ادامه از قبل ...
نتیجه چه شد ؟ از اول معلوم بود . آیا بیماریهای روانی معدوم شد ؟ آرامش روحی جای اضطراب و دلهره را گرفت ؟ خیر متأسفانه نتیجه معکوس بخشید ، بدبختی بر بدبختیهای پیشین افزود ، تا آنجا که بعضی از پیش قدمان آزادی جنسی که تیز هوشتربودند سخن خود را به صورت تفسیر و تأویل پس گرفتند ، گفتند از حدود مقررات اجتماعی چارهای نیست غریزه را از تمتعات جنسی نمیتوان بطور کامل ارضاء و اشباع کرد ، باید ذهن را متوجه مسائل عالی هنری و فکری کرد و غریزه را بطور مستقیم بسوی این امور هدایت نمود ، فروید یکی از این افراد است . اخلاقی که امثال راسل از آن تبلیغ میکنند و نام آنرا اخلاق نوین گذاشتهاند همان است که ثمرهاش آشفتگی بیش از پیش غرائز و تمایلات است و بر خلاف مدعای آنها که اخلاق کهن را متهم به آشفته ساختن روح میکنند ، سیستم اخلاقی خود آنها سزاوار این اتهام است . امروز پدیدههای اجتماعی خاصی و به عبارت دیگر مشکلات اجتماعی مخصوصی پیدا شده که افکار علماء اجتماع را به خود مشغول داشته است . در جامعه امروز جوانان بطور محسوسی از ازدواج شانه خالی میکنند ، حاملگی و زائیدن و بچه بزرگ کردن بصورت امر منفوری برای زنان در آمده است . زنان به اداره امر خانه کمتر علاقه نشان میدهند ، ازدواجهائیکه نمونه وحدت روح است جز در میان طبقاتی که به مقررات اخلاق کهن پایبندند کمتر دیده میشود ، جنگ اعصاب بیش از پیش رو به افزایش است بالاخره آشفتگی روحی عجیبی محسوس و مشهود است . گروهی میخواهند این عوارض را لازمه قهری انقلاب صنعتی جدید بدانند و راه برگشت را بدین وسیله ببندند ، در صورتیکه اینها ربط زیادی به زندگی صنعتی و از میان رفتن زندگی کشاورزی ندارد .
مسائل را یک جانبه دیدن و از جوانب دیگر غفلت کردن ، گاهی زیانهای جبران ناپذیری به دنبال خود میآورد . کاوشها و کشفیات روانی در یک قرن اخیر ثابت کرد که سرکوبی غرائز و تمایلات و بالاخص غریزه جنسی ، مضرات و ناراحتیهای فراوانی ببار میآورد ، معلوم شد اصلی که مورد قبول شاید اکثریت متفکرین قدیم بود که هر اندازه غرائز و تمایلات طبیعی ضعیفتر نگهداشته شوند میدان برای غرائز و نیروهای عالیتر مخصوصا قوه عاقله بازتر و بی مانعتر میشود اساسی ندارد ، غرائز سرکوب شده و ارضاء نشده ، پنهان از شعور ظاهر ، جریاناتی را طی میکنند که چه از نظر فردی و چه از نظر اجتماعی فوقالعاده برای بشر گران تمام میشود و برای اینکه تمایلات و غرائز طبیعی بهتر تحت حکومت عقل واقع شوند و آثار تخریبی به بار نیاورند باید تا حد امکان از سرکوب شدن و زخم خوردگی و ارضاء نشدن آنها جلوگیری کرد . روانشناسان ریشه بسیاری از عوارض ناراحت کننده عصبی و بیماریهای روانی و اجتماعی را احساس محرومیت ، خصوصا در زمینه امور جنسی تشخیص دادند ، ثابت کردند که محرومیتها مبدأ تشکیل عقدهها ، و عقدهها احیانا بصورت صفات خطرناک مانند میل به ظلم و جنایت ، کبر ، حسادت ، انزوا و گوشهگیری ، بدبینی و غیره تجلی میکند . اصل بالا در موضوع زیانهای سرکوب کردن غرائز از نوع کشفیات فوق العاده با ارزش روانی است و در ردیف ارزندهترین موفقیتهای بشر است . مردم غالبا بواسطه انس به محسوسات و آشنائی بیشتر با آنها برای کشفیاتی ارزش زیاد قائل میشوند که در زمینه امور فنی و صنعتی و به خدمت گرفتن نیروهای طبیعت بی جان صورت گرفته باشد . اما کشفیاتی که در زمینه مسائل روانی و روحی صورت میگیرد کمتر مورد توجه عامه مردم میتواند قرار بگیرد ، ولی از نظر انسانهای دانشمند و آگاه اهمیت مطلب محفوظ است . هر چند کم و بیش در حکمتهائی که از گذشتگان به یادگار مانده و حتی در آثار اسلامی نشانههای زیادی از توجه به این حقیقت دیده میشود ، و عملا بسیاری از معلمان و مربیان اخلاق از آن استفاده میکردهاند اما به طور مسلم اثبات علمی این حقیقت و کشف قوانین مربوط به آن از موفقیتهای علمی قرن گذشته است .
ادامه مطلب ...کشورهای غربی که ما اکنون از آنها پیروی میکنیم راه دوم را انتخاب کردهاند . کشورهای غربی در انتقال دادن کامیابیهای جنسی از کانون خانوادگی به محیط اجتماعی بیداد کردهاند و جریمهاش را هم میدهند ، فریاد متفکرینشان بلند است ، آنها وقتی که میبینند برخی کشورها(کشورهای کمونیستی در گذشته و برخی کشورهای شرقی در حال حاظر) جلو این کارها را گرفته و مانع هدر دادن نیروهای جوانان در اجتماع شدهاند ، به چشم غبطه به آنها مینگرند . اگر زندگی و خوشی و مسرت در زندگی را مساوی با اعمال شهوت بدانیم و چنین فرض کنیم که هر کس بیشتر میخورد و میخوابد و عمل آمیزش انجام میدهد او از مسرت و خوشی بیشتری بهرهمند است و به عبارت دیگر اگر استعدادهای بهجتزای انسانی و موجبات ناراحتیهای او را محدود بدانیم به آنچه حیوانات دارند ، البته انتقال کامیابیهای جنسی از کانون خانوادگی به اجتماع بزرگ لذت و مسرت بیشتری خواهد داشت .اما اگر بتوانیم تصور کنیم که اتحاد روح زن و شوهر و عواطف صمیمانهای که احیانا تا آخرین روزهای پیری که غریزه جنسی فعالیتی ندارد باقی است ، برای زندگی ارزش بیشتر و بالاتری دارد . اگر بتوانیم تصور کنیم که لذتی که یک مرد از مصاحبت همسر مشروع و وفادارش با لذتی که یک مرد از مصاحبت یک زن هر جائی میبرد تفاوت دارد کوچکترین تردیدی در این جهت نخواهیم کرد که به خاطر بهرهمند شدن از مسرت بیشتر و آرامش بیشتر ، لازم است عواطف جنسی افراد را محدود به همسر قانونی کرده و محیط و کانون خانوادگی به این کار و اجتماع بزرگ را به کار و فعالیت اختصاص دهیم . مطلب مهمتر جنبههای اجتماعی مسئله ازدواج است ، تنها برای این نیست که زن و مرد از مصاحبت یکدیگر لذت بیشتری ببرند ، ازدواج و تشکیل کانون خانوادگی ایجاد کانون پذیرائی نسل آینده است ، سعادت نسلهای آینده بستگی کامل دارد به وضع اجتماع خانوادگی . دست توانای خلقت برای ایجاد و بقاء و تربیت نسلهای آینده علائق نیرومند زن و شوهری را از یک طرف و علائق پدر و فرزندی را از طرف دیگر به وجود آورده است عواطف اجتماعی و انسانی ، در محیط زندگی رشد میکنند ، روح کودک را حرارت محیط فطری و طبیعی چند صد درجه پدر و مادر نرم و ملایم میکند . ما وقتی که میخواهیم عواطف دو نفر را نسبت به یکدیگر تحریک کنیم ، میگوئیم افراد یک ملت برادر یکدیگرند ، یا میگوئیم افراد بشر همه برادر یکدیگر و عضو یک خانواده هستند . برادری تنها از خویشاوندی و هم خونی پیدا نمیشود ، عمده این است که دو برادر در یک کانون محبت بزرگ میشوند ، راستی اگر عواطف برادری که ناشی از کانون با صفا و پر مهر خانوادگی است از میان برود ، آیا افراد اجتماع میتوانند کوچکترین عواطفی نسبت به یکدیگر داشته باشند ؟ میگویند در اروپا تا حدود زیادی عدالت هست اما عواطف بسیار کم است ، حتی در میان برادران و پدران و فرزندان عواطف کمی مشاهده میشود . بر خلاف مردم مشرق زمین .چرا ؟ برای اینکه این گونه عواطف در کانونهای با صفا و صمیمی و پر مهر خانوادگی رشد میکند ، اما در اروپا چنین صفاو صمیمیت و وحدت و یگانگی میان زنان و شوهران وجود ندارد . چرا این یگانگی که معمولا در مشرق زمین میان زنان و شوهران وجود دارد ، در آنجا وجود ندارد ؟ برای اینکه در آنجا عواطف جنسی زن و مرد به یکدیگر اختصاص ندارد ، هر کدام به طور نامحدود میتوانند لااقل از لذت جویی های نظری و لمسی در اجتماع بزرگ بهرهمند شوند
این روش اخلاقی از لحاظ عملی بودن کمتر از مدینه فاضله افلاطون نیست ، آقای راسل در اخلاق ، مقدساتی را به رسمیت نمی شناسد ، معانی و مفاهیمی که انسان آنها را برتر از منافع مادی شخص خود بداند و به خاطر آنها میل و خواست و اراده خود را محدود کند سراغ ندارد ، اخلاقی را که مبتنی بر چنین معانی و مفاهیم باشد اخلاق " تابو " میخواند ، یگانه چیزی را که مقدس میشمارد آزادی خواست و اراده و میل است ، آزادی اراده و میل را فقط با مواجه شدن با میل و اراده دیگران در جهت مقابل ، قابل تحدید میداند ، آنگاه گرفتار این بن بست میشود که در این صورت چه قدرتی میتواند آزادی شخص را محدود کند و او را در مقابل آزادیهای دیگران وادار به تسلیم و احترام نماید .میگوید : من که به خاطر منافع خودم میخواهم منافع دیگران را به خطر اندازم آنها به خاطر منافع خودشان با یکدیگر اتفاق خواهند کرد و جلو مرا خواهند گرفت و من ناچار تسلیم خواهم شد و اجبارا منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ خواهم کرد . آقای راسل میخواهد با این بیان منافع خصوصی را حافظ و نگهدار حقوق عمومی معرفی کند ، همینجا است که عقیم بودن فلسفه اخلاقی او روشن میگردد. بدیهی است اگر فرض کنیم همیشه افراد اجتماع یا گروههای اجتماعی دارای قدرت و همیشه افراد و گروهها ، آماده اتفاق و اتحاد علیه متجاوز میباشند و همیشه یک فرد که دارای قدرت کمتری است تصمیم میگیرد علیه منافع اکثریت گام بردارد ، البته در این صورت فرضیه آقای راسل درست از آب در خواهد آمد . اما آیا همیشه افراد و گروهها دارای قدرت مساوی هستند ؟ آیا همیشه کسانی که مورد تجاوز قرار میگیرند آماده اتفاق و اتحادند ؟ آیا همیشه فرد علیه منافع اکثریت تصمیم میگیرد ؟ متجاوز تا به زور وقدرت خود اعتماد نداشته باشد دست به تجاوز نمی زند . اخلاقی که آقای راسل پیشنهاد میکند قادر است تنها به ضعیفان توصیه کند که از زور نیرومندان بترسند و به حقوق آنها تجاوز نکنند اما قادر نیست زورمندانی را که علیه ناتوانان اتفاق میکنند و اطمینان دارند که میتوانند اعتراض آنان را با قوه قهریه پاسخ دهند به ترک تجاوز توصیه کند چونکه طبق این فلسفه عمل آنها ضد اخلاقی نیست . زیرا آنها ضرورتی نمیبینند که منافع خصوصی خود را با منافع عمومی هماهنگ کنند . این فلسفه اخلاقی بهترین توجیه کننده حق زورگوئی و دیکتاتوری است ، عجب این است که آقای راسل شعار خود را در همه عمر آزادیخواهی و حمایت از حقوق ناتوانان قرار داده است اما فلسفهای که برای اخلاق ساخته است پایههای دیکتاتوری را استحکام میبخشد . در فلاسفه غرب از این نمونهها باز هم هست که فیلسوفی فلسفهاش یک جور حکم میکند و شعار زندگیش طور دیگر . اما قسمت دوم : این قسمت مربوط به این است که ازدواج و تشکیل اجتماع خانوادگی تا چه حد جنبه فردی و خصوصی دارد و تا چه حد جنبه عمومی و اجتماعی ؟ بدون شک در ازدواج ، لذت شخصی و مسرت فردی وجود دارد ، انگیزه افراد در انتخاب همسر بهرهمند شدن از مسرت و لذت بیشتر زندگی است ، اکنون باید ببینیم آیا از آن نظر که دو فرد بنام زن و شوهر میخواهند زندگی مشترک و مقرون به خوشی و مسرتی تشکیل دهند و از شیرینیهای زندگی بهرهمند گردند ، بهتر و عاقلانهتر این است که کانون خانوادگی را کانون خوشیها و کامیابیهای جنسی قرار دهند و حداکثر مساعی خود را برای لذت بخش نمودن این کانون صرف کنند و اما اجتماع بیرون ، اجتماع بزرگ محیط کار و فعالیت و برخوردهای دیگر باشد ، یا بهتر این است که لذائذ و کامیابیهای جنسی از محیط خانوادگی به اجتماع بزرگ کشیده شود ، کوچه و خیابان و مغازهها و محیط های اداری و باشگاهها و تفریحگاههای عمومی همه جا آماده انواع کامیابیهای جنسی نظری و لمسی و غیره بوده باشد ؟ اخلاق گرایان طریق اول را توصیه می کنند ، آنان اصرار فراوانی دارند که محیط خانوادگی آمادگی کامل برای کامیابی زن و شوهر از یکدیگر داشته باشد ، حتی زن یا مردی که از این نظر کوتاهی کند مورد نکوهش صریح قرار گرفته است(حتی در دین اسلام) ، اسلام اصرار فراوانی به خرج داده که محیط اجتماع بزرگ ، محیط کار و عمل و فعالیت و از هر نوع کامیابی جنسی در آن محیط خودداری شود ، فلسفه تحریم نظر بازی و لذت جویی های جنسی از غیر همسر قانونی ، و هم فلسفه حرمت خودآرائی و تبرج زن برای غیر همسر همین است .
پاورقی: من هنوز نفهمیدم دلیل چند همسری بعضی از این به ظاهر متدینین چیه؟ چون فقط می خوان با همسر خودشون مراوده داشته باشند یا چیز دیگه...؟
در قسمت گذشته این بحث اصول اخلاق نوین جنسی تشریح شد ، اکنون نوبت آن است که اصول و پایههائی که این مکتب بر روی آنها بنا شده است را ارزیابی نمائیم . آن اصول عبارت است از : 1 - آزادی هر فردی مطلقا محترم است و باید محفوظ بماند ، مگر آنجا که مزاحم آزادی دیگران باشد ، بعبارت دیگر : آزادی را جز آزادی نمیتواند محدود کند . 2 - سعادت بشر در گرو پرورش استعدادهائی است که در نهاد دارد ، خودپرستیها و ناراحتیهای روحی ، ناشی از آشفتگی غرائز ، و بالاخص غریزه جنسی است ، و آشفتگی غرائز از عدم ارضاءاشباع آنها ناشی میگردد . 3 - آتش میل و رغبت بشر ، در اثر منع و محدودیت ، فزونی میگیرد ، و مشتعلتر میگردد و در اثر ارضاء و اشباع کاهش مییابد و آرام میگیرد ، برای انصراف بشر از توجه دائم به امور جنسی و جلوگیری از عوارض ناشی از آن ، راه صحیح این است که هر گونه قید و ممنوعیتی را در این راه از جلو پایش برداریم چنانکه ملاحظه میشود ، اصل اول از اصول بالا ، فلسفی و اصل دوم تربیتی و اصل سوم روانی است . این سه اصل را ما از مجموع گفتهها و نظرات طرفداران این سیستم اخلاقی استنباط میکنیم و الا هیچکدام از آنان به این ترتیب و تفصیل اصول سیستم اخلاقی خود را بیان نکردهاند
اصل آزادی:
طرفداران این سیستم اخلاقی از آن جهت به این اصل که تکیهگاه و اساس اصلی حقوق فردی بشمار رفته ، تکیه کردهاند که به گمان آنها این سلسله مسائل فاقد جنبه اجتماعی میباشد زیرا به عقیده آنها آزادی جنسی یک فرد به حقوق دیگران ضربه نمیزند ، فقط آنجا که پای فرزند و اطمینان پدری و فرزندی به میان میآید ، حق شوهر پیدا میشود و لازم میگردد که زن از باردار شدن از غیر شوهر قانونی خود ، خودداری کند ، و تا زمانی که وسائل ضد بارداری در کار نبود لازم بود برای صیانت این حق مرد ، زن عفاف و تقوا را رعایت کند تا نسبت به شوهر خود وفادار بماند فعلا با وسائل موجود چنین ضرورتی در کار نیست . علیهذا در اینجا درباره دو قسمت باید تحقیق شود : یکی اینکه آزادی را جز آزادی دیگران و لزوم رعایت آنها نمیتواند محدود کند ، دیگر اینکه روابط جنسی از ناحیه اطمینان پدر و فرزندی ، با اجتماع و زندگی عمومی و حقوق اجتماعی ارتباط ندارد . اما قسمت اول باید ببینیم آن چیزی که آزادی را باصطلاح حق مسلم بشر قرار میدهد چیست ؟ بر خلاف تصور بسیاری از فلاسفه غرب آن چیزی که مبنا و اساس حق و آزادی و لزوم رعایت و احترام آن میگردد میل و هوی و اراده فرد نیست ، بلکه استعدادی است که آفرینش برای سیر مدارج ترقی و تکامل به وی داده است ، اراده بشر تا آنجا محترم است که با استعدادهای عالی او که در نهادش قرار گرفته است هماهنگ باشد و او را در مسیر ترقی و تعالی بکشاند ، اما آنجا که بشر را به سوی فنا و نیستی سوق میدهد و استعدادهای نهانی را به هدر میدهد احترامی نمیتواند داشته باشد ، اما بسیار اشتباه است اگر خیال کنیم معنی اینکه انسان آزاد آفریده شده این است که : به او میل و خواست و اراده داده شده است ، و این میل باید محترم شناخته شود مگر آنجا که با میلها و خواستهای دیگران مواجه و معارض شود و آزادی میلهای دیگران را به خطر اندازد ، ما ثابت میکنیم که علاوه بر آزادیها و حقوق دیگران ، مصالح عالیه خود فرد نیز میتواند آزادی او را محدود کند . بزرگترین تیشهای که به ریشه اخلاق زده شده به نام آزادی و از راه همین تفسیر غلطی است که از آزادی شده است ! وقتی که از آقای " راسل " سؤال میشود آیا خود را به هیچ یک از سیستمهای اخلاقی مقید میدانید ؟ جواب میدهد : آری ، ولی جدا ساختن اخلاق از سیاست کار دشواری است ، به عقیده من علم اخلاق بایستی بدین طریق عرضه شود : فرض کنید شخصی بخواهد فلان عمل را که برای خودش مفید بوده و در عین حال به همسایگانش زیان میرساند انجام دهد ، اگر آن فرد بدین طریق برای همسایگان خود ایجادمزاحمت کند آنان گرد هم جمع شده و خواهند گفت : " ما به هیچ وجه موافق نیستیم باید کاری کرد که او سوء استفاده نکند " بنابراین ملاحظه میشود که کار ما به یک امر جنائی مختوم میگردد و این قضیه کاملا منطقی و عقلانی است ، روش اخلاقی من عبارت از ایجاد هماهنگی بین منافع عمومی و خصوصی افراد اجتماع میباشد.ادامه دارد...
برتراند راسل میگوید : " وسائل پیشگیری( وسائل ضد بارداری ) تولید نسل را ارادی کرده و آنرا از صورت یک نتیجه اجتناب ناپذیر روابط بیولوژیک ( تولید قهری فرزند در اثر آمیزش ) بیرون آورده است . به دلائل متعدد اقتصادی که در قسمتهای پیش شرح دادیم ، محتملا پدر برای تربیت و اعاشه اطفال کمتر اهمیت خواهد داشت ، بنابراین دلیلی نیست که مادری برای پدری اطفال خود همان مردی را انتخاب کند که خاطرش را برای عاشقی و رفاقت میخواهد . " مادر " آینده ممکن است شانه از زیر این تعهد خالی کند بدون آنکه لطمهای بسعادت او وارد شود . برای مردان ، انتخاب مادر اطفال خود از این هم آسانتر و سادهتر خو اهد بود . کسانی که مانند من معتقدند که روابط جنسی فقط هنگامی مسئله اجتماعی و ( قابل تجدید ) محسوب میشود که طفلی به وجود آید باید مثل من این دو نتیجه را بگیرند : اولا عشق بدون بچه آزاد است ( و ثانیا ) ایجاد اطفال باید تحت مقرراتی شدیدتر از آنچه امروز هست قرار گیرد . " راسل " بعدا به حل یک مشکل اجتماعی دیگر نیز میپردازد و آن مشکل بهبود نژاد بشر است . میگوید وقتی روابط جنسی بر این اساس قرار گرفت ، اجتماع میتواند فقط به زنان و مردان معینی که از لحاظ شخصی و ارثی واجد شرایطی باشند اجازه تولید نسل بدهد ، آن زنی که پروانه تولید نسل دارد از مردانی که از لحاظ ارثی ارجح شناخته شوند برای تخم گیری و تولید نسل استفاده میکند ، در حالی که مردان دیگری که عشاق خوبی خواهند بود از حق پدری محروم خواهند بود راسل کم کم به گفتهها و پیشنهادهای خود جنبه اخلاقی نیز میدهد و به اندرز و موعظه میپردازد ، چون معتقد است یکی از ریشههای اخلاق جنسی کهن حسادت است ، مردان و زنان را به ترک حسادت توصیه میکند ، میگوید : " در طریقی که من پیشنهاد میکنم راست است که زوجین را از وفاداری نسبت به یکدیگر مبری میدارم ، اما در عوض تکلیف دشوار منکوب کردن حسادت را به عهدهشان میگذارم ، یک زندگی هشیارانه بدون تسلط بر نفس غیر ممکن است ، در این صورت بهتر است یک احساس شدید و مزاحم را چون حسادت تحت انتظام درآوریم و نگذاریم مانع نمو عمومی احساسات عاشقانه بشود ، اشتباه اخلاق قدیمی درآن نیست که کف نفس را توجیه میکند بلکه در آن است که در مورد استعمال آن اشتباه مینماید " ( مقصود راسل این است که قدما از لحاظ اخلاقی به کف نفس توصیه میکردند ، من نیز به کف نفس توصیه میکنم ، اما نظر قدما در کف نفس بر این بود که غریزه جنسی محدود گردد و نظر من به این است که جلو حسادت در امر جنسی که نامش را غیرت گذاشتهاند گرفته شود مردان آنگاه که با عشقبازیهای همسران خودمواجه میشوند و احساس ناراحتی میکنند باید کف نفس و اغماض کنند ، مزاحم آنها نشوند بلکه از آن مرد بیگانه که همسر محبوب آنها را خوشحال و مسرور کردهاند شکرگذار باشند ) . همچنین او میگوید : " ایجاد فرزندان باید فقط در ازدواج صورت گیرد و روابط بیرون از ازدواج به وسائل مختلف خنثی گردد ، و شوهران هم نسبت به عشاق همانقدر چشم پوشی داشته باشند که شرقیان نسبت به غلامان خنثی ( مقصود غلامان اخته و خواجه سرایان است ) داشتند ، اشکال اساسی این طریق ، اطمینان اندکی است که به وسائل ضد بارداری(در آن زمان) از یک طرف و صمیمیت زنان از طرف دیگر ( که از عشاق خود باردار نشوند و به ریش شوهر نبندند ) میتوان داشت اما این اشکال با مرور زمان کاهش خواهد یافت " . رفورم و اصلاح ! به همین جا خاتمه پیدا نمیکند ، موضوعات دیگری نظیر ستر عورت ، ممنوعیت ازدواج با محارم ، نشر صور قبیحه ، استمناء ، تمایل به هم جنس ، سقط جنین ، آمیزش در ایام عادت و امثال اینها نیز مورد بحث قرار میگیرد . بعضی از این موضوعات از قبیل لزوم ستر عورت و منع نشر صور باصطلاح قبیحه صریحا مورد انتقاد قرار گرفته و بعضی دیگر از قبیل استمناء از حوزه اخلاق خارج دانسته شده است و در قلمرو طب بشمار آمده است ، احیانا از نظر طبی اگر غیر مجاز شناخته میشود کسی که بسلامت خود علاقمند است آنرا ترک میکند ، به هر حال نمیتواند ممنوعیت اخلاقی داشته باشد ! اکنون نوبت آن است که ما اصول اساسی و ارکان اصلی این سیستم اخلاقی را که قبلا بیان کردیم دقیقا بررسی کنیم .ادامه دارد...
در قسمت قبل گفتیم که سعی می کنیم اصولی را که " اخلاق نوین جنسی " بر روی آنها پایهگذاری شده است راتحلیل و انتقاد کنیم . ولی به نظر میرسد ، قبل از بیان انتقادات طرفداران این سیستم اخلاقی ، نسبت به اخلاق کهن جنسی و بیان مواد جدیدی که در زمینه اصلاح اخلاق جنسی پیشنهاد میکنند ، انتقاد از اصول نامبرده چندان مفید نخواهد بود . ممکن است افرادی که اطلاع کافی ندارند طرح مباحث بالا را چندان لازم و مفید ندانند اما به نظر ما بحث در این گونه مسائل در اجتماع حاضر بسیار ضرورت دارد ، نه تنها از آن جهت که افکار فلاسفه و متفکرین معروف و مشهوری را به خود جلب کرده است ، بلکه از آن نظر که این افکار در میان طبقه جوان در حال پیشرفت و توسعه است . ممکن است شخصیت و شهرت صاحبان این افکار آنها را تحت نفوذ و تأثیر خود قرار دهد وعقیده پیدا کنند که این سخنان صد در صد مطابق با منطق است .به نظر ما ضرورت دارد خوانندگان محترم را در جریان بگذاریم و آگاه کنیم که افکاری که در این زمینه از غرب برخاسته و جوانان ما تازه باالف بای آن آشنا شدهاند به کجا منتهی میشود ؟آیا اجتماع بشر ، قادر خواهد بود در این مسیرگام بردارد و راه خود را ادامه دهد ؟ یا اینکه این کلاهی است که برای سربشر خیلی بزرگ است . این راهی است که ادامه دادن آن جز فناء بشریت چیزی در بر ندارد ؟ از این رو لازم میدانیم که در اینجاولو به نحو اختصار این مسائل را طرح کنیم . مدعیان اصلاح اخلاق جنسی ادعا میکنند که اخلاق کهن جنسی علل و اسباب وسرچشمههائی داشته است که اکنون از میان رفته یا در حال از میان رفتناست ، اکنون که آن علل در کار نیست ، دلیل ندارد که ما باز هم اینسیستم اخلاقی را که احیانا توأم با خشونت هم بوده است ادامه دهیم .بعلاوه اموری که منشأ پیدایش این اخلاق شده جریاناتی جاهلانه و یاظالمانه بوده است که با آزادی و عدالت و حیثیت ذاتی انسانی منافاتدارد ، علیهذا به خاطر انسانیت و عدالت هم که باشد باید با این اخلاقمبارزه کرد .میگویند اخلاق کهن جنسی را امور ذیل به وجود آورده است : مالکیت مردنسبت به زن ، حسادت مردان ، کوشش مرد برای اطمینان به پدری خود ،اعتقادات مرتاضانه و راهبانه به پلیدی ذاتی رابطه جنسی ، احساس پلیدیزن نسبت به خود به واسطه عادت ماهانه زنانه ، و پرهیز مرد از او در اینمدت ، مجازاتهای شدیدی که زن در طول تاریخ از ناحیه مرد دیده است ، وبالاخره عوامل اقتصادی که زن را همواره نیازمند به مرد میکرده است .این علل و اسباب چنانکه واضح است یا ریشه تعدی و ستمگری دارد و یا از خرافات ناشی شده است و شرائط محدود زندگی آن وقت چنین ایجاب میکرده است . اکنون که مالکیت مرد نسبت به زن از میان رفته است ، اطمینان پدری را از راه استفادهاز داروهای ضد بارداری که در اثر پیشرفت طب پیدا شده ، بدون بکار بردن روشهای خشونت آمیز قدیم میتوان بدست آورد ، عقاید مرتاضانه و راهبانه بسوی زوال و نیستی میرود ، احساس پلیدی عادت زنانه را با بالا بردن سطح معلومات ، و تفهیم اینکه یک عمل ساده وظایف الاعضائی بیش نیست میتوان از بین برد ، دوران آن مجازاتهای سخت و شدید هم دیگر سپری شده است ، عوامل اقتصادی که زن را اسیر میکرد دیگر وجود ندارد و زن امروز استقلال اقتصادی خود را باز یافته است ، بعلاوه دولت تدریجا دستگاههای خود را بسط میدهد و زن را در ایام بارداری و زایمان و شیردادن تحت حمایت خود قرار میدهد و او را از مرد بی نیاز میکند و در حقیقت دولت جانشین پدر میشود . حسادتها را با تمرینهای اخلاقی باید از میان برد و با وجود اینها دیگر لزومی ندارد ما همچنان به این اخلاق کهن بچسبیم . این است انتقادات و خردهگیریهائی که بر اخلاق کهن جنسی گرفته میشود و این است دلائلی که ایجاب میکند حتما رفورمی در این بخش از اخلاق بشری صورت گیرد . اکنون ببینیم چه موادی در این سیستم اخلاقی پیشنهاد میشود ، البته از اول باید توجه داشته باشید که همه این مواد اصلاحی بر محور شکستن قیود کهن و رفع منعها و محدودیتهای قانونی گذشته میچرخد . اولین موضوعی که مورد توجه قرار گرفته است کامیابی آزادانه زنان و مردان از معاشرتهای لذت بخش جنسی است و به عبارت دیگر آزادی عشق است ، میگویند زن و مرد نه تنها قبل از ازدواج باید از معاشرتهای لذت بخش آزادانه جنسی بهرهمند باشند ، بلکه ازدواج نیز نباید مانعی در این راه بشمار آید ، زیرا فلسفه ازدواج و انتخاب همسر قانونی اطمینان پدر است به پدری خود نسبت به فرزندی که از زن معینی بدنیا میآید ، این اطمینان را با بکار بستن داروهای ضد بارداری که مخصوصا پیشرفت طب امروز آنها را به بشر ارزانی داشته است میتوان بدست آورد . بنابراین هر یک از زن و مرد میتوانند علاوه بر همسر قانونی ، عشاق و معشوقههای فراوانی داشته باشند ، زن مکلف است که در حین آمیزش با عشاق خود از داروی ضد بارداری استفاده کند و مانع پیدایش فرزند او گردد ، ولی هر گاه تصمیم گرفت که صاحب فرزند گردد الزاما باید از همسر قانونی خود استفاده کند . " کمونیسم جنسی " تنها از آن نظر قابل عمل نیست که رابطه نسلی را میان پدران و فرزندان قطع میکند ، بشر از اعتماد نسلی نمیتواند صرف نظر کند ، هر پدری میخواهد فرزند خود را بشناسد و هر فرزندی میخواهد بداند از کدام پدر پیدا شده است . فلسفه ازدواج و انتخاب همسر قانونی همین است و بس ، اختصاص جنسی را به همین اندازه باید محدود کرد ، و با تأمین رابطه نسلی به وسیله فوق موجبی برای تحدید بیشتر وجود ندارد. ادامه دارد...
انجمن حمایت و یاری آسیب دیدگان اجتماعی در ایران دست به تاسیس خط تلفنی با نام "احیا" زده که مددجویان می توانند بصورت مکالمه تلفنی از مددکاران اجتماعی این انجمن، مشاوره دریافت کنند. خسرو منصوریان، دبیر این انجمن، در تشریح هدف از راه اندازی این خط مشاوره می گوید: "این خط برای سرویس دهی به سوالات افرادی دایر شده که نسبت به آسیبهای اجتماعی خواهان کسب اطلاع هستند. مشاورین، مددکاران اجتماعی و روانشناسان در طرف دیگر خط حضور دارند و به سوالات مددجویان پاسخ می دهند. موسسه ما یک سازمان غیر دولتی، غیر انتفاعی و عام المنفعه است و توسط افراد خیر راه اندازی شده و تامین می شود." آماری که اخیرا از ترکیب مراجعین به این خط مشاوره منتشر شده، بعضی نگرانی ها را نسبت به افزایش آمار روابط جنسی فرا خانوادگی افراد متاهل در جامعه ایران برانگیخته است. 70 درصد از مراجعین تلفنی را زنان تشکیل می دهند. بر اساس این آمار، 40 الی 50 درصد از زنانی که با این مرکز تماس گرفته اند، روابط جنسی خارج از ازدواج داشته، و نگران بوده اند که آیا مبتلا به بیماری های آمیزشی هستند یا خیر. افسانه هاشمی، روانشناس و کارشناس سابق سازمان بهزیستی، این پدیده را فراگیر ارزیابی نمی کند. وی در خصوص عوامل ایجابی رفتارهای جنسی فرا- خانوادگی زنان متاهل می گوید: "زنانی که به این امر مبادرت می کنند را می توان به دو دسته اجتماعی اقتصادی تقسیم کرد، یک دسته زنان متعلق به طبقات بسیار فقیر اجتماع و گروه دیگر زنان متعلق به طبقه بسیار مرفه. در هر یک از دو گروه مذکور، این رفتار علل متفاوتی دارد. در طبقات بسیار ضعیف در بعضی از موارد حتی با آگاهی یا جبر همسر، زنان به چنین رفتاری تن می دهند. همسران مردان معتاد بیشتر در معرض این خطر هستند. بین این دو طیف، طبقه متوسط جامعه قرار دارد که این رفتار خیلی به ندرت در زنان این طبقه مشاهده می شود." خسرو منصوریان در عین حال اعتقاد دارد نگرانی زنانی که با خط تلفنی احیا تماس گرفته اند الزاما ً از رفتارهای جنسی فرا-خانوادگی خودشان ناشی نمی شود و می تواند تابعی از رفتارهای جنسی همسرشان باشد.