مسائل را یک جانبه دیدن و از جوانب دیگر غفلت کردن ، گاهی زیانهای جبران ناپذیری به دنبال خود میآورد . کاوشها و کشفیات روانی در یک قرن اخیر ثابت کرد که سرکوبی غرائز و تمایلات و بالاخص غریزه جنسی ، مضرات و ناراحتیهای فراوانی ببار میآورد ، معلوم شد اصلی که مورد قبول شاید اکثریت متفکرین قدیم بود که هر اندازه غرائز و تمایلات طبیعی ضعیفتر نگهداشته شوند میدان برای غرائز و نیروهای عالیتر مخصوصا قوه عاقله بازتر و بی مانعتر میشود اساسی ندارد ، غرائز سرکوب شده و ارضاء نشده ، پنهان از شعور ظاهر ، جریاناتی را طی میکنند که چه از نظر فردی و چه از نظر اجتماعی فوقالعاده برای بشر گران تمام میشود و برای اینکه تمایلات و غرائز طبیعی بهتر تحت حکومت عقل واقع شوند و آثار تخریبی به بار نیاورند باید تا حد امکان از سرکوب شدن و زخم خوردگی و ارضاء نشدن آنها جلوگیری کرد . روانشناسان ریشه بسیاری از عوارض ناراحت کننده عصبی و بیماریهای روانی و اجتماعی را احساس محرومیت ، خصوصا در زمینه امور جنسی تشخیص دادند ، ثابت کردند که محرومیتها مبدأ تشکیل عقدهها ، و عقدهها احیانا بصورت صفات خطرناک مانند میل به ظلم و جنایت ، کبر ، حسادت ، انزوا و گوشهگیری ، بدبینی و غیره تجلی میکند . اصل بالا در موضوع زیانهای سرکوب کردن غرائز از نوع کشفیات فوق العاده با ارزش روانی است و در ردیف ارزندهترین موفقیتهای بشر است . مردم غالبا بواسطه انس به محسوسات و آشنائی بیشتر با آنها برای کشفیاتی ارزش زیاد قائل میشوند که در زمینه امور فنی و صنعتی و به خدمت گرفتن نیروهای طبیعت بی جان صورت گرفته باشد . اما کشفیاتی که در زمینه مسائل روانی و روحی صورت میگیرد کمتر مورد توجه عامه مردم میتواند قرار بگیرد ، ولی از نظر انسانهای دانشمند و آگاه اهمیت مطلب محفوظ است . هر چند کم و بیش در حکمتهائی که از گذشتگان به یادگار مانده و حتی در آثار اسلامی نشانههای زیادی از توجه به این حقیقت دیده میشود ، و عملا بسیاری از معلمان و مربیان اخلاق از آن استفاده میکردهاند اما به طور مسلم اثبات علمی این حقیقت و کشف قوانین مربوط به آن از موفقیتهای علمی قرن گذشته است .
اکنون ببینیم این اصل چگونه مورد استفاده قرار گرفت ؟ آیا مانند کشفیات پزشکی ، مثلا پنیسیلین ، مورد استفاده قرار گرفت ، متأسفانه پیچیدگی و چند جانبه بودن مسائل روانی از یک طرف ، ارتباط موضوع و تمایلات بشر که خواه ناخواه در کور کردن بصیرت تأثیر دارد از طرف دیگر ، نگذاشت آن استفادهای که باید بشود صورت گیرد ، بلکه خود این اصل ، بهانه و وسیلهای شد در جهت مخالفت ، یعنی برای اینکه موجبات سرکوب شدن غرائز و پیدایش آثار خطرناک روانی و اجتماعی ناشی از آن خصوصا در زمینه امور جنسی بیشتر فراهم گردد ، بر عقدهها و تیرگیهای روانی افزوده گرددآمار بیماریهای روانی ، جنونها ، خودکشیها ، جنایتها ، دلهرهها و اضطرابها ، یأسها و بدبینیها ، حسادتها و کینهها به صورت وحشتناکی بالا رود ، چرا ؟ برای اینکه سرکوب نکردن غرائز به معنی آزاد گذاشتن میلها ، و آزاد گذاشتن میلها به معنی رفع تمام قیود و حدود و مقررات تفسیر شد . پس از آنکه قرنها علیه شهوت پرستی به عنوان امری منافی اخلاق و عامل بر هم زدن آرامش روحی و مخل به نظم اجتماعی و به عنوان نوعی انحراف و بیماری ، توصیه و تبلیغ شده بود ، یک باره ورق برگشت و صفحه عوض شد . جلوگیری از شهوات و پابند بودن به عفت و تقوا و تحمل قیود و حدود اخلاقی و اجتماعی ، عامل بر هم زدن آرامش روحی و مخل به نظم اجتماعی و از همه بالاتر امری ضد اخلاق و تهذیب نفس معرفی شد . فریادها بلند شد ، محدودیتها را بردارید تا ریشه مردم آزاری و کینهها و عداوتها کنده شود ، عفت را از میان بردارید ، تا دلها آرام بگیرد و نظم اجتماعی برقرار گردد ، آزادی مطلق اعلام کنید تا بیماریهای روانی رخت بربندد بدیهی است این چنین فرضیه به ظاهر شیرین و دلپذیری ، به عنوان اصلاح مفاسد اخلاقی و اجتماعی ، طرفداران زیادی خصوصا در میان جوانان مجرد پیدا میکند . ما در کشور خودمان میبینیم چه کسانی از آن طرفداری میکنند ، چه از این بهتر که خود را در اختیار دل ، و دل را در اختیار هوس قرار دهیم و در عین حال عمل ما اخلاقی و انسانی شمرده شود و نام ما در لیست محصلین اخلاقی اجتماعی قرار گیرد ، هم فال است و هم تماشا ، هم کامجوئی است و هم خدمت به نوع ، هم تن پروری است ، و هم اصلاح نفس ، هم شهوت است و هم اخلاق ، بی شباهت به عشق مجازی که در میان برخی از متصوف مابان خودمان معمول بوده نیست ، چه از این بهتر که آدمی از مصاحبت شاهدی زیبا روی بهرهمند گردد و این کار او سلوک الی الله شمرده شود !؟ ادامه دارد...