان معنی دیگری داشت تا در قرن گذشته

 

نویسنده: نصرت شاد

منبع: باشگاه اندیشه

ناتوانی جنسی در مردان ، علل و درمان آن

مقدمه: ناتوانی جنسی چیست؟
ناتوانی جنسی وضعیتی است که در آن مرد نمی تواند نعوظ پیدا کرده و قادر نیست که نعوظ خود را به مدت کافی جهت انجام نزدیکی حفظ نماید.
 اگر چه مشکل شایعی برای یک زوج محسوب می گردد ولی قابل درمان نیز هست.
ناتوانی در بسیاری از مردان به صورت نعوظ ناقص و یا اشکال دیگر آن دیده می شود ولی می تواند به صورت دایمی و مزمن باقی بماند. مواردی مثل بیماری های مزمن، داروها، افسردگی، هیجان و تشویش باعث بروز انواع زودگذر آن شده و مطمئن باشید که در صورت ابتلا به آن مجبور نیستید تا آخر عمر با آن زندگی نمایید.
کمک پزشک معالج همیشه قابل دسترسی است. پس از ملاقات با جراح کلیه و مجاری ادراری که در اغلب موارد، آموزش لازم در اینگونه موارد را دیده است، توصیه های لازم در اختیار شما گذاشته می شود. مجدداً به خاطر داشته باشید که ناتوانی جنسی با موفقیت قابل درمان است.

 نعوظ چگونه ایجاد می شود؟
برای اینکه نعوظ یا راست شدن آلت تناسلی ایجاد شود، باید قسمت های مختلف بدن با یکدیگر هماهنگ گردد. یک مرد تنها به این دلیل که می خواهد، نمی تواند به سادگی نعوظ پیدا کند.
جهت ایجاد نعوظ هماهنگی بین روان آدمی، مغز و دستگاه اعصاب مرکزی و محیطی، هورمون های خونی، عروق خونی اعم از شریان و ورید جهت ورود جریان خون به داخل آلت و عدم خروج آن از آلت ضروری می باشد. وقتی تمام این دستگاه ها با هم کار کنند دو جسم غاری بزرگ شبیه اسفنج موجود در داخل آلت با خون پر شده و بزرگی و سفتی آلت ایجاد می گردد.

سبب شناسی:
ناتوانی جنسی می تواند به علت عیوب عضوی و یا روانی ایجاد گردد. عوامل متعددی در ایجاد نعوظ اخلال ایجاد می کنند. در ابتلای هر کدام از اعضا و دستگاه های دخیل در نعوظ که در بالا ذکر شد ناتوانی جنسی ایجاد می شود.
 مثلاً وقتی مردی استرس و افسردگی داشته و یا نگران این باشد که نمی تواند عمل دخول را انجام دهد، دچار ناتوانی می گردد که به آن ناتوانی جنسی روانی می گویند. در بیش از نیمی از موارد، ناتوانی به علت بیماری یا جراحی و تصادف منجر به صدمات عروقی عصبی به وجود می آید. داروها و علل هورمونی نیز می توانند در این قضیه مؤثر باشند.

از میان بیماری ها باید از بیماری قند یا دیابت نام برد که ایجاد ضایعات عروقی عصبی کرده و هجوم جریان خون به داخل آلت را در هنگام تقاضای جنسی مختل نموده و ناتوانی جنسی ناشی از مرض قند را ایجاد می کند. حفظ رژیم غذایی، ورزش و کنترل قند خون به وسیله دارو زیر نظر پزشک مربوطه مشکل را حل می نماید، ولی در صورت طولانی بودن، ناتوانی جنسی مزمن ایجاد می کند که درمان آن مشکل است.
یکی دیگر ازعلل عضوی، بیماری های قلبی عروقی می باشد که در آن جریان خون به داخل آلت کاهش یافته و شخص نعوظ کافی پیدا نمی کند. به علاوه گهگاه وریدها که وظیفه احتباس خون در داخل آلت را بر عهده دارند به خوبی عمل نکرده و شخص نمی تواند نعوظ خود را به مدت کافی جهت انجام نزدیکی پایدار نگاه دارد. به این حالت ناتوانی جنسی وریدی می گویند.

جراحی های وسیع لگنی که برای کنترل سرطان پروستات، مثانه و روده بزرگ به کارگرفته می شود، به علت اینکه در آن جراح سعی در برداشتن کامل تمام بافت های اطراف سرطان را دارد، سبب صدمه به عروق و اعصاب مسئول ایجاد نعوظ گردیده و نهایتاً ناتوانی جنسی ایجاد می کنند.

صدمات نخاعی به علت مرکزیت این عضو برای انتقال دستورات مغزی به اعضای بدن می تواند باعث ناتوانی جنسی گردد.
از مواد شیمیایی مؤثر در ایجاد ناتوانی جنسی باید به داروهای ضد فشار خون و داروهای عصبی و ضد افسردگی اشاره نمود. به این نوع، ناتوانی جنسی دارویی می گویند. البته در اینجا پزشک است که به شما جهت ادامه یا قطع دارو توصیه لازم را خواهد نمود و قطع خود سرانه دارو عوارض دیگری را می تواند در پی داشته باشد. الکل نیز باعث آسیب کبدی، اختلالات هورمونی و صدمات رشته های عصبی گردیده و در بعضی از مواقع منجر به ناتوانی جنسی دایمی می گردد.
نارسایی کلیه و کبد نیز به لحاظ ایجاد تغییرات هورمونی اغلب این عارضه را به دنبال خواهند داشت.

چگونه ناتوانی جنسی درمان می شود ؟
ابتدا دو قدم برای حل مشکل شما وجود دارد.
در قدم اول پزشک نیاز دارد علت را جستجو نماید و در قدم دوم پزشک به شما کمک می کند که درمان مناسب را انتخاب نمایید.
پزشک چگونه علت را پیدا می کند؟  پس از سئوالات کافی در مورد نحوه شروع و پیشرفت بیماری و حالت روحی فرد مبتلا، پزشک معاینات کامل به عمل می آورد تا از صحت مقدار فشار خون، کار اعصاب و ساختمان آلت اطمینان حاصل نماید.
او سپس ممکن است انجام آزمایش بررسی نعوظ شبانه در حالت خواب را توصیه نماید که کمک زیادی برای افتراق علت عضوی یا روانی می کند. در کنار آن، بررسی وضعیت هورمون ها و قند خون و یا نحوه جریان خون به داخل آلت ممکن است درخواست گردد.

در صورتیکه علت مشکل شما روحی و فکری تشخیص داده شود  پزشک معالج شما را نزد روان شناس یا روان پزشک مجرب معرفی خواهد نمود. اگر علت عضوی باشد روش های درمانی متعددی به شما پیشنهاد می گردد که شامل قرص های مختلف، تزریق آمپول به داخل عضله و حتی داخل آلت، وسایل خاص برای ایجاد نعوظ مصنوعی و بالاخره عمل جراحی و گذاشتن پروتز می باشد.
مسلم است که هر یک از طرق فوق خصوصیات خاص خود دارند که منطبق با توانایی های شما می تواند مؤثر واقع شود. بنابر این نگران مشکل خود نباشید و به امید خدا با مشاوره با پزشک اورولوژی مرتفع خواهد گشت.

تهیه شده : انجمن درمانگران ایران