ارتباط عرب با ایران از موجبات رواج حجاب و لواط در قلمرو اسلام بود . عربان از دلفریبی زن بیم داشتند و پیوسته دلباخته آن بودند و نفوذ طبیعی وی را با تردید معمولی مردان درباره عفاف و فضیلت زن تلافی میکردند . عمر به قوم خود میگفت : با زنان مشورت کنند و خلاف رأی ایشان رفتار کنند . ولی به قرن اول هجری مسلمانان زن را در حجاب نکرده بودند ، مردان و زنان با یکدیگر ملاقات میکردند و در کوچهها پهلو به پهلوی میرفتند و در مسجد با هم نماز میکردند . حجاب و خواجهداری در ایام ولید دوم ( 126 - 127 هجری ) معمول شد . گوشه گیری زنان از آنجا پدید آمد که در ایام حیض و نفاس بر مردان حرام بودند " .پیمبر از پوشیدن جامه گشاد نهی کرده بود ، اما بعضی عربان این دستور را ندیده میگرفتند . همه طبقات زیورهائی داشتند . زنان پیکر خود را به نیم تنه و کمربند براق و جامه گشاد و رنگارنگ میآراستند ، موی خود را به زیبائی دسته میکردند یا به دو طرف سر میریختند ، یا به دستهها بافته به پشت سر میآویختند و گاهی اوقات با رشتههای سیاه ابریشم نمایش آنرا بیشتر میکردند . غالبا خود را به جواهر و گل میآراستند . پس از سال 97 هجری چهره خویش را از زیر چشم به نقاب میپوشیدند . از آن پس این عادت همچنان رواج بود.ویل دورانت در جلد 10 " تاریخ تمدن " صفحه 233 راجع به ایرانیان باستان میگوید : . " داشتن متعه بلامانع بود . این متعهها مانند معشوقههای یونانی آزاد بودند که در میان مردم ظاهر و در ضیافت مردان حاضر شوند ، اما زنان قانونی معمولا در اندرون خانه نگهداری میشدند . این رسم دیرین ایرانی بهاسلام منتقل شد " .
ادامه مطلب ...این سایت حاوی اطلاعات نسبتا مفیدی در باره بهداشت باروری است
اینجا را کلیک کنید
شاید تا به حال شنیده و یا خوانده باشید که چارلی چاپلین در نامه ای به دخترش در مورد پوشش او چه می گوید. او پس از آنکه به دخترش اجازه میدهد " فقط به خاطر هنر میتوان لخت و عریان به رو صحنه رفت " و تأکید میکند که این لختی منحصرا در روی صحنه و برای ضرورت هنر باشد ، مینویسد: " . . . برهنگ بیماری عصر ما است . من پیرمردم و شاید حرفهای خندهآور بزنم . اما به گمان من تن عریان تو باید از آن کسی باشد که روح عریانش را دوست میداری . بد نیست اگر اندیشه تو در این باره مال ده سال پیش باشد ، مال دوران پوشیدگی . نترس این ده سال ترا پیرتر نخواهد کرد . به هر حال امیدوارم تو آخرین کسی باش که تبعه جزیره لختیها بشوی . . . " . اطلاع من از جنبه تاریخ کامل نیست . اطلاع تاریخ ما آنگاه کامل است که بتوانیم درباره همه ملل که قبل از اسلام بودهاند اظهار نظر کنیم . قدر مسلم اینست که قبل از اسلام در میان بعض ملل حجاب وجود داشته است . تا آنجا که من در کتابهای مربوطه خواندهام در ایران باستان و در میان قوم یهود و احتمالا در هند حجاب وجود داشته و از آنچه در قانون اسلام آمده سختتر بوده است . اما در جاهلیت عرب حجاب وجود نداشته است و به وسیله اسلام درقوم عرب پیدا شده است. ویل دورانت در صفحه 30 جلد 12 " تاریخ تمدن " ( ترجمه فارس ) راجع به قوم یهود و قانون تلمود مینویسد : " اگر زن به نقض قانون یهود میپرداخت چنانکه مثلا بی آنکه چیزی بر سر داشت به میان مردم میرفت و یا در شارع عام نخ میرشت یا با هر سنخی از مردان درد دل میکرد یا صدایش آنقدر بلند بود که چون در خانهاش تکلم مینمود همسایگانش میتوانستند سخنان او را بشنوند ، در آن صورت مرد حق داشت بدون پرداخت مهریه او را طلاق دهد " .
ادامه مطلب ...نوع اول در حقیقت پرواز و کنش و جذب و انجذاب دو روح متباعد است و نوع دوم وحدت و یگانگی دو روح معاشر ، فرضا کسی در نوع اول تردید کند ، در نوع دوم نمیتواند تردید داشته باشد . مودت و رحمت با شهوت و میل طبیعی فرق دارد ، یکی از نشانههای خداوند این است که از جنس خود شما برای شما جفت آفریده است ، و میان شما و آنها مهر و رأفت قرار داده است . مولوی چه خوب این نکته را دریافته است آنجا که میگوید : این چنین خاصیتی در آدمی است مهر ، حیوانرا کم است ، آن از کمی است
مهر و رقت وصف انسانی بود |
خشم و شهوت وصف حیوانی بود |
ویل دورانت این صفا و صمیمیت را که پس از خاتمه شهوت نیز دوام پیدا میکند این طور توصیف میکند : " عشق به کمال خود نمی رسد مگر آنگاه که با حضور گرم و دلنشین خود تنهائی پیری و نزدیکی مرگ را ملایم سازد ، کسانیکه عشق را فقط میل و رغبت میدانند فقط به ریشه و ظاهر آن مینگرند ، روح عشق حتی هنگامی که اثری از جسم بجا نمانده باشد باقی خواهد بود . در این ایام آخر عمر که دلهای پیر از نو با هم میآمیزند ، با شگفتگی معنوی ، جسم گرسنه به کمال خود میرسد. با همه اختلافی که میان این دو نوع عشق وجود دارد و یکی مشروط به هجران است و دیگری به وصال ، یکی از نوع ناآرامی و کشش و شور است و دیگری از نوع آرامش و سکون ، در یک جهت مشترکند . هر دو گلهای با طراوتی میباشند که فقط در اجتماعاتی که بر آنها عفاف وتقوی حکومت میکنند میرویند و میشکفند محیطهای جنسی یا شبه اشتراکی جنسی نه قادرند عشق باصطلاح شاعرانه و رمانتیک به وجود آورند ، و نه می توانند در میان زوجین آنچنان صفا و رقت و صمیمیت و وحدتی که بدان اشاره شد به وجود آورند .
(در ادامه به تاریخچه حجاب و ریشه آن در ملل مختلف و نقش آن در اخلاق جنسی فردی و اجتماعی اشاره خواهم کرد)
عجیب است که آقای راسل در اینجا دم از اخلاقیات میزند ، مقصود او از اخلاقیات چیست ؟ او که عفت و تقوی را محکوم میکند ، حتی ازدواج را مانع عشق بلکه مانع هیچ گونه تمتع از غیر همسر قانونی نمی داند و معتقد است که زن فقط باید کاری بکند که از غیر همسر قانونی باردار نشود ، او که زنا را جز در صورت عنف و یا در صورتی که صدمه جسمی برطرف وارد شود مجاز میشمارد ! او که اخلاق را جز تطبیق کردن و هماهنگ ساختن منافع خود با اجتماع نمی داند ، او که چنین فکر میکند چه تصور صحیحی از اخلاقی که مانع و رادع تمایلات جنسی و پرورش دهنده احساسات لطیف عشقی باشد دارد ؟به هر حال آنچه مسلم است این است که محیطهای اشتراکی جنسی یا شبه اشتراکی که آقای راسل و امثال او پیشنهاد و آرزومی کنند کشنده " عشق " به مفهومی است که فیلسوفان از آن دم میزنند و آنرا اوج حیات و حد اعلای شور زندگی میخوانند ، از او به عنوان معلم و مربی ، الهام بخش و کیمیا یاد میکنند ، و کسی را که همه عمر از آن بی نصیب مانده است ، لایق انسانیت نمی شمارد . یادآوری دو نکته لازم است یکی اینکه تفکیک عشق از شهوت و اینکه عشق ، هم از لحاظ کیفیت ، هم از لحاظ هدف با شهوت حیوانی و جنسی مغایر است از آن جمله مسائل روحی است که با اصول ماتریالیستی سازگار نیست ، ولی به هر حال مورد قبول کسانی است که در مسائل روحی مادی فکر میکنند ، راسل یک جا اعتراف میکند که : میگوید : " عشق چیزی بالاتر از میل به روابط جنسی است " . در جای دیگر میگوید : " عشق برای خود غایت و اصول و اخلاق خاصی دارد که بدبختانه تعالیم مسیحیت از یک طرف و عناد علیه اصول اخلاق جنسی که قسمتی از نسل جوان امروز طالب آنند ( و خود راسل آتش افروز این عناد است ! ) از طرف دیگر ، آنها را تحریف و واژگون میسازدنکته دیگر اینکه به نظر میرسد این حالت روحی که مغایر با شهوت جنسی لا اقل از لحاظ کیفیت و هدف شناخته شده است دو نوع است و به دو صورت مختلف ظهور میکند ، یکی به صورت حالت پر شور و پر سوز و گدازی که در نتیجه دور از دسترس بودن محبوب و هیجان فوق العاده روح و تمرکز قوای فکری در نقطه واحد از یک طرف ، و حکومت عفاف و تقوی به روح عاشق از طرف دیگر ، تحولات شگرفی در روح ایجاد میکند ، احیانا نبوغ میافریند . و البته هجران و فراق شرط اصلی پیدایش چنین حالتی است و وصال مدفن آن است و لااقل مانع است که به اوج شدت خود برسد و آن تحولات شگرفی که مورد نظر فیلسوفان است به وجود آورد .این گونه عشقها بیشتر جنبه درونی دارد ، یعنی موضوع خارجی بهانهای است برای اینکه روح از باطن خود بجوشد و برای خود معشوقی آنچنانکه دوست دارد بسازد ، و از دیدگاه خود آنطور که ساخته نه آنطور که هست ببیند ، کم کم کار به جائی میرسد که به خود آن ساخته ذهنی خو میگیرد و آن خیال را بر وجود واقعی و خارجی محبوب ترجیح میدهد.نوع دیگر آن مهر و رقت و صفا و صمیمیتی است که این میان را آتشینتر میکند بر خلاف این نوع از عشق که ما آنرا صفا و صمیمیت مینامیم و اختصاص به زوجین دارد در اثر وصال و نزدیکی کمال مییابد...
ویل دورانت میگوید : در سر تا سر زندگی انسان ، به اتفاق همه " عشق " از هر چیز جالبتر است ، و تعجب اینجا است که فقط عده کمی درباره ریشه و گسترش آن بحث کردهاند در هر زبانی دریائی از کتب و مقالات ، تقریبا از قلم هر نویسندهای درباره عشق پیدا شده است و چه حماسهها و رامها و چه اشعار شورانگیزی که درباره آن به وجود آمده است ، با این همه چه ناچیز است تحقیقات علمی محض درباره این امر عجیب ، و اصل طبیعی آن ، و علل تکامل و گسترش شگفت انگیز آن ، از آمیزش ساده " پروتوزوئا " تافداکاری " دانته " و خلسات " پترارک " و وفاداری " هلوئیز ، به ابلارد ". ما در بخشهای قبل گفتیم آنچه مجموعا از گفتههای علمای قدیم و جدید درباره ریشه و هدف عشق و یگانگی یا دو گانگی آن با میل جنسی استنباط میشود سه نظریه است ، و گفتیم عشق هم در غرب و هم در شرق از شهوت تفکیک شده و امر قابل ستایش و تقدیسی شناخته شده است ، ولی این ستایش و تقدیس آنطور که ما استنباط کردهایم از دو جنبه مختلف بوده است که قبلا توضیح داده شد . مطلب عمده در اینجا رابطه عشق و عفت است ، باید ببینیم این استعداد عالی و طبیعی در چه زمینه و شرائطی بهتر شکوفا میگردد ؟ آیا آنجا که یک سلسله مقررات اخلاقی به نام عفت و تقوی بر روح مرد و زن حکومت میکند و زن به عنوان چیزی گرانبها دور از دسترس مرد است این استعداد بهتر به فعلیت میرسد یا آنجا که احساس منعی به نام عفت و تقوی در روح آنها حکومت نمی کند و اساسا چنین مقرراتی وجود ندارد و زن در نهایت ابتذال در اختیارمرد است ؟ اتفاقا مسئلهای که غیر قابل انکار است این است که محیط های باصطلاح آزاد مانع پیدایش عشقهای سوزان و عمیق است ، در این گونه محیط ها که زن به حال ابتذال درآمده است ، فقط زمینه برای پیدایش هوسهای آنی و موقتی و هر جائی و هرزه شدن قلبها فراهم است .
ادامه مطلب ...... ادبیات جهان پر است از این تعبیرات .عشق را ، هم غربی ستایش کرده ، هم شرقی ، اما با این تفاوت که ستایش غربی ، از آن نظر است که وصال شیرین در بر دارد ، و حداکثر از آن نظر که به از میان رفتن خودی فردی که همواره زندگی را مکدر میکند و به یگانگی در روح منجر میشود ، و دو شخصیت بسط یافته و یکی شده توأم با یکدیگر زیست میکنند و از حداکثر لطف زندگی بهرهمند میگردند . اما ستایش شرقی از این نظر است که عشق فی حد ذاتهمطلوب و مقدس است : به روح ، شخصیت و شکوه میدهد ، الهام بخش است ، کیمیا اثر است ، مکمل است ، تصفیه کننده است ، نه بدان جهت که وصالی شیرین در پی دارد و یا مقدمه همزیستی پر از لطف در روح انسانی است ، از نظر شرقی اگر عشق انسان به انسان مقدمه است ، مقدمه معشوقی عالیتر از انسان است و اگر مقدمه یگانگی و اتحاد است ، مقدمه یگانگی و وصول به حقیقتی عالیتر از افق انسانی است. خلاصه اینکه در مسئله عشق نیز مانند بسیاری از مسائل دیگر طرز تفکر شرقی و غربی متفاوت است ، غربی در عین اینکه در آخرین مرحله ، عشق را از یک شهوت ساده جدا میداند و به آن صفا و رقتی روحانی میدهد ، آنرا از چهارچوب مسائل زندگی خارج نمیسازد ، و به چشم یکی از مواهب زندگی اجتماعی به آن مینگرد ، اما شرقی عشق را در مافوق مسائل عادی زندگی جستجو میکند . اگر آن فرضیه را بپذیریم که میگوید عشق از لحاظ ریشه و هم از لحاظ کیفیت ، هدف و آثار ، جز غریزه جنسی نیست ، عشقدر اخلاق جنسی فصل جداگانهای نخواهد داشت ، آنچه درباره لزوم و عدم لزوم پرورش غریزه جنسی ، گفته شد در این باره کافی است .
ادامه مطلب ...دموکراسی در اخلاق:
رشد شخصیت از نظر غریزه عشق در دموکراسی اخلاق نیز مانند سیاست ، باید اصول آزادی و دموکراسی حکمفرما باشد مطلب صحیح و درستی است ، یعنی انسان باید با غرائز و تمایلات خود مانند یک حکومت عادل و دموکرات با توده مردم رفتار کند . ولی عدهای آنجا که پای مسائل اخلاقی در میان میآیدیا آنجا که انسان در مقابل خودش قرار گرفته و باید درباره رفتار خودش با خودش قضاوت کند ، عمدا یا سهوا دموکراسی را با خودسری و هرج و مرج و بی بند و باری اشتباه میکنند ، اسلام درباره اخلاق جنسی همان را میگوید که جهان امروز درباره اخلاق سیاسی و اخلاق اقتصادی پذیرفته است . اخلاق سیاسی به غریزه قدرت و برتری طلبی مربوط است و اخلاق اقتصادی به حس افزون طلبی ، همچنانکه اخلاق جنسی مربوط است به غریزه جنسی ، از نظر لزوم آزادی از یک طرف و لزوم انضباط شدید از طرف دیگر هیچ تفاوتی میان این سه بخش اخلاق نیست ، معلوم نیست چرا طرفداران اخلاق نوین جنسی این گشاده دستیها را تنها درباره اخلاق جنسی جایز میشمارند ؟یکی از مسائل مهم اخلاق جنسی مسئله عشق است . چنانکه میدانیم فلاسفه از قدیم الایام برای عشق فصل مخصوصی باز کرده و به بررسی ماهیت آن پرداختهاند ، ابن سینا رساله خصوصی در عشق فراهم آورده است ، عرفا عشق را در همه اشیاء ساری ، و عشق انسان به انسان را مظهر آن حقیقت کلی دانستهاند .شعراء اهل ادب با آنکه شهوت را امری حیوانی و پست شمردهاند ، عشق را ستایش کرده و به آن افتخار کردهاند تا آنجا که مقایسه عقل و عشق و ترجیح عشق بر عقل بخشی از ادبیات ما را تشکیل میدهد .